چرا رکود فرهنگی؟

مصطفی عمرزی

شاید با آن چه در ظاهر، دیده می شود، در وهله ی اول متوجه نشوید که به لحاظ کار و تولید فرهنگی، چه قدر عقب مانده استیم. چون سطح سواد پایین است و قشر باسواد و اهل مطالعه نیز کم، مثلاً تیراژ کتاب در حدی ست که شاید برای بعضی ناشران، بد نباشد. همین که بتوانند یک یا چند بار، 500 صد یا هزار نسخه(سنت معمول چاپ در افغانستان) پخش کنند، یک نوع دست آورد، شمرده می شود؛ اما اگر بخوهیم آن را بر اساس نیاز های یک جامعه ی بیش از 30 میلیون افغان، محاسبه کنیم، می بینیم که همچنان و عقب تر از اکثر کشور های دنیا، حرکت می کنیم. یعنی کار و تولید فرهنگی ما شاید یک یا دو درصد را جامعه را هم در بر نگیرند. 

طی سال های اخیر، رشد رسانه ها به گونه ای در کار و تولید فرهنگی، موثر واقع شده اند؛ اما تجارتی بودن های بیش از حد که در برابر سیاسی بودن های بیش از حد، قرار می گرفتند و در همه، کمبود ظرفیت هایی که باید فرهنگی باشند، بسیار محسوس بودند نیز نتوانسته چنانی که باید جلو رکود فرهنگی را بگیرند. بدتر از همه، نبود مفاد کار و تولید فرهنگی در افغانستان است.

در حاکمیت های قبل از هفت ثور، دولت از طریق ارگان های دولتی و کمک هایی که از طریق انجمن ها صورت می گرفتند و در حاکمیت های کمونیستی با تمویل پروژه های فرهنگی، هرچند بسیار وابسته و سیاسی، اما به رشد فرهنگی، کمک کرده بودند. مثلاً «انجمن شاعران و نویسنده گان» با تخصیص بودجه ی خوب، هم کتاب چاپ می کرد و هم هزینه هایی را متقبل می شد که بر اساس آن ها، فرهنگیان- پول خوب به دست می آوردند و این ضمیمه ی عطایایی نیز می شد که در نوع آپارتمان ها می گرفتند.  

در بیست سال اخیر، چون پول های بی شماری سرازیر شدند و از تکنوکراتان هم توقع می رفت با توجه به سطح تحصیلاتی که دارند، سهم فرهنگ و فرهنگیان را مشخص و بیشتر بسازند، اما با خیانت های غفلت، نه فقط هیچ کار موثری برای فرهنگ و فرهنگیان نکردند، بل با بهانه های مختلف، از حمایت تشکیلاتی هم خودداری کردند که حداقل با انجمن ها، می توانستند فرهنگیان ما را از غم نیاز های زنده گی و بی خانه گی، بی غم بسازند. گرایش های غیر معمول به خارجیان و توجیه اغراض آنان، از دلایل دیگری ست که باعث شدند بخشی از جامعه ی فرهنگی افغانستان با دلخوری از عدم توجه، نه فقط از پول های ایرانی و پاکستانی تغذیه کنند، بل با کار فرهنگی، تهاجم فرهنگی را نیز توجیهات کرده اند. ایران گرایی های بی پیشینه و شرم آور، تنها به خاطر تعلقات قومی، زبانی و گویا حوزه ی اشتراکات، صورت نگرفته اند. یک بخش آن به دلیل درآمد هاست. اکثر وابسته گان فرهنگی ایران در افغانستان، پول هایی می گیرند که می توانند زنده گی خود را تامین کنند؛ ورنه افراد بی وجدان در میان شان خیلی کم است. 

به عبارت دیگر، چون کار و تولید فرهنگی ما پول ندارد، رکود فرهنگی داریم. اکثر تحرک فرهنگی ما یا وجدانی هستند، یا قومی، یا حزبی، یا زبانی و یا هم از روی تعصب. اگر عرصه ی فرهنگی کشور ما چنانی که در اکثر کشور هاست، پولی داشته باشد که یک فرهنگی با ظرفیت بتواند با تخلیق، تالیف و ترجمه، زنده گی اش را به راحتی جلو ببرد، نه فقط با اشتغال زایی بیرون از دولت، از فشار های ناشی از آن کاسته می شود، بل بر حجم تولید فرهنگی، افزوده می شود.

ما از ایران به خاطر تولید بالا و قابل ملاحظه ی فرهنگی، همیشه یاد می کنیم. می دانید که مهمترین دلیل آن چیست؟ در کنار قانونمند ساختن عرصه ی چاپ که مفاد خوبی را نصیب فرهنگیان می کند، درآمد های آنان از نفت می باشد که وقتی در جامعه تقسیم می شوند، عرصه ی فرهنگی ایران را نیز بسیار متاثر ساخته اند. در واقع عمر رونق فرهنگی ایران، برخلاف باور های عام در افغانستان، پایین تر از دهه ی چهل شمسی نیست. عموماً با رشد صنعت نفت و درآمد هایی که در دهه ی پنجاه به اوج خود می رسند و آن قدر پول را روی دست دولت ایران می گذارند که جشن های پُر مصرف شاهنشاهی 2500 ساله هم جزو آن ها هستند، عرصه ی فرهنگی نیز متاثر می شود. فرهنگیان ایران و کسانی که ظرفیت کار فرهنگی داشتند را با توجه به درآمد های خوبی که تخلیق، تالیف و ترجمه به وجود می آوردند، صاحب سرمایه می کنند.  

در کشور های مرفه و قانونمند که به مسایل فرهنگی، اهمیت می دهند، حق الزحمه ی یک کتاب، به چند نسل می رسد. یک یا دو سال قبل، انتشاراتی در آلمان، حق الزحمه ی چندمین چاپ کتاب «نبرد من»- اثر آدولف هتلر را به کسانی داد که از بازمانده گان او بودند؛ هرچند هتلر، فرزند نداشت، اما پول کتاب او هرازگاهی که در آلمان چاپ شود، به نوعی به آنان می رسد. 

به عنوان راه حل، پیشنهاد می کنیم تا زمانی که به مرحله ی قناعت بخش کار و تولید فرهنگی برسیم، با کاهش تشکیلات اضافی دولت که صد ها نمونه دارند و میلیارد ها افغانی را هدر می دهند، در قسم اتحادیه ها، از فرهنگ و فرهنگیان، حمایت شود. «انجمن شاعران و نویسنده گان» را دوباره ایجاد کنند و با تخصیص بودجه، به کار فرهنگی بگمارند. برای این که دچار هرج و مرج نشود، با لایحه ی مشخص وظایف، اعضای آن را به سلسله مراتب دولتی، انتصاب/ استخدام کنند. 

خلاصه نباید مازاد تلاش های ما اکثراً به جیب چند دکاندار یا ناشرانی بروند که با بیان این که کتاب را چاپ کرده اند نیز فرهنگیان را از حداقل مفاد آن محروم می کنند. حتی تادیه های ناچیز هم شامل مواردی می شوند که به چاپ نخست تعلق دارند؛ زیرا متاسفانه معمول شده که یک کتاب را بدون آن که صاحبش بداند، بار ها چاپ می کنند و افزون بر صورت بازار سیاه آن، شماره ی تیراژ هم معلوم نمی شود تا با احصائیه از آن، از انتشاراتی آگاه شویم که چه قدر مخاطب دارند و بر اساس آن ها مشی فرهنگی واضح تر به میان می آید.