در جغرافیای جهان سوم

(معرفی کتاب)

مصطفی عمرزی

تشدید اختلافات فرقه یی، به خصوص قومی در افغانستان، اتهام همیشه گی بر همسایه ی غربی ست. سیاست های مشخصی که در مثال هجوم فرهنگی ثابت می شوند، انگشت انتقاد و اتهام را بر همسایه ی غربی ما نیز نشانه می روند؛ اما در فضای مکدر کنونی، آن چه از قلم می افتد، تبیین شرایط و دشواری هایی ست که همسایه گان ما را درگیر صد ها معضل لاینحل قومی کرده اند. متاسفانه نبود تعمیم این ذهنیت، به افکاری منجر شده که حداقل در میان طیف هایی از اقلیت ها، به خصوص کسانی که سیاسی و فرهنگی اند، خیال کنند گویا به روزگار اصل خویش، نزدیک تر می شوند. 

تجربه ی مردم ما از مهاجرت در ایران، شناخت کشوری ست که اکثریت مردم آن، بیش از همه از فارس گرایی و زبان فارسی، نفرت دارند. 

در کشور هشتاد میلیونی ایران، اکثریت تُرک، کُرد، بلوچ، عرب، لُر، گیلکی و دیگران در یک سیستم سیاسی که با اعراب شیعه (سادات ایرانی) اداره می شود، اما به اثر مکتب منحط فارسیسم و با سیستم هایی که میراث حکومت پهلوی اند، زیر فشار های حذف قومی، در آستانه ی آسیمیله ی کامل، قرار گرفته اند. 

فارس گرایی، فرهنگ مردم منطقه ی ما را سبوتاژ و وارونه می سازد. به این دلیل، تخته خیز فارسی به محل پرش حقارت هایی مبدل شده که روی کُل منطقه، به خصوص روی بیش از پنجاه قوم و سی زبان با نام و نشان افغاستان نیز سیاه می افگند. 

در ایران معمولاً به منظور آسیمیله ساختن جبری، به نام فارسی زبان، هویت های اقوام را می دزدند. خطاب اصطلاح فارسی زبان به مردمی که هویت قومی مشخص دارند، اما فقط به خاطر ناگزیری ها و ضروریات، به غیر از زبان مادری خویش صحبت می کنند، توهم مشهور فارسکی ست. این توهم که با توجه بر عمومیت کمابیش10یا 15 درصدی زبان دری در افغانستان(تحقیق سی.آی.ای/ CIA) نیز حاصل شده، شوونیستان ایرانی را حریص می سازد در درز های سیاسی کشور ما با نفرت تبر بزنند؛ اما در دنیای ما جای نهان وجود ندارد. 

انهدام ارضی ایران با ابراز نارضایتی های گسترده ی قومی که همه روی خودمختاری یا فدرال، به نمونه ی حاکمیت قاجار تاسی می جویند، پشت خالی ای ست که شوونیسم منفور فارسی با تمام قدرت می کوشد مکتوم بماند. 

چنان چه در آغاز این مقال آوردم، شناخت معضلات بنیانی طرف های مغرض در افغانستان، می توانند مردم ما را به قناعت جمعی برسانند که دنبال کردن کلیت های متجانس که در یک واحد سیاسی مسجل می شوند، ناممکن است. 

در کتاب «در جغرافیای جهان سوم»، در مثال های ستم ملی، ستیز قومی و تبعیض گسترده ی پدیده ی سخیف فارسی نسبت به اقوام، کلیتی از دشواری هایی را ملاحظه می کنیم که چه گونه سیاستگران حریص کشور های بیگانه با ستر کردن مشکلات خود، به سهم دیگران، طمع بسته اند. 

این واقعیت که کشور های همسایه هرگز توان جذب جغرافیای افغانستان را ندارند و از رهگذر تنوع قومی، به شدت به تعب سیاسی گرفتار می شوند، اگر در طرف آن ها معلوم باشد، در افغانستان ما بسیار وضاحت ندارد. به این دلیل، گرایش های انحرافی سیاسی که از سوی طیف های فاسد فرهنگی- سیاسی بعضی اقلیت ها رونما شده اند، همچنان باعث می شوند استخبارات منطقه جهت سوء استفاده، کشور ما را در بند نگه دارند. به این لحاظ، بازی کردن با کارت های قومی و مذهبی، ممد سیاست های مغرضانه ی کشور های همسایه می شود. 

خوشبختانه یا بدبختانه در پهنای جغرافیای جهان سوم، آن قدر مشکلات، بدبختی و دشواری وجود دارند که اگر ملاحظه ی اخلاقی را کنار بگذاریم، شاید همان جنبه ها باعث شده باشند برگشت افغان ها از کشور های همسایه، به معنی رجعت داوطلبانه و پُرافتخار به مام میهن تلقی شده باشد. افغان های مهاجر در کشور های همسایه، به خصوص در ایران، واقعیت های خیلی بد را تجربه کرده اند. 

در جغرافیای جهان سوم، استثنای فوقیت وجود ندارد. فقط بعضی تفاوت هایی که در میزان درآمد های طبیعی یا ثبات سیاسی نوع رژیم ها دیده می شوند، این محدوده را شاخصه می دهند. 

با کاهش استعمار مستقیم، اما تب هیجانات قومی، مردم را به تقلا می اندازد تا هر کدام بر اساس پس منظر تاریخی یا کثرت اجتماعی، نقش سیاسی فعال داشته باشند. این مسئله و مسایل دیگر، همچنان نکات عطف اند که در جغرافیای جهان سوم، رسیدن به مامول ملی، چه مراتبی دارد؟

لینک دانلود:

https://www.ketabton.com/book/12548