گاه از اين كه مشاهده مي كنم پشتوني جهت نقد تاريخ و حضورش، تفسير ستمي مي خواند و با آهنگ احزاب بحران مي رود، فكر مي كنم جامعه ي ما با سرعتي كه ناشي از فشار بيروني نيز است، در سراشيب زوال، حتي توان ندارد  با چنگ زدن بر موانع شيب، مقداري از سرعت سقوط بكاهد یا حداقل اجازه ندهد آسيب هاي جسماني، بخشي از اجتماع انساني اين كشور را كمتر عذاب دهند.  

فوران نقد و دست گذاشتن بر روشنايي هاي تاريخ پشتون ها، به گونه اي ست كه وقتي همتباری بخواهد بر خود بيانديشد، ناخودآگاه مفاهيم و نتايجي را نیز منتقل مي كند كه از بدترين آدرس هاي كار تاريخي بيرون شده اند؛ آدرس هايی كه حتي خوب ترين هاي آن ها (مانند تواریخ مرحوم غبار) نیز نتوانسته اند خود را از مسائل معاضدت و عداوتي كه بر اثر رفتار خصوصي و شخصي اند، در مقال تعريف تاريخ كه مستلزم بيرون شدن از كالبد قومي و سليقه يي است، موفق بيابند. 

اكثر آن چه در بحث تاريخ پشتون ها در افغانستان معاصر نوشته و پرداخته می شوند، هرگز بركنار از ستيزه ها نمانده اند. بيشتر آن ها را در نوع نقد هار، حربه اي براي ضربه مي دانم. بر اين گونه و از رهگذر رواني، اجتماع پشتوني را با هاله ي بهتان ها و بازخواني هاي غلط، دچار نوعي ستيز با گذشته ي خود مي كنند تا زير انبوه انتقاد، چناني كه واقعيت های خودشان را فراموش كرده اند، در سردرگمي ناشي از حجم بزرگ تبليغات، خودباخته و در وضع رواني منفي، جا خالي كنند تا كساني كه در مقال هويت خويش نيز بي چاره اند، در برابر آنان، ادعاي «بومي» در آورند. 

در حاكميت رييس جمهور كرزي كه گاه در بي خيالي ها، متوجه نشدند بزرگ ترين دست آورد آنان (آزادي بيان)، حجيم ترين باور های ضد منافع ملي، افغانستان و قوم پشتون را زاده است، باید سفارش نيز می دادند كه تبار ما در مواجهه با انواع افتراء كه از گونه هاي رسانه يي تا نشر در حوزه ي فرهنگ و گردهم آيي ها انبوه شدند، متوجه باشند نياز براي اولوليت فهم اصالت هاي شان از آدرس پشتون هاي آگاه، غير وابسته و منصف كه خود درنگ بر مساله ي دقت است تا با كنار كشيدن از زير باران نقد غيره، زير ناودان آن دشمنانی قرار نگيرند كه با شعار هاي راسيستي (نژاد پرستانه)، شرم آور و يا هم با قرائت هاي دگم دين و مذهب و يا هم با دانش كتابخانه يي و گير مانده در ايديالوژي هاي توريدي كه كمونيستان افغانستان از همه نوع، چپ پشتوني تا نوع رفقای هم پيمان با پرچميان و ستميان را جزو بدبختي هاي ما كرد، در دام ديگر نيافتند. 

سفارش می کنم پس از دسترسي به منابع آگاهي و فهم مساله ي تاريخ، سياست و پژوهش، باید گذشته هاي روشن خويش را همانند پشتوانه ی رو به جلو، قدرتي بدانيم كه پس از فهم واقعيت هاي آن، ما را جهت حقوق و منافع انساني و قومي ما انگيزه مي دهد در كشوري كه خود ساخته ايم و دار و ندار قابل تعريف اش نيز در كليت و ميراث زحمات ماست، زماني كه دچار آفت تجاوز بيگانه می شويم، با فهم ناشي از تاريخ واقعی، مساله ي حاشيه یی نشویم. 

مهمترین فاکت در نقد هار غیرپشتونی، ساخت فرهنگ برای کاستن از توان روانی ماست تا با تعمیم آن، باور هایی جا بیافتند که دیدیم و می بینیم تبلیغات عدو، در حدی اند که اگر دزدان، رهزانان، خاینان و امثال آنان قدیس می شوند، باید مبارک شان باشد که نوع کار آنان برای وارونه نمایی، خیلی بهتر از موضع ما در دفاع از ارزش های افغانستان و افغانان است. 

 اگر می پندارید راست نیستیم، به اطراف خویش، به شهر ها، خانه ها، اندیشه ها، فرهنگ ها و رسانه های ما بنگرید! در این شهر اشباح، سایه هایی تاریکی انداخته اند که در قالب ریفورم تاریخ از منظر سقاوی- ستمی، باید هم عناصر 40 سال خیانت، ویرانگری و تجاوز، خوب باشند؛ زیرا به اصطلاح جهاد، مقاومت، حضور مدنی و فرهنگی از خودکش بیگانه پرستان سقاوی و ستمی را در دو کارنامه ی تمدنی «سرچپه»، قافله سالارانی معرفی می کنند که در تحریف نو دشمنان، عمران و آبادی افغانستان، گویا کار اعضای سقاوی، تنظیمی و ستمی بوده است. «توکل هر دو (دزد و کاروان) به خداست!»