باز هم در مورد خط پوشالی "دیورند"
23.12.2007 20:53"عمق ستراتژیک پاکستان" نافی "رسمیت یافـتن خط دیورند"
بروز 15 دسمبر مقاله ای زیر عـنوان « تخویف از "هـیولای نظامی" پاکستان » نوشته و در سایتهای ملی افغانی نشر کردم. این مقاله در جواب نوشتۀ آقای کاندیدای اکادمیسین سیستانی زیر عـنوان« ما "اتک" میخواهـیم و پاکستان "متک" ، اما طالبان چه میخواهـند؟» نوشته شد که بتاریخ 14 دسمبر ــ یعنی دقـیقاً یک روز پیش از آن ــ در پورتال ارجمند و مبارز "افغان جرمن آنلاین" نشر گردیده بود. آقای سیستانی ضمن این مقالۀ خود "برسمیت شناختن خط دیورند" را موعظه میفـرمایند ؛ و این بار اول هم نیست که جنابشان این کار را میکنند. درست به یاد دارم که حدوداً یک سال پیش نیز مقالتی بر همین سیاق نوشته و در مورد نشرش ازین بندۀ مسکین مشورت خواسته بودند. من به ایشان چنین مشورت را ندادم و نوشتم که ــ ولو به نیت نیک هم باشد ــ ، به میدان انداختن چنین موضوعی واقعاً جرأت میخواهـد. با این وجود مقالۀ خود را نشر کردند. من در آن زمان موقـف خود را ضمن مقالۀ "مورال دوگانه در قـبال خط دیورند" نوشته و به تاریخ 26 جنوری 2007 در پورتال "افغان جرمن آنلاین" و سایتهای دگر افغانی نشر کردم. در آن مقاله چنین میخوانیم :
« مدتیست که هموطنان ما در مورد "خط دیورند" می نویسند. عـده ای بر بطلان این خط پای میفـشرند و "به رسمیت شناختن" آن را، که ارمغان دوران استعمار است، گناهی نبخشودنی و تاریخی می شمارند. تعداد بسیار زیاد و اکثریت مطلق و خاموش وطنداران ما بر همین نظر اند. اما در ظرف یکی دو سال اخیر، نظریات مخالف هم بلند گردیده و کسانی برسمیت شناختن "معاهـدۀ دیورند" و بالوسیله برسمیت شناختن مناطق پشتون نشین آن سوی خـط را "بحیث جزئی از قـلمرو پاکستان" عـلم میکنند. خـط فکری گروه اول روشن است، اما گروه دوم که "برسمیت شناختن این سرحـد" را اساس و بلکه پیش شرط اعادۀ صلح و ثبات در افغانستان و منطقه میدانند، از نگاه من به دو دسته تقـسیم میگردند :
1ــ دسته ای که از صمیم قـلب خواهان بازگشت ثبات و آرامش در وطن مألوف خود اند، میخواهـند که از طریق "برسمیت شناختن" این مرز، راه صلح دوامدار بین افغانستان و پاکستان هموار گردد. اینان که در داعـیۀ خود صادق اند، فکر می کنند که یگانه مانعۀ اعادۀ ثبات در منطقه همانا کشمکش روی "سرحد دیورند" است و تا افغانستان این سرحد را برسمیت نشناسد، کشور پاکستان دست از مداخله در امور داخلی ما برنخواهـد داشت. از نظر من، عامل اصلی و بزرگترین عـلت عـدم ثبات در افغانستان ــ و حتی منطقه ــ موجودیت دولت مفـتن، فـریبکار و به اصطلاح عـوام کابلی "چیچله باز"(1) پاکستان است و تا این دولت بر همین مدار بچرخد، وضع افغانستان روی آرامش و ثبات را نخواهـد دید. چه تضمینی وجود دارد، که با "برسمیت شناختن سرحد دیورند"، مداخلات پاکستان قـطع گردد؟؟؟ میترسم که دولت افغانستان "قـرارداد دیورند" را رسماً تأئید کند، ولی پاکستان به کارروائیها و مداخلات خود همچنان ادامه بدهـد!!!!! با وجود دید "خوشبینانۀ" این دسته، به نظر ایشان باید به دیدۀ احترام نگریست، چون ایشان افـراد دلسوز به وطن اند و وحدت ملی و تمامیت ارضی افغانستان را در همین "چوکات و سرحدات موجود"، از تهِ دل آرزو میبرند.
