کاپوسنامه ی فرای

(معرفی یک رساله ی مهم)

مصطفی عمرزی

در فرهنگ مبتذل خراسانی- فارسی، توجه بر حجم داده های فرهنگی، یک اصل است. بنا بر این، آوردن ریفرنس از انبوه، با غرض تلقیاتی به همراه است که چون مسئله فرون می باشد، نباید بسیار تردید کرد! عیناً شبیه کسی که هرچند منطق ضعیف دارد، اما هنگام پرداختن، به گونه ای عمل می کند تا آن را با اوصاف و القاب افرادی مزین بسازد که با تشهیر فرهنگی، احترام اجتماعی دارند. یعنی با آوردن نام آن ها وانمود می شود که ادعای مطرح شده، درست است. 

«کاپوسنامه ی فرای»، از جمله ی رسایل بسیار مهمی ست که یک تن از ارکان شوونیسم فارسی قبل انقلاب اسلامی ایران و تحول بنیان اندیشی، پیرامون خبائث و جنایت های فرهنگی، آشکار ساخته بود. 

بعضی شوونیستان مجوس ما به تاسی از فارسیست های ایرانی، به گونه ای از جعلکاران مثال می آورند تا ردیف القاب آنان، کارساز باشد. در این میان، ریچارد نلسن فرای که از آثارش توجیه مکتب سخیف «پارسی پوهنه» در پشتو را نیز به راه انداخته اند، در شمار کسانی شناخته می شود که با وجود خدمات وافر فرهنگی به فارسیسم منحط، اما بسیار مورد قبول شوونیسم مجوس نیستند. به این دلیل که بعضی پرونده های فرهنگی آنان به قدری سخیف، غلط و نادرست است که مرحوم مجتبی مینوی را واداشته بود با برشمردن خزعبلات «کاپوسنامه ی فرای»، آشکار بسازد هرچه به نام نسخه ی قدیمی به خورد مردم می دهند، قدیمی نیست.

ما با مقوله ی باستان شناسی تقلب، آشنایی داریم. حداقل خودم با معرفی کتاب «باستان شناسی تقلب»، اثر یکی از بزرگان حوزه ی تحقیق و تالیف ایران، استاد رضا مرادی غیاث آبادی، اطلاع رسانی کرده بودم که در عرصه ی تاریخ، جعلیات بسیار عمومیت دارند. در جانب فرهنگی آن، مثلاً جعل حدیث به قدری شایع است که علم حدیث به وجود آمد تا احادیث جعلی از احادیث واقعی را سوا بسازد. همین گونه شناخت آثاری مهم است که در بازار تاریخ، تولید می شوند. امتعه ی انتیک یا عتیقه، افزون بر جاذبه ی شبیه سازی، به منظور مستندسازی تاریخ های جعلی ست. با تولید یک اثر جعلی، یک تاریخ جعلی را مستند/ واقعی می سازند. 

در رساله ی «کاپوسنامه ی فرای»، مرحوم مجتبی مینوی در برابر اغراضی هشدار می دهد که چه گونه افراد و اشخاصی سعی کرده اند جعل را در شریان تاریخ کشور ها، تزریق کنند. 

در آغاز این مقاله آوردم که در فرهنگ سخیف خراسانی- فارسی، تاکید روی انبوه، هرچند ظاهراً توجیه مستندسازی ست، اما در واقع با جعل نسخه های خطی که آسان ترین طریق تایید تاریخ های جعلی ست، مسایلی را وارد افکار عامه می سازند که امروزه در چهره های عناد افغان ستیزان، بیش از همه آشکار هستند. بدتر از همه، چنان در برابر تنقید آن ها موضع می گیرند که چند روز قبل، یک پیر خرفت هاریایی/ عاریی، بدون این که بتواند استدلال کند، بالای روشنگری هایی انتقاد کرده بود که سعی کرده بودیم با معرفی محور های روشنگری ایران، چون استاد ناصر پورپیرار، به خصوص جامعه ی فرهنگی افغان ها را متوجه بسازیم حوزه ی تاریخ ما، بسیار آلوده است. اگر چنین نباشد، دست آویز هایی که بتوانند بسیار به وسیله ی آن ها افغان ستیزی کنند، حداقل در حوزه ی تاریخ ندارند. 

رساله ی «کاپوسنامه ی فرای»، یک اثر خیلی جالب در تببین ماجرا هایی ست که متاسفانه در عرصه ی ماخذ ما، دست کم گرفته شده است. با رجوع به آثاری که به اصطلاح از اکادمی علوم افغانستان، بیرون می شوند، می توان رد ناهنجاری هایی را گرفت که متاثر از ماخذ جعلی، تالیفات افغانی را آلوده ساخته اند.

در «باب نسخه های خطی»، با معرفی یک رساله ی دیگر، این مسئله را مستمر می سازم؛ زیرا ثقلت برداشت های نادرست از تاریخ، به قدری این حوزه و ادبیات ما را آلوده ساخته  که محال است با یک نمونه ی روشنگر در برابر آن ها کاری موثر انجام داد. 

خلص رساله ی روشنگر «کاپوسنامه فرای»، تبیین روند تعمیم نسخه های جعلی در      حوزه ی فرهنگ، تاریخ و کتابت ماست. با نیاز هایی که تلویح آوردم، شماری شناخته و ناشناخته، همیشه سعی کرده اند با تزریق جعلیات، بر نسخه هایی مُهر تایید بزنند که در خلای تاریخ، نیازمند جعل تاریخ بوده اند. ایجاد آثار جعلی می تواند به راحتی خلای تاریخی را پُر کند؛ زیرا حاوی باری ست که به منظور مستندسازی تاریخ جعلی، تولیده می شود. 

لینک دانلود:

https://www.ketabton.com/book/12617