نوشتن پیرامون زشتی ها و فسادی که در حاکمیت های بازار آزاد بر مردم ما حواله کردند، مقال بزرگ است که به صورت مستقل، چیزی بیشتر از شاهنامه ی فردوسی خواهد شد. تنوع زشتی ها، فساد، خیانت ها و ابتذالی که نتیجه اش نوعی از دارایی های نازل شده اند، باور هایی را زاده اند که اگر بسط یابند، آستان بوسی بیگانه نیز تا جایی نهادینه می شود.
در این مقاله، سعی می کنم بخشی از آن فرآورده های متنوع بازار آزاد را شرح دهم که بدون شک، جهت وارد کردن زیان های مدهش اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، مردم ما را به نفاق و شقاق، تشویق کرده اند.
ترویج فرهنگ ابتذال با نقد هار که بیشتر با اهداف سازمانی- سیاسی صورت گرفته است، مهمترین بدنه ی کالای هایی ست که در بازار آزاد افغانستان، ارایه می شوند. در ظاهر، شماری از تولید این کالا ها، راضی به نظر می رسند. آن ها را نوع واکنش خودی در برابر کنشی شمرده اند که گویا سد راه حقوق و امتیازات آنان است. این که این برداشت، چه قدر درست است، همین قدر می نگارم که حاصل این جسارت های در واقع بی شرمانه، ایجاد نفرت از مثلاً زبان به اصطلاح فارسی، خورده فرهنگ های اقلیتی و دلخواسته های گروهک های افغانستان ستیز شده است. بنابراین مرزبندی های قومی، نوعی از انزوای کهتران را نوید می دهد.
طرف های علاقه مند به فرهنگ های ظاهراً فراملیتی، در حالی که کوشیده اند اغراض خویش را عقب کارایی پدیده های فرهنگی پنهان کنند، هرگز نتوانستند جهت نهادینه گی فرهنگی موفق شوند که با کاربرد پدیده های فراقومی، می توانست مردم ما را در مسیر همگرایی بیشتر، کمک کند.
نوع دیگری از کالای هایی که در حاکمیت های ائتلافی به خورد مردم ما داده شد، تعلق خاطر به آن پدیده های فرهنگی خواهنده می شود که بدون شک، محصول فکری و عملی بیگانه است. این امتعه، حاصل قلیان کشی هایی ست که با هر دودش، شماری را خمار و بیمار کرده و باعث شده اند توسن خیال را در چراگاه قومگرایی، تا بی نهایت خیالبافی بچرانند.
می گویند با شرایط تحمیل شده ی چند دهه بر افغانان، شعور آنان برای درک مسایل، بسیار قوی است. در این که مردم ما با حس لامسه، قوه ی بینایی و شنوایی، رنج ها و الم های بحران طولانی را درک کرده اند، شبهه نداریم، اما آیا مردمی که سلسله ی فهم فرهنگی خویش را با انقطاع از مکتب های ویران و نهاد های برباد رفته ی آموزشی، بسیار از دست دادند و شرایط کنونی، هرگز جهت برآوردن خواسته های برحق مردم، زمینه های کلان نداشته اند، فهم بر متن آن چه پیرامون آنان و به نام آنان صورت می گیرد و بار فرهنگی آن خیلی سنگین وانمود می شود، هرگز در توان افاده ی توده هایی نیست که برای شناخت آن ها، منحصر به فهم رنج هایی مانده اند که خانمان آنان را نیست و نابود کرده اند.
بازار آزاد افغانستان با زمینه های خاص، فرصت هایی را به جود آورد که تاسفبار اند. حسرت نخوریم! صدای ملت با هذیان شماری خاین و فاسد تحریف شد و خواسته های اکثریت مردم که با چند دهه بدبختی، از تفرقه و دوری، بی زار بودند، روی بنیان هایی معلق شدند که بی هیچ دلیل و منطق درست، فقط پیرامون برآورد امیال قومی و رقاصه گی چند نام و اصطلاح، قرار گرفته اند. با چنین افتضاح، مشاهده می کنیم که تعلق خاطر به دارایی های قومی، حتی اگر در حد عتیقه و ناباب باشند، شماری را واداشته است در بازار آزاد افغانستان، کهنه فروشی فرهنگی نیز درست کنند.
