خواست بي جا

مصطفی عمرزی

پس از فراغت از صنف سياست كه از زمان شمول در آن، از شاگردان تنبل و ضعيف بوده اند،‌ تاكنون نیز نشانه ي واقعي از اميدواري ها براي اخذ نمرات عالي، به چشم نمي خورد. در اين كه از شاگردان ناكارآمد صنف سياست استند، ‌نبايد بسيار عضه خورد؛ زيرا اين نصاب در فرهنگ ما وجود نداشت. بل در خلوت های آن، غمی فربه می شد که حالا به نام حمیت دینی، بیش از همه نمره دارد. شایقان این راه، تلاش می کنند به جبران خبط های به اصطلاح باسودان، جامعه ی افغانی را در قهقرایی بکشانند که خودشان به نام جهنم به آن ایمان دارند. 

خوشبختانه نه تنها ما، بل محصلان سراسر كشور هاي جهان سوم هم ‌نتوانستند شاگردان خوب درس هاي سياست باشند. پس از آرامش خاطر از اين نتيجه گيري كه تنها نمانده ايم،‌ فكر ما به سوي كشور هايی پرواز می کند كه چه گونه در درس هاي سياسی، ممتاز مي شوند.

سیاست به عنوان حرفه، پیشه یا طريقه، با استعمار اروپايي رشد و ظهور كرده است. اين پيدايي پس از فروكش استبداد كليسايي در اروپا آغاز و با ختم قرون وسطايي، جهانی می شود. 

هرچند استعمار اروپايي، مسبب عصري بود كه در تاريخ غرب، به آن رنسانس يا احیا نام داده اند، اما وسایل سياسي، مجال آن را فرآهم می آورند تا اهل رنسانس توام با رشد دانش، ‌معرفت و دست آورد هاي علمي جدید، در حالي كه تجربیات تلخ استبداد ديني را تحمل و از سر گذشتانده بودند، ملت ها و كشور های زیادی را با تمام حيات آن ها با بدترين شيوه ها استعمار كنند. 

رنسانس جدید، ملت ها و مردمان زیادی را وارد جغرافیایی کرد که بعداً «جهان سوم» نامیدند. وقتي به این جا مي رسيم، باز متوجه خود و جامعه ي خود مي شويم. ترفند هاي سياسي از قرن 19 به این سو، زمينه هاي سوء استفاده ی دشمنان و بيگانگان را به وفرت در افغانستان، فرآهم آورده اند. 

مردمي از يك جزيره ي باراني و نمناك،‌ با رژه و دبدبه در حالي كه نتوانسته بودند از حيثيت امپراطوري خود در برابر افغان ها دفاع كنند، با آگاهي بسيار از درس هاي سياسي، از فاتحان خود باج گرفتند و با پارچه پارچه کردن سرزمين شان، آنان را به انزوا کشاندند. 

پس از غارت و استيلاي تمدن ها و فرهنگ هاي همسايه گان، ترفند های سياسی و پي آمدهاي آن ها، زمینه ها ساختند كه پس از تجزیه ی هند، يك دوره ي پايان نيافتني كشمكش هاي منطقه يي، قومي و استخباراتی، چند كشور جهان سومی را همواره درگیر می کنند. 

از مرور تاریخ های سیاه و تحمیلی مي گذريم و توجه خود را بر اين نکته معطوف مي كنيم كه اگر تجربه، مادر علم است، قربانيان چند سده استعمار، چه اندوخته های سیاسی دارند تا همچنان در تله های استعمار نمانند. 

متاسفانه چند سده تقابل با استعمار، چند طیف مردمی را هم پرورده که در مقاطع ضعف اقتدار، شیفته ی بیگانه گانی می شوند که در حساب آنان، مُهره هایی بیش نیستند. بازی با کارت بیگانه، شناسایی خائنانی را آسان ساخته که با ختم مقال دیگران، در چهار راه درمانده گی، حیران می مانند تبعه ی کجا شوند؟

با گذار از يك دوره ي سياه كه با رقم هفت آغاز و با رقم هشت، اصطلاح هفت و هشت مضحك را تداعي مي كند، در تجربیات رژیم های هولناك، اما خواست بی جا از بیگانه گانی که به ما به چشم از خود، نگاه نمی کنند، سیاست را در این جا به مقوله ی تضعیف مردم، مبدل ساخته است. 

محصلان صنف سياست ما نتوانستند حتي با عملي ترين برنامه هاي پراكتيك، اهل سياست شوند. آنان با عنوان کردن حفظ اصالت، ريشخندترين مضحكات را به نام فرهنگ داخلی،  به سراسر جهان بُرده اند. آنان با اغماض بر تجربیات تلخ تاریخ، کام خویش را در خوان بیگانه گانی شیرین می کنند که نزد آنان، فقط مهمان شمرده می شوند. 

فرزندان اصیل ما شهيد شدند و پيران دنیا دیده در بستر های بيماري، به نسيان سپرده می شوند تا زمانی که در مراسم تدفین شان، ابواب به درد بخور را کاملاً ببندند. اين مودل ها  ماهيتاً خود را افغان مي دانند، اما بي خبر از قیر مذاب سیاسی که بر تن و بدن شان ریخته اند، جاده های خودی اند که بیشتر بیگانه گان در آن ها رفت و آمد می کنند. 

اهل سیاست ما با بي سوادي حضور در تاریخ، خواست بی جا دارند تا در كارخانه هاي سیاسی بیگانه گان، مسئله ی آنان را تولید کنند، اما بدون مُهر و موم. آنان نمی دانند که عصر ما عصر اوج منافع است. در این صعود، باور هایی که عاری از احترام به دیگران باشند، سیاسی شناخته می شوند؛ هرچندن مازاد افکار انسانی اند. چه خوش چه ناخوش، همين است. به قول علامه اقبال: شيري كه هولش را فراموش كند، دچار مكر و عقوبت گوسفندان نیز مي شود.

خواست بی جا از بيگانه گاني كه به نام فرهنگ، دين و اشتراكات، گویا دل به حال ما مي سوزانند و دود آن را نمايان نمی سازند، بي جا و بی معناست. عصر ما چنين است و صراط مستقيم آن را فقط منافع ملي و پاسداري از جغرافياي سیاسی، تشکیل می دهد. 

 

24/9/1384ش