سرمایه داران ما و فرهنگ

مصطفی عمرزی

هرچند در افغانستان بیشتر متضاد و متناقض به نظر می رسد، اما نباید در همه جا چنین باشد. اگر بخواهیم مثال های خارجی بزنیم، شاید انواع داشته باشند که چه گونه در اکثر کشور ها، طبقه ی سرمایه دار در مسایل مختلف عمرانی، رفاهی، صحی، خدماتی، کمکی و فرهنگی، سهم می گیرند.

اصولاً آن چه به نام سرمایه در اختیار یک طیف مشخص و معدود جامعه، قرار دارد، به این معنی نیست که آن را وجودی در اختیار دارند و تا هر زمانی که حیات بشر، روی کره ی خاکی ادامه یابد، آنان باید نسل اندر نسل، سرمایه دار باشند. چنین برداشت که خود یک نوع تبعیض است، یک بخش مهم تاریخ انسان ها را می سازد که برای اصلاح آن و تقسیم سرمایه در جامعه، تلاش ها کرده اند و قربانی ها داده اند. 

آن چه به ماهیت مادیات برمی گردد، با هر تغییر زمان، با تغییراتی که می یابند، در واقع پدیده هایی هستند که به دیگران منتقل می شوند. گنجینه ی ملی طلاتپه را هر افغان می شناسد. این گنجینه، شامل یک مجموعه ی بزرگ طلاست که بخشی هم شامل وسایلی می شود که از آن ها برای آرایش و تزئین، استفاده می کردند. 

گنجینه ی طلاتپه به عنوان یک مجموعه ی مادی، روزگاری صاحبانی داشت که شاید به خواست آنان، ساخته شده باشد. با گذشت چندین قرن، اما سرمایه ای باقی مانده که روزی دارایی عام و تام یک یا چند نفر بوده است. به این قیاس، فکر کنید آن چه که به نام یک مجموعه ی کلان اقتصادی در اختیار معدودی به نام سرمایه دار است، در واقع از چرخش انواع پدیده ی مادی به وجود می آید که بر اساس ارزش ها و قرارداد های اجتماعی، اگر عدالت اجتماعی ضعیف باشد و هرج و مرج، چنانی که به نام بازار آزاد، افغانستان را در بر گرفته، از حد قوانین بگذرند، فقط به انباشت نزد کسانی می انجامد که در کشور ما بیشتر با فقر فرهنگی، مشهور اند. 

خوب توجه کنید! اکثر سرمایه داران ما فاقد تحصیلات عالی اند. مجموعه ای که زیر دست آنان قرار دارد، در افغانستان با منشه های تجارت، سیاست، مواد مخدر و پیداوار سنتی به دست می آیند. اگر موارد غیر معمول را حذف کنیم، آن چه از مدرک چرخش مادیات در افغانستان، نصیب طبقه ی سرمایه دار می شود، به خصوص در عرصه ی تجارت های بی بند و بار که در مقاطع بحرانی، احتکار کالا، چند برابر به افزایش درآمد ها می افزاید، بسیار غیر معمول است. با توجه بر این که سطح امنیت فردی نیز پایین می باشد، از ایجاذ ذهنیت ها روی تقسیم عادلانه ی سرمایه های آنان می گذریم. چون سرمایه دار بودن در افغانستان نیز رسک های بالای جانی دارد؛ اما حرف در این است که سهم فرهنگی سرمایه داران چه قدر است؟ منظورم فقط پرداختن به عرف کار فرهنگی در افغانستان نیست که بیشتر حول کتاب و نویسنده گان، می چرخد. بل می خواهم بنویسم که در    دایره ی علاقه ی فرهنگی یا بینش مدنی پیرامون، کسانی که سرمایه دارند، چه قدر به خاطر رفاه، عمران، خدمات و کمک های بشردوستانه، سهم دارند. 