2ــ این دسته متشکل است از اشخاص و افـرادی، که عـلی الظاهـر عـین تیز و نظر بالا را پیش می کشند، اما در واقعـیت امر طوری دیگر می اندیشند، چون از طریق "رسمیت یافـتن" سرحد دیورند، هـدفی دیگر را نشانه میگیرند. این دسته از جملۀ کسانی اند، که از وجود همین تعـداد پشتونان در کشور رنج می برند و اصلاً راضی نیستند که با "پشتونها" در یک "واحد جغرافـیائی" بسر برند. اینان از روزی میترسند، که با الحاق مناطق "پشتون نشین" آن طرف سرحد دیورند به افغانستان، تعداد پشتونها جهش آسا بالا رفـته و تعادل قـومی به کلی دگرگون گردد. آری؛ میهـراسند که با پیوستن پشتونان ماورای سرحد دیورند به افغانستان، تعادل قـومی به نفع "پشتونان" بیخی برهـم خورده و رؤیای "خراسان ــ خواهی" شان به کابوس مبدل شود. به تحقـیق که کابوس تشکیل "پشتونستان بزرگ" یا "لوی پښتونستان" لرزه بر اندام ایشان انداخته و خواب را بر ایشان حرام کرده است. پس چاره چیست ؟؟؟ ایشان که چارۀ جـذری و اساسی را در "جلوگیری حادثه، قـبل از حدوث و واقعه قـبل از وقـوع" میدانند، هم وغـم، جـد و جهد و سعی بلیغ خود را در راه "برسمیت شناختاندن" سرحد دیورند، بخرج میدهـند....» ( خوانندۀ خواهـنده را به خواندن این مقاله در آرشیف بنده ــ در ستون "آرشیف نویسندگان" ــ دعوت میکنم.)
گروه اول در مقالۀ 26 جنوری 2007 کسانی را در بر میگرفـت که جناب سیستانی هم در آن شامل بوده اند. اینان واقعاً به وطن و مردم ما دلسوز اند و آرزوی آرامش وطن و بقای کشور ما را در هـیئت و چوکات امروزی از صمیم قـلب تمنی دارند. واضح است که معضلات افغانستان عـدید و بیکران است و منابع و سرچشمه های این همه مشکلات نیز بیشمار. یکی از سرچشمه های عمدۀ بروز مشکلات "موجودیت" دولت عوام فـریب و فـتنه انگیز پاکستان است ، که بمانند "زخم ناسور" منطقه را به آشوب کشانیده.