چند سال قبل، خبری از رسانه ها منتشر شد که تنی چند با آموزش های دو ماهه ی جوانانی، آنان را تشویق کرده اند با اختیار رقاصه گی (رقص سماع)، اندیشه ی ملای رومی را رقص کنند. همچنان آیین مهر، اصلاح دیگری بود که ضمیمه ی کالای نو فرهنگی، حتی ملای ترکتبار را خجالت داد. برگزار کننده گان این محفل رقص، یادآوری کردند که آن چه در جلو شما قرار دارد، گذشته ی خیلی دور خراسانی است که با آن چه عنوان کرده اند، ملای بلخی نیز اندیشه ی استقراضی تحویل داده است و ما نمی دانستیم!
کالای رقص سماع نیز وارد بازار آزاد افغانستان شده است. برای کسانی که ظاهر مساله را مشاهده می کنند، شاید خبری باشد که دیدند و یا مساله ای باشد که مهم نپندارند؛ اما آشنایی با پیشینه ی برپایی این چنین فروشگاه ها در افغانستان و شناختی که از فروشنده گان داریم، هشدار می دهند که تضاد های قومی را با حربه ی فرهنگی، آن قدر عمیق می خواهند که برای گسستن از واقعیت های افغانستان، موضوعات باید عمق تاریخی یابند و در خلوت های خود، کلیت هایی می سازند که گاه با عنوان کلیت نامتجانس افغانستان، گویا این جا هیچ چیزی طبیعی نیست.
رقص سماع و رقاصه گانی از جنس جوانانی که بسیار آگاه نیستند و زیر فشار اقتصادی و تلقین، سوء استفاده می شوند و قایل شدن به باور های عتیقه ی فرهنگی که هرچند محترم اند، اما در روزگار ما، اسباب حل مشکلات نیستند، فقط به درد مردمانی می خورند که با فراموشی حال شان، خیال می کنند، معنویات، دریچه ای به سوی دنیایی ست که از رهگذر خیال، حلال مشکل می شوند.
عقب پرده ی فروشگاه هایی که به نام فرهنگ های آریایی، خراسانی یا فارسی، راه انداخته اند، تعفن ستیزه های ضد اسلامی و افغانی، به مشام می رسد. راه اندازی فروشگاه های فرهنگی برای آن چه که گاه دین مهر و آیین فلان می خوانند، روی دیگر همان سکه ای ست که برای تبادله ی امتعه ی قومگرایی و در نهایت ستیز شدیدتر ضد افغانان و افغانستان، در پی آن اند.
بررسی گذشته برای یافت و تبیین میراث های مُرده، هرچه قدر هم با وفور، محتوا و متن به همراه باشد، با خاصیت صد در صد گذشته، اگر انبوه کتاب را برای ایجاد مشاغل ذهنی تخلیق کند و در بُعد فرهنگی، آثاری از میراث های گذشته شود، هرگز اثری نخواهد شد که یک آفرینشگر روزگار ما، با نگرش پیرامون، ارزش می سازد.
در واقع محصولات هاریایی و عاریایی که با نام های عتیقه عرضه می شوند، در شباهت هایی که در آن ها با تعلقات همسایه گان مغرض لحاظ شده اند، مردم را بر اساس هویت تباری، بیگانه می کنند.
یافت واحدی که کلیت متجانس در آن یکسره باشد، در هیچ کجای دنیا یافت نمی شود. فرهنگ سازی از این حیث که مردمان را بر اساس هویت تباری بسیج کنند، اگر حاصل شود، کل جغرافیای دنیا را به جزیره نشین هایی مبدل می کند که قابل شمارش نیستند.
کار فرهنگی، اگر با ماهیت و نیاز های فرهنگی نباشد، صیقل زدن باور هایی ست که در گذشته، مشرب یا نیاز رفته گان بود. در تمام نسخه های مغرضانه که از فرهنگ ها، به ویژه به نام هویت و تبار می سازند، جاذبه ی سیاسی نیز نهاده اند. بنابراین در اشکال هار و عار، مردم را در برابر هم قرار می دهند.
یکی از خصوصیات میراث های تاریخی، به ویژه در عرصه ی فلسفه، ادبیات و هنر، تجلی نیاز های روانی انسان است، اما اکنون با برچسپ های تباری و هویتی، از ارزش کیفی ها آن ها کاسته اند.
شرح تصاویر:
از برنامه هایی به مصداق «تقلید زاغ».