البته از سال هاست که یک نوع کمک به نام «خیرات» را می شناسیم که با ماهیت هایی که دارد، حتی توهین آمیز است. ردیف کردن مردم به خاطر چند لقه نان، گوشت قربانی و تهیه ی خوراکه های جمعی که در چند لحظه پایان می یابند و چه بسا که بخشی هم پوسیده می شوند، مشمول آن می شود؛ اما افغان های مستضعف زیادی وجود دارند که حتی توان پختن گوشت قربانی را هم ندارند. 

از دیگران می گذرم و بالای قشر سرمایه داران خود ما(پشتون ها) تمرکز می کنم که ماشاءالله به ده ها هزار تن می رسند، اما در برابر آن چه از چرخش مادیات در افغانستان، به دست می آورند و در واقع یک نوع سرمایه های همه شمرده می شوند، حتی یک درصد نقش مثبت فرهنگی ندارند. 

هرچند فقط سلطه ی سیاسی ما در منطقه از هند تا آمو و کشمیر تا اصفهان به ششصد سال می رسد و این تلاش با جغرافیای افغانستان، کاملاً به درایت قومی ما ارتباط دارد، اما در برابر آن، نقش غیر سیاسی وابسته به سرمایه های شخصی، بسیار کم است. تنها در 20 سال اخیر با باز شدن در های جهان به روی افغانستان، پشتون های زیادی را می شناسیم که متاسفانه در برابر اکثریت قوم ما خیلی بی موازنه، سرمایه دار شده اند، اما قوم آنان کمترین نصیبی از آن تراکم سرمایه ندارند. 

سرمایه های طبقه ی سرمایه دار افغانستان، با کمترین مجتمع های تولید داخلی و کمترین سهم رفاهی، اجتماعی و فرهنگی، بیشتر مایل به گردش تجاری هستند. تجارت، آسان ترین نوع کسب درآمد در بازار های کشوری ست که در چهل سال پسین، انواع انقلاب های سرخ، سفید، زرد، نارنجی و سیاه را تجربه کرد که گویا در برابر نابرابری های قبل از هفت ثور، صورت گرفته اند، اما به حفره هایی می مانند که فقط مردم و مملکت را غرق کردند. 

متاسفانه قافله ی ما در کشوری که زمینه ی مدنی آن را خود ساخته ایم، عقب تر از همه می رود. من چند ماه در رادیو- تلویزیون خصوصی «نورین» که از یک هموطن تاجک اهل پنجشیر ماست(حاجی عارف نوری) در اوایلی که تاسیس شده بود و بدنام نبود، در بخش خبر، کار کرده ام. صاحب این تلویزیون در حالی که کاملاً بی سواد بود، اما از پولی که از طریق تجارت، به دست آورده بود، رسانه ای را راه انداخته بود که تا کنون هم با ایجاد ذهنیت های منافع، برای مردم شان موثر است. همین گونه شمار رسانه هایی که از سوی یک طیف قابل ملاحظه ی غیر پشتون های حتی بی سواد اداره می شود، ده ها برابر بیشتر از سهمی ست که پشتون ها دارند. معنی این تحول چیست؟ هرچند نگرش های سیاسی نیز بیانگر آن هاست، اما از درکی نیز حکایت می کند که متوجه شده اند حفظ سرمایه، چه دولتی و غیر دولتی، با فرهنگ سازی ایجاد ذهنیت ها پایایی دارد. حالا باز برویم سراغ پشتون های سرمایه دارد. 

ماشاء الله وقتی از مرکز کابل به سمت جنوب آن که اکثراً محل تجمع سرمایه داران پشتون است، می رویم، پسوند های خیل، زی، وال و غیره، آن قدر تنوع دارند که اگر          نماینده گی ها باشند، از همین جا به چهار گوشه ی کشور، کشیده می شوند؛ اما با ورود به آن ها، اکثراً کسانی را می بینید که در میان انواع یادگار های توریسم مذهبی نشسته اند و بیشتر به فکر زن های نو و زاد و ولد اند. مهمترین فعالیت های فرهنگی آنان که حتی خلاف نصوص اسلامی هستند، چندین بار سفر حج است. بعضی با بیش از بیست بار، حتی ریکارد قایم کرده اند. در حالی که مجوز اسلام برای حج در تمام عمر، فقط یک بار می باشد.