برای حل مشکلات وطن هـر افغانی که دلش بحال این ملت و خاک میسوزد، نسخه و راه حلی پیش میکشد. کسانی به مانند آقای سیستانی "برسمیت شناختن خط دیورند" را حلال مشکلات میدانند. ایشان چنانکه در موضعگیری های خود واضح میسازند، گفـته های حکومت پاکستان و مولاناهای تندرو و خباثت مآب پاکستانی را تمسک می گیرند. ایشان وضعیت عمومی منطقه ــ و خصوصاً افغانستان و پاکستان ــ را در واقع از عـینک دولت پاکستان و افـراطیون آن سامان به بررسی گرفـته و نسخه ای میدهـند که باب دهان زمامداران پاکستان و مولاناهای کافـرمشرب "دیوبندی" آن سامان است. ایشان نه آرای عمومی مردم خود را مد نظر میگیرند و نه آراء و عـقاید و موقـف برادران آن طرف "خط دیورند" را. ایشان با وجود چنین موقـف که از خاستگاه نادرست برمیخیزد، بر آراء و موقـفگیری "دلسوزان به وطن" خرده گرفـته و چنین اشخاص را متهم می سازند که گویا از"عـشرتسرای غـرب" و از شکمهای سیر خود گپ میزنند. مینویسند :
« آيا آنهائي که در عـشرت سراي غـرب غـنوده اند، و از سرشکم سيري حرف هاي دهـن پرکن ميزنند، يک بار به فکر نجات کشور از اين منجلاب بدبختي افـتاده اند و راه نجاتي براي مردم هـردم شهيد و هـزار بار کشته داده ولايات جنوب و شرق کشور سراغ کرده اند؟ اگر سراغ داشته باشند بفـرمايند تا ما هم بدانيم و حکومت افغانستان هم با بکار گيري آن ملت خود را از اين بدبختي نجات بدهـد.
من به عـنوان يک عـنصر وطنخواه و روشنفکر افغان وظيفه ايماني و وجداني خود ميدانم تا هم تباران خود را از سر صدق دل آگاهي بدهم و آنهايي را که بر مرکب احساسات سوارند به تعقـل و ارزيابي جايگاه خود و ديگران فـرابخوانم. و راهي را که براي قـطع جنگ در افغانستان و بخصوص در مناطق جنوب و شرق کشور ( که مرکز ثقـل حملات هـوائي و زميني نيروهاي خارجي است )، مفـيد است ، براي شان بازگو کنم »
من شخصاً در "وطنخواهی" و "روشنفکر بودن" ایشان کوچکترین شک و شبهه ای ندارم ، اما بهتر میدانم که به فـرمودۀ خداوندگار بلخ، حضرت جلال الدین محمد رومی، "سر دلبران" در "حدیث دیگران" گفـته آید.
من جواب حملات شخصی کسی را نمیدهم ، و نیز میل ندارم که تفـصیلات نویسنده ای را خط به خط و جمله به جمله رد کنم، که نه هـوای دوئل در سر دارم و نی شوق مُکابـَره (2) در دماغ ، مگر :
من آنچه شرط بلاغـست با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
من پیامم را به هموطنانم میرسانم، خواه مقـبول افـتد و یا نامقـبول. هـدف من این نیست که کسی را سر جایش بنشانم. هـدف من پیدا کردن راه حل معقـول و "ملت پسند" و قابل قـبول برای باشندگان دوطرف "خط دیورند" است. چنانکه در مقالۀ قـبلی هم نوشتم، برای تصمیم گیری در مورد چنین امری سترگ و حیاتی ، باید دوطرف بلافـصل ذیدخل قـضیه وارد میدان بحث و مذاکره گردند. و منظورم از "دو طرف" همانا "خلقهای افغانستان" و "خلقهای برادر آن طرف خط دیورند" و یا نمایندگان برگزیده و برحق ایشان اند، که باید به طیب خاطر و بدون اجبار و فـشار خارجی وارد مذاکره گردیده و هـردو طرف یکجای تصمیم بگیرند؛ یا به نفع الحاق به "سرزمین مادر" و یا به نفع "انفـصال دائمی از مادر". راه دیگر از نظر من نه معقـولیت دارد و نه حلال مشکلات است.
من بر مواد مندرجۀ نوشتۀ دوم آقای سیستانی زیر عـنوان « بخاطر نجات از بحران چاره يي جز نوشيدن جام زهـر"خط ديورند" نيست » مکثی عمیق نمیکنم. چون ایشان چیزی جدید نگفـته و دُری نسفـته اند که باعـث اقـناع کسی گردد. نسخۀ "شفابخش" ایشان هـرو مرو "برسمیت شناختن خط دیورند" را الزام میکند و واجب میگرداند؛ با وجودی که خود میفـرمایند که پاکستان بر"عمق ستراتژیک" تا دامان هـندوکش و "پل متک" کار میکند.
