در کنار شهرت
مصطفی عمرزی
فرهاد دریا در میان آوازخوانان افغان با احساسات ملی و میهنی می خواند. چنین عاطفه در ارتباطات او نیز مشهود اند. فرهاد دریا با آهنگ هایی که در آن ها اشعار مرحوم عبدالقهار عاصی را به کار بُرده بود، آن مرحوم را مشهور می سازد؛ هرچند حامیان عاصی با برعکس ساختن آن وانمود می کنند که شهرت دریا، مدیون عاصی ست. اگر تعداد باسواد، اهل کتاب، چاپ و تیراژ آن را در نظر آوریم، پله ی دریا بلند می رود. عاصی مرحوم، زمانی مشهور شد که چند مجموعه کوچک اشعار او که اکثراً تیراژی بلندتر از 500 نسخه نداشتند، بیشتر در میان همولایتی هایش مشهور بودند.
دفاتر آوازخوانان افغان، هرازگاهی شاهد هدایایی هستند که شاعران نو و کهنه می فرستند. اکثر این هدایا یا کتاب ها، مجموعه ها یا دیوان های شعر می باشند. شاعران آن ها آرزو دارند تا با ساخت آهنگ از آن ها، زودتر و بیشتر مشهور شوند.
با پخش آهنگ «گردش چشم سیاه تو خوشم می آید»، مرحوم حیدری وجودی نیز مشهور شد. هنگامی که آهنگ «گردش چشم ...» پخش می شد، آقای حیدری وجودی، خیلی مسن تر از عاصی زنده گی می کرد. با این حال، 99 درصد ناشناخته مانده بود. این که شعر «گردش چشم سیاه تو...» واقعاً چه ارزش های اجتماعی، فرهنگی، تنویری و آموزنده دارد، در این تنقید، مد نظر نیست؛ هرچند پیداست که به ادامه ی شعر فارسی که با بار فرهنگی زلف، یار، باده، پیمانه و هزلیات که گفته می شود بیشتر به دلیل محرومیت های جنسی سروده می شوند، جزو بزرگ ترین مجموعه ی خزعبلات بشری، تبعیت سنت دارد، اما به لحاظ کمیتی، بسیار از نقد دور مانده تا کسانی بیشتر پس از مرگ شاعران آن ها آن تابو ها را بشکنند که چنانی که می گفتند، نیستند. مانند جرات محمد قسیم سیاوش که با نقد زریاب، آشکار ساخت امثال او که به لحاظ کمیتی، از نقد به دور مانده بودند، واقعاً مشکل دارند و آثار شان اگر ملاحظه ی کمیت ها نباشد، بسیار ارزشمند نیستند.
گوشه نشینی مرحوم وجودی نیز علت دارد. از یک سو چون تحصیلات عالی نداشت و از سوی دیگر از اثرات بد مجالست هایی به دور نماند که در دور مرحوم صوفی عشقری، مشهور بودند. او تا آخر عمر و با ترحم مسوولان پشتون وزارت اطلاعات و فرهنگ، مسوول بخش مجلات «ریاست کتابخانه های عامه ی کابل» باقی ماند و حتی خیلی بیشتر از سن تقاعد، احترام شد.
مرحوم حیدری وجودی در شرایط بازار نو، اما با گرایش های آشکار قومی، به جانبی رو آورد که بالاخره لقب «نجم العرفا» را برایش ارمغان دادند. حداقل در کتاب «زمانی که مفاخر ناچیز می شوند»، یک تنقید جامع عرفان و تصوف وجود دارد که نشان می دهد مصرف آن در قرن بیست و یک، چنانی که در گذشته بود، خیلی زیانبار است.
با این مقال، قصد داشتم یک تنقید مفصل استاد محمد آصف گلزاد را بیاورم که در «مجله ی خراسان»، از نشرات موقوت «اکادمی علوم افغانستان»، پیرامون کاستی های فاحش کار فرهنگی مرحوم حیدری وجودی، نشر کرده بود. متاسفانه تنگ دستی های ما باعث شد این مقال از آن حُسن، به دور بماند، اما دوستان می توانند با مراجعه به دور جدید «مجله ی خراسان» پس از طالبان، به آن تنقید استاد گلزاد بر حیدری وجودی پی ببرند و یا هم با مراجعه به استاد محترم که خوشبختانه در قید حیات اند، از او معلومات بخواهند.
چنانی که آوردم فرصت ها و تغییر شرایط، می توانند کسانی را که شایسته هم نباشند، به نام، نان و نوایی برسانند. مرحوم حیدری وجودی هم هرچند شاید بسیار مایل نبوده باشد، اما از مداحی تنظیمیانی که در مدت چهار سال، 250 سال حیثیت و آبروی کشور را بر باد دادند، کوتاهی نکرد. چنین فروگذاشت از سوی کسانی که قبلاً و در اقتدار سیاسی ما چیزی نمی گفتند، آنان را به پرتگاه سقوط شخصیت کشاند.
یادم است که مرحوم حیدری طی یک مصاحبه از نبود مکتب ها در گذشته ی پنجشیر سخن می گفت(دروغپردازی)؛ اما مرحوم احمد شاه مسعود در مصاحبه های زیادی با افسوس و حسرت، سر تکان می داد که اگر ناگزیر نبودیم، تخریب و حریق مکاتبی که میراث های قبل از هفت ثور بودند، از اشتباهات جبران ناپذیری بودند که به هر حال مرتکب می شدند.
آن چه را که به نام تصویر این مقاله می بینید، از حُسن تخلیقات مرحوم حیدری وجودی در رسای افراد معلوم الحالی ست که حقیقت شان در ویرانه های سقوی دوم، وجود دارد. برای وضاحت بیشتر، ابیات متذکره را اقتباس می کنم:
داوود! ای خجسته ترین خجسته گان
ای یار غار حضرت مسعود قهرمان
ای مظهر شجاعت، اندیشه و خرد
ای پاسدار عزت و اکرام مومنان
شاه کلید بیت: کلمه ی «غار»