طبق احصائیه ها مردم ما سالانه بیش از یک میلیارد دالر را صرف توریسم مذهبی می کنند و این در حالی واقع می شود که در حدود 70 درصد زیر خط فقر، زنده گی می کنیم. 

یک شوخی: 

می گویند در کنار این که حج، یک فریضه و جزو پنج بنای مسلمانی شمرده می شود، به این دلیل نیز صورت می گیرد که مسلمانان با زیارت مکه و حاجی شدن، از گناهان پاک می شوند. البته از گناهانی که در آن ها به کسی آسیب نرسانده باشند. در جایی شوخی می کردیم کسانی که از افغانستان چند بار به حج می روند، به این دلیل نیز است که زیاد گناه می کنند. 

در جهان ما جاذبه های توریستی، بسیار اند؛ اما گناهکاران ما به بهانه ی حج، می روند که پاک شوند. یک سخن حضرت علی کرام الله، مشهور می باشد که می گوید از هزاران توبه، ترک گناه افضل است. 

آن چه را نوشتم، شامل حال گناهکاران تمام اقوام می شود. یعنی همان هایی که چند بار به حج می روند. شاید همه گناهکار نباشند، اما انصافاً در کشوری که هزاران افغان همه روزه دستان خویش را بلند می کنند و به نام الله، یک افغانی می خواهند، درست است که بیش از یک میلیارد دالر را صرف توریسم مذهبی کنیم؟ اگر مسلمانی ست، چرا دل شان به حال هموطنانی نمی سوزد که برای خرید یک دانه نان، در معرض هزاران خطر و سوء استفاده قرار دارند. چه قدر از دختران جوان ما برای این که فقیر اند، بی عفت می شوند تا فقط یک لقمه نان بخورند. 

از صحنه دور نشوم. در مورد ترسیم دفاتر سرمایه داران ما می گفتم که وقتی داخل دفاتر شان می شویم، بیشتر با یادگار های مکه و مدینه، پُر هستند. این طبقه، اگر تفریح کنند، اکثر پول های شان را در حوزه ی کشور های خلیج عربی، مصرف می کنند. چون با تاثیر از دین اسلام، اعتقاد دارند تفریح در کشور های اسلامی، مشکل ندارد. 

کاش از آن همه درآمد، فرزندانی نیز به جمع سرمایه داران ما افزوده می شدند که می توانستند با تحصیل در پوهنتون های معتبر دنیا، به توده های تحصیل کرده ی ما بیافزایند. اگر چنین شود، به یقین که خیلی زود، تاثیر سرمایه هایی که به دست می آورند، می تواند در یک تحول اقتصادی بسیار مثبت، ملی شود. امریکا به این دلیل نیز بزرگ ترین اقصاد دنیاست که اهل سرمایه ی آن کاملاً در انکشافات عمرانی، رفاهی و اقتصادی دخیل اند. تجارت، فقط یک بخش آن را می سازد. 

به نظر من خیلی مهم است تا ذهنیت های لازم جهت توجه قشر سرمایه دار به مسایل مهم کشور را ایجاد کنیم. پول هایی که نزد آنان انباشت می شود، نظر به مفادی که برای شان دارد، باید خیلی بهتر در زمینه ی اقتصاد ملی، حس شوند؛ هرچند رسیدن به آن مرحله، آسان نیست، اما ناممکن هم نمی باشد. 