وقـتی که فـرمودۀ ایشان را بر "عمق ستراتژیک پاکستان" و "دامان هـندوکش" و "پل متک" قـبول کنیم، سخن "برسمیت شناختن خط دیورند" خود بخود منتفی میگردد. چون وقـتی پاکستان تصمیم به تسلط بر نیمی از خاک ما را در سر داشته باشد، "به رسمیت شناختن خط دیورند" و "برسمیت نشناختن خط دیورند" بر ستراتژی این کشور آزمند و فـتنه گر اثری ندارد. و چه بسا که با برسمیت یافـتن "خط دیورند"، با خاطر آسوده تر از عـقـبگاه مطمئن مناطق قـبایلی ــ که اینک حیثیت "جزء لاینفک پاکستان" را بخود گرفـته اند ــ بر کشور ما بتازد.
وقـتی از عمق ستراتژیک سخن بمیان می آید، باید که آنرا بشگافـت و دریافـت که زیر این مقـوله چه مفهومی نهفـته است. بسا کسان از "عمق ستراتژیک" سخن میگویند و بعد آنرا طوری استعمال میکنند که آدم را به شک می اندازد که مفهوم اصلی این مقـوله را درست درک کرده باشند.
"عمق ستراتژیک پاکستان" نافی "برسمیت شناختن خط دیورند"
"عمق ستراتژیک" ترجمۀ باللفـظ کلمۀ Strategic Depth انگلیسی و معادل های دیگر فـرنگی آن و یک اصطلاح عـسکری است. مراد از آن بدرجۀ اول فاصلۀ تأسیسات مهم نظامی و قـطعات اردو از خط اول جبهۀ جنگ است. در جنگها باید عـقـبگاه دور جبهه صاف و آماده نگه داشته شود تا در صورت ضرورت قـطعات جنگی و تجهیزات و حتی تأسیسات نظامی عـقـب کشیده شده و از اضمحلال و انهدام قـطعی نجات یابند. مثالهائی در زمینه از جنگ عمومی دوم میزنم :
وقـتی اردوی نازی در تابستان 1941 بر روسیۀ شوروی تاختن گرفـت ، ارودی سرخ در ابتداء با مقاومت سرسختانه تلفات سنگینی را متحمل گردید و صدها هـزار عـسکر روسی در اسارت ارودی نازی درآمدند. ستالین وقـتی متوجه گردید که باصطلاح مشت و درفـش باهم برابر نیستند و مقابله با اردوی قهار نازی برایشان سخت سنگین تمام میشود و حتی نامقـدور است، دست به یک "عـقـب نشینی ستراتژیک" زد، که طی آن قـطعات بزرگ اردوی سرخ و همه ساز و برگ و تجهیزات نظامی خود را تا ساحات بسیار دور قـلمرو وسیع روسیه الی سایبریا عـقـب کشید. ضمن این عـقـب نشینی تمام تأسیسات نظامی و حتی فابریکه های تولیدی و خصوصاً صنایع عـسکری را سوار بر قـطار کرده و خیلی دور از خط جبهه انتقال داده و مصون از آسیب اردوی دشمن ، همه را بکار انداختند. بدین ترتیب نه تنها قـطعات بزرگ اردوی سرخ از انهدام حتمی نجات یافـتند، بلکه ماشین جنگی و صنایع حربی روسیه نیز زنده نگه داشته شده و به تولیدات خود ادامه دادند.
مثال دیگر میزنم :
اردوی فـرانسه که قـطعات بزرگ اردوی انگلستان نیز به مددشان رسیده بودند، بعد از مقابلۀ کوتاه شکست فاحش خورده و هـر دو در آستانۀ امحاء قـرار گرفـتند. اما بحریۀ قـوی انگلستان همین اردوی شکست خورده را که تعداد سپاهـیان و افـرادش به چندین لک نفـر میرسید، از ساحل "دنکرک" Dunkerque فـرانسه ــ به حساب المانی Dünkirchen ــ نجات داده و به انگلستان عـقـب کشید. در آنجا بود که همین سپاه مضمحل در کمال آرامش دوباره تجهیز گردیده و به مقابله با اردوی نازی روی آورد.
"تاریخ حرب" که عـلم بررسی جنگهاست و رویدادهای جنگی را در مسیر تاریخ ارزیابی میکند، میگوید که: هـدف اردو ، اردوی دشمن است و تا اردوی دشمن نابود نگردد، همه چیز دیگر پس گرفـته شده میتواند. جنگ وقـتی ختم میگردد که اردوی دشمن یا امحاء و یا تسلیم گردد. باز مثالهائی میزنم :
در سال دوم حرب با روسیه، هـیتلر به عـوض تعاقـب و امحای اردوی سرخ، تصمیم به حمله بر "استالین گراد" گرفـت و فکر میکرد که با تسخیر این شهر که با نام "ستالین" گره خورده بود، گویا جبروت روسیۀ شوروی را به زمین زده و ضربۀ بزرگ روانی بر روسیه و ارودی سرخ وارد میکند. این تصمیم غـلط دکتاتور نازی باعـث گردید که اردوی مضمحل سرخ نفـسی براحت کشیده و تجدید قـوا نماید و برای جنگ های آینده آمادگی بگیرد.
مثال دیگر :
وقـتی قـوای چندین صد هـزار نفـری فـرانسه و انگلستان در ساحل "دنکرک" در تنگنا قـرار گرفـته و در آستانۀ انهدام قـطعی بودند، باز هـیتلر به مشورت مارشال گیورینگ ــ قـوماندان اعلای "لوفـت وفه" Luftwaffe ــ تصمیم نادرست حربی را اتخاذ نمود. بدین معنی که بجای کوفـتن و امحای اردوی محاصره شدۀ انگلستان و فـرانسه در "دنکرک" ــ که محض با یک تهاجم قـطعات زمینی ( پیاده و زرهـدار ) نازی همه در بحر غـرق گردیده و خوراک ماهی میگردیدند ــ حملات هـوائی بر انگلستان را آغاز کرد، تا با تخریب شهرها، انگلستان را از پا درآورده و وادار به تسلیم نماید. این چانس طلائیی بود تا بحریۀ بزرگ انگلستان همۀ این قـطعات مضمحل و مشرف به امحاء را از "دنکرک" به انگستان ببرد و در همانجا بود که بعد از تجدید قـوا و آرایش مجدد همه به مقابل اردوی المان نازی به کار انداخته شدند.
مثال سوم :
فکر کنم که سال سوم جنگ به مقابل اردوی استالین بود، که هـیتلر باز تصمیم نادرست دیگری را گرفـت. به عـوض اینکه طی تهاجم بهاری دمار از نهاد اردوی سرخ بدر آرد، فـیصله کرد که چشمه های نفـت باکو را تسخیر کرده و روسیه و اردوی سرخش را از درک نفـت و از دریچۀ اقـتصادی در تنگنا قـرار دهـد. این چال هـیتلر نیز غـلط ثابت گردید و اردوی خستۀ استالین بازهم نفـسی به راحت کشید و برای مقابلۀ بعدی با اردوی نازی ، آماده گردید.
این شرح و تمثیل برای آن بود تا خوانندۀ ارجمند درکی در بارۀ "عمق ستراتژیک" پیدا کند و این نکته بر وی روشن گردد که در صورت موجود بودن "عمق ستراتژیک" ، پاکستان میتواند قـوای نظامی و اردوی خود را از جبهۀ نابرابر جنگ با هـندوستان به مناطق مصون در داخل افغانستان عـقـب بکشد. این عـقـب نشینی ستراتژیک دو هـدف را در بر گرفـته میتواند : یکی اینکه دشمن را در اراضی وسیع پریشان گرداند و دگر اینکه از نیروهای جنگی افغانان سلاحشور به نفع خود استفاده کند.