به نظر ما مسلمان ها اگر از کُل دنیا، فقط با یک کفن می رویم و اضافه بر آن، در یک مقبره ی مفشن، باید یک فرض میهنی نیز ایجاد کنیم تا با تقسیم سرمایه، بی نیاز به مکتب های چپی و راستی، سرمایه داران ما را در قبال مردم و مملکت، بیشتر درگیر وجدان بسازد. 

یک سرمایه دار افغان، حداقل اگر سال یک بار هم هزینه های چاپ، انتشار و حق     الزحمه ی یک عنوان کتاب یک فرهنگی افغان را متقبل شود، اگر آن را جمع5000 هزار نفر کنیم، هر سال در جریان فرهنگی خود،5000 هزار عنوان کتاب خواهیم داشت. با توجه به تقبل هزینه ی یک عنوان کتاب در یک سال که حتی زیر صفر نیز نمی تواند زیان اقتصادی ایجاد کند، می توانیم تحرکی را به وجود آوریم که با عرف آن در ده سال، در کشوری که به اثر جنگ، در تمام موارد با رکود مواجه است،50000 هزار عنوان کتاب نو داشته باشیم که بیش از کُل عناوین چاپ کتاب در نیم قرن اخیر می شود. اهمیت تنویر این مامول که حتی یک درصد فشار را هم بالای سرمایه ی سرمایه داران باعث نمی شود، هزاران عنوان کتابی می شود که در چهار سوی مملکت می توانند هزاران تن را از جمود فکری- تحمیلی که با ایدیالوژی های وارده به چهل سال رسیده اند، رهایی دهند.

اگر اضافه بر آن چه گفتم، شانس آوردیم که یک سرمایه دار ما با ایجاد مراکز رسانه یی خورد و کوچک، عملاً دست فرهنگ و فرهنگیان را بگیرد، شک نکنید که با کیفیت آن، تعالی جامعه ی ما تضمین شده است. 

بسیاری از کشور های با ثبات و مرفه، خود را مدیون جامعه ی فرهنگی می دانند. به این معنی که بلند رفتن سطح سواد و آگاهی های مردم، سطح رفاه و آسایش آنان را بیشتر ساخته است. 

شاید در جای دیگر نیز نوشته باشم که در دهه ی هشتاد در یک سمیناری که در وزارت کار و امور اجتماعی، دایر شده بود، یک هالندی به ما گفت که هالند دهه ی 60 میلادی نیز وضع اسفباری داشت. یک دلیل آن این بود که با بیرون شدن از اثرات جنگ دوم جهانی و از دست دادن مستعمره ی پُر سودش(اندونزیا) نمی توانست هزینه هایی را تامین کند که بخشی را از مستعمرات، به دست می آورد؛ اما با توجه بر امور فرهنگی، بلند رفتن سطح آگاهی ها و سواد مردم، دست آورد های داشته اند که عمدتاً محصول افکار توده های فرهنگی(باسواد) است. 

در بازار آزاد افغانستان، همه چیز را می خریم. من چند سال از یک نوع خوراکی نیز استفاده می کردم که با مارک «فقط برای صادرات»، حاوی پلاستیک بود و ماهرانه، چنانی که بعداً تشخیص داده شد، در کچپ مرچ سبز، جا داده بودند. 

وقتی سهم ما از فلاکت تجارت های بی بند و بار و درآمد های نجومی سرمایه داران، چنین است که حتی در برابر اکثریت فقیر ما، به نام هموطن نیز احساس مسوولیت نمی کنند تا حداقل در برابر پول های آنان، کالای خوب وارد کنند- چون مفاد شان کم می شود- باید با سرمایه هایی که در واقع از دوران مادیات یا درآمد ملی تمام افغان ها به دست می آورند، بیش از سنت خیرات، مصرف کنند. 

من یقین دارم اگر به مراحل ابتدایی فرهنگی شدن سرمایه داران ما هم برسیم، تغییرات مثبت آن را در رفاه عمومی، خواهیم دید. بهتر است اطراف خود را خوب تر بنگریم!