حالا اگر پاکستان به "عمق ستراتژیک" در داخل افغانستان معتقـد باشد ــ و بسا نویسندگان ما به شمول کاندید اکادمیسین سیستانی سخت بدان اعـتقـاد دارند چنانکه مقالۀ متضمن "اتک و متک" ایشان همین نکته را آشکارا تصریح میکند ــ و بخواهـد وطن ما را عـقـبگاه مطمئن و مصون جنگ با هـندوستان بسازد، بودن و نبودن خط دیورند و "به رسمیت شناخته شدن" و "به رسمیت شناخته نشدن" این خط ، بر اصل موضوع اثری ندارد. چون با چنین پس منظری، اردوی پاکستان هـنگام تصادم با قـوای نیرومند هـندوستان در هـر صورت باید از مناطق وسیع قـلمرو افغانستان جهت "عـقـب نشینی ستراتزیک" استفاده نماید. حالا :
خواه "خط دیورند" به رسمیت شناخته شود یا نشود:
با فـرض "عمق ستراتژیک"ی که پاکستان در صدد کسب آن در افغانستان است، ظاهـراً به صرفۀ پاکستان است که افغانستان "خط دیورند" را به رسمیت نشناسد تا بهانۀ مداخله در امور داخلی افغانستان همیشه میسر باشد. چون پاکستان در ظاهـر مداخلات خود را از طریق "برسمیت شناخته نشدن خط دیورند" توجیه میکند. اما چون پاکستان به "عمق ستراتژیک" در افغانستان ضرورت حیاتی دارد، در هـر صورت توجیه و بهانه ای درست خواهـد کرد؛ با پیش کش "رسمیت یافـتن خط دیورند" و یا "رسمیت نیافـتن خط دیورند". حالا که "خط دیورند" نزد ما رسمیت ندارد، افغانستان در قـلمرو پاکستان "ادعای ارضی" میکند، اما اگر این کار صورت بگیرد و مناطق پشتون نشین پاکستان خود را از دل و جان "جزء لایتجزای پاکستان" بدانند، در آن صورت عکس قـضیه رخ خواهـد داد. بلی؛ در آن صورت پاکستان به "ادعای ارضی" در افغانستان دست خواهـد یازید و مناطق جنوبی و شرقی ــ یعنی مناطق عمدتاً پشتون نشین ــ افغانستان را طلب خواهـد کرد. حد اقـل این خواهـد بود، که در آن صورت پاکستان خود را مستحق "عمق ستراتژیک" در افغانستان بداند.
همه میدانیم که هـدف نزدیک و اولین از مداخلات مستقـیم و غـیرمستقـیم پاکستان در افغانستان حاصل کردن دو مأمول است :
ــ یکی بی ثبات نگهداشتن اوضاع افغانستان
ــ و دیگر تدارک حکومتی "پاکستان شنو" و گوش به فـرمان پاکستان در افغانستان
هـریک از این دو نکته به تنهائی و یا هـردو یکجائی ، زمینۀ تدارک "عمق ستراتژیک" را در افغانستان تضمین کرده میتوانند.
نباید سخنان ظاهـرفـریب زمامداران پاکستان و مولوی های خودفـروخته و کافـرکیش دیوبندی آن سامان را باور کرد، چنانکه جناب سیستانی همین کار را در مقالۀ دوم خویش کرده و به تأسی از آن "برسمیت شناختن خط دیورند" را به حیث "کلید حل معضلۀ افغانستان" سفارش میفـرماید!!! ایشان سخنان مولانا فـضل الرحمان را چنین نقـل فـرمایند :
« افغانستان اگر آرزوي امنيت را دارد، بايد خط ديورند را به رسميت بشناسد! »
به جناب سیستانی باید به صراحت گوشزد گردد که نه این مولانا و نه مولاناهای دیگر و احزاب تندرو اسلامی که کاندید اکادمیسین از ایشان نام میبرد، از مردم آن طرف خط دیورند نمایندگی کرده نمیتوانند. یعنی که چنین سخنان ، سخنان اشخاص مفـتن و نوکر حکومت پاکستان است، نه گفـته ها و درد دل مردم آن طرف خط دیورند. از همین رو نباید چنین سخنان را اصلاً جدی گرفـت و بر آن وقعی قایل گردید.
یک بار دیگر میگویم که ولو افغانستان "خط دیورند" را به رسمیت بشناسد، بفـرض اینکه پاکستان در صدد کسب و تدارک "عمق ستراتژیک" در افغانستان باشد ــ و تنازع فی البقای پاکستان نیز چنین امری را حکم میکند ــ در آن صورت نیز پاکستان هـرو مرو خواهـد کوشید که در افغانستان رژیمی "پاکستان شنو" بر سر قـدرت باشد تا در هـر زمان به دهـل پاکستان برقـصد و در صورت بروز یک تصادم بزرگ با هـند، هـرگز مانع عـقـب نشستن قـوای پاکستان به افغانستان نگردد.
من میگویم : پاکستان از ابتدای تشکیل خود در سال 1947 پیوسته در "تنازع فی البـقاء" به سر میبرد. مشکل اصلی پاکستان حفـظ "هـستی پریشان" و "موجودیت لرزان" آن در منطقه است. مشکل اصلی پاکستان نزاع با هـندوستان بر سر کشمیر است. مشکل اصلی پاکستان، موجودیت حریف و رقـیب بزرگ و بسیار قـوی هـندوستان در همسایگی در بدیوار و طولانی آن است. از همین خاطر میخواهـد راه گریز در "سرزمین های نرم" و ظاهـراً "بی دفاع" افغانستان بیاید. تا وقـتی که مشکل پاکستان با کشور نیرومند هـندوستان حل نگردیده، پاکستان از سیاست مداخله در افغانستان روگردان نخواهـد گردید. موضوع "سرحد دیورند" درینجا واقعاً رول جانبی دارد و در این "بازی قـدرت" سهم عمده گرفـته نمیتواند. پاکستان قـصد دارد که وضع افغانستان را همچنان پریشان نگهدارد و اجازت ندهـد که در افغانستان یک دولت قـوی ــ قـوی از هـر نگاه ــ قـد برافـرازد. چون موجودیت یک افغانستان نیرومند ــ با ادعای تاریخی ارضی ــ هـستی خود پاکستان را به خطر می اندازد. اگر افغانستان کشوری قـوی و نیرومند و متکی بخود گردد، در آن صورت پاکستان در بین دو "آسیا سنگ" آرد گردیده و بین هـند و افغانستان تقـسیم میگردد؛ یعنی به حالتی برمیگردد که تاریخ منطقه ایجاب میکرد و میکند.
فعلاً و در شرایط کنونی، افغانستان حریف پاکستان نیست. پاکستان از روزی میهراسد که یک افغانستان مقـتدر بحیث حریف دومیش در منطقه قـد برافـرازد و هـستیش را به خطر افگـند. از همین رو خیر خود را در جلوگیری از واقعه پیش از وقـوع و پیشگیری حادثه قـبل از حدوث می بیند و یکرنگ در امور داخلی ما انگلک میکند.
من درک کرده نمیتوانم که افغانانی پیدا گردند که اسپ را از "دم" قـیزه کنند ، میخ را "سرچپه" بکوبند و سرنای را از سر "گشادش" بدمند. واقعاً که درک چنین اشخاص از قـدرت همچو منی ساخته نیست!!!!!!
نمی خواهم یک جملۀ آقای سیستانی را که حسن ختام مقالۀ « بخاطر نجات از بحران چاره يي جز نوشيدن جام زهر"خط ديورند" نيست » خود ساخته اند، بدون تبصره بگذارم. ایشان در آخر این مقاله چنین فـرمایند، و همین نکته را بار بار در مقالات دیگر خویش نیز آورده اند که :
« نيروهاي حافـظ صلح ناتو ديگر تا ابد حاضر نخواهـند بود، فـرزندان تحصيل ديده اروپائي خود را بخاطر ما افغانهاي بي اتفاق، قـرباني بدهـند. جامعۀ بين المللي بالاخره از کمک به کشور ما دلسرد و مايوس خواهـد گشت ....»
من بحیث یک هموطن خیر اندیش ایشان به جنابشان جداً اطمینان میدهم که قـوای ناتو برهـبری امریکا بدین زودی زود و بدین آسانی کشور ما را ترک نخواهـند کرد. غـرب به سرکرگی امریکا بخاطر گل روی افغانان و نجات کشور ایشان به افغانستان نیامده و تا هـفـت خر سیاه هـنگ نزنند(3) ، وطن ما را رها نخواهـند نمود. افغانستان که از بسا نگاهها "ناف آسیا" و به گفـتۀ عـلامه اقـبال لاهـوری "قـلب آسیا"ست، مطامع گستردۀ ستراتژیک ناتو و خصوصاً اتازونی را در منطقه گره میزند. امریکا برای جَر کردن انحصاری چنین منطقۀ مهم جهان رحل اقامت در کشور ما افگنده است و در این راه هـزاران فـرزند رشید و به گفـتۀ اکادمیسین "تحصیل دیدۀ" خود را فـدای منافع دیررس و باصطلاح فـرنگیان "ستراتژیک" خود خواهـد کرد. ناتو بخاطر تأمین منافع خود بدین کشور آمده و این سرزمین خسته از جنگ دوامدار فـرسایشی را در اشغال خود درآورده است. به جنابشان اطمینان میدهم که قـوای خارجی که بخاطر حصول مقاصد بزرگ سیاسی و نظامی و اقـتصادی باخترزمین به افغانستان آمده اند، به طیب خاطر وطن ما را ترک نخـواهـند کرد. وقـتی مردم خسته از جنگ ، دمی دم راست کرده و ماهـیت قـوای اشغالگر را در وطن خود درست درک کنند، به یقـین که باز دست به قـبضۀ شمشیر خـواهـند برد و همان سزائی را که به امپریالزم شوروی داده بودند، به امپریالزم غـربی نیز خـواهـند داد. جناب سیستانی مطمئن باشند که چنین روزی دیر یا زود فـرا خواهـد رسید. و من الله التوفـیق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات :
1 ــ "چیچله باز" (به فـتحۀ حروف اول و سوم ) و یا "چلچله باز" ( به کسرۀ هـردو "چ" ) اصطلاحات عامیانۀ کابلیست و به شخص "شارلتان" ، "تیز زبان" و "آن که همه را با زبان چرب و نرم و مکار خود بفـریبد" اطلاق میگردد.
2 ــ "مکابره" از مصدر "مـُفاعَـله" در معنای "یکی بر دیگری برتری و تفـوق جستن" است.
3 ــ "هـنگ زدن هـفـت خر سیاه" اصطلاح عامیانه و بس زیبای کابلیان ارجمند است که کنایتاً از "ناشد بودن" و "دور از امکان بودن" یک کار حکایت میکند.
تذکر :
کسانی که موقعـیت دقـیق "دنکرک" را بخواهـند ، به لینک ذیل کلیک بفـرمایند :
http://maps.google.de/maps?q=Dunkerque,+France&sa=X&oi=map&ct=title