نوشته ی محمد اسماعیل یون 

برگردان از پشتو به دری: مصطفی عمرزی 

یادآوری: 

اين مقاله در اوج قدرت طالبان نوشته شده بود؛ زمانی كه آنان نام مكتب را به مدرسه تغيير دادند و كمپاين عام ضد مكتب ها آغاز يافت. اين مقاله با نام مستعار در مجله ي «هيله» به نشر رسيده است. اینک ترجمه ی دری آن نیز تقدیم می شود. 

*** 

از زماني كه پرتو دين مقدس اسلام در افغانستان گسترده شد، مردم ما دل ها و پندار هاي خويش را با آن روشن كرده اند. در جريان چهارده سده در تمام جهان اسلام، هيچ كشور و ملتي به اندازه ی ملت افغان برای اسلام، قربانی نداده اند. بنابراين افغانستان و ملت افغان در تاریخ به نام كشور و ملت متعصب مسلمان ياد شده اند؛ اما با وجود قرباني های بزرگ افغانان براي اسلام، در گروه كشور هاي اسلامي،‌ امتياز ويژه اي به دست نيآورده اند. افغانستان حتی از عضويت در سازمان كنفرانس اسلامي، بيرون مانده است.  

پس از ورود اسلام، به ویژه هنگام اشغال و زمامداري تجاوزگران خارجي، قشر روحانی در جامعه ی افغانی، تاثيرات فزونی داشته اند. اين تاثيرات نسبت به هر گروهی، بيشتر و هنوز هم وجود دارند.  

جامعه ي ما با ندای ملا، پير و مرشد، تحريك و رهنمون شده اند تا بر ضد زمامداران و تجاوزگران خارجي به پاخيزند و آنان را از قدرت و نيرو محروم کنند؛ يعني در قايم کردن و تناسب قدرت اجتماعی، تاثير قشر ملا و روحاني بسيار زياد است، ولي اين تاثير و نقش، هميشه مثبت نبود. گاه هیاهوی مذهبي، تدبير سياسي و قدرت، عجین  شده اند. پس از اهمال، اوضاع از مهار خارج و بازهم قدرت از پنجه ي روحانیت بيرون شده است. 

 قشر روحاني در كنار قايل شدن به تفاوت هاي روحانيت و بي ارزش نماياندن ساير بخش ها، در يك مسير طولاني، گونه اي از جدايي و تضاد آشكار را ميان اقشار مختلف به ميان آورده است. به همين گونه حمايت اقتصادي و پشتيباني قشر روحاني از سوي قشر عام جامعه نيز زبان واقعي اسلام و كاربردش را كُند می کند. بنابراين، منفعت شخصي ملا، وضع هدر رفته ی اقتصادي، تامين زنده گي ملا از سوي مردم و امتزاج فرهنگ حفظ جان، سيمايی از اسلام به وجود می آورند كه مانع پرتو واقعي اسلام در اذهان مردم می شوند. در نتيجه اسلام با دسته اي از روایات مذهبي، فرهنگي و رسوم منطقه يي يك جا شده، شكل شفاف و روشن آن از ديد، نهان مي ماند. اين وضع، جامعه ي افغاني را از ساير جوامع اسلامي جدا می کند و قشر روحاني ما را تا مرز تاكيد بر افراط می کشاند؛ حتي در تاريخ، جامعه شناسان اسلامي را به چالش كشيده است. آنان ما را متهم به پندار هاي غير اسلامي کرده اند و يا چنان وانمود می شود كه باور هاي ما  ناتوان بوده و به تعبير خود آنان از اسلام، «خودراي» (محافظه كار) شده اند. بر اين گونه، جامعه ي ما در بسياری از بخش هاي علمي، از پيشرفت باز مانده است. برعکس، فقط شمار ملايان و روحانیون بيشتر می شود. عدم رشد متوازن، از عوامل مهم این عدم تناسب در افغانستان شناخته شده است.  

طی یک قرن اخیر، روحانیون افغانستان، به گمان به دو صد و پنجاه هزار تن مي رسيدند كه كمابيش سه يا چهار درصد قشر ذكور جامعه ي افغاني را مي ساختند. در اين ميان، كشاورزان افغانستان نيز تقریباً به همين اندازه مي رسيدند. بدون كشاورزان، هيچ قشر جامعه از رهگذر رقم نمي تواند با قشر روحاني رقابت كند. چنان چه افغانستان يك كشور زراعتي است، تقریباً دو صد و پنجاه هزار زارع، تمام زمين هاي كشور را كشت مي كردند و به شمول قشر روحاني، براي تمام مردم، غذا فراهم مي کردند.  

وقتی نياز ها براي زنده گي بهتر افزايش يابند، جامعه ناگزیر است از راه علوم عصري، آن ها را برآورده سازد. بنابراین نخبه گان آراسته با علوم عصری را تقدیم می کنند.  

بر اثر مخالفت ایدیالوژیکی قشر محافظه كار و روحاني با علوم عصری و حركت بُلند و سريع آن، مسیر تصادم و بحران ناخوشآيند هموار می شود. اين تصادم در تاريخ معاصر كشور بار نخست در سال 1307 خورشيدي رونما شده است. يك دولت متمدن و كاروان نو، شكار ارتجاع سياه مي شوند. پس از مدت كوتاه كه اوضاع دوباره به روال عادي برگشتند، نظامی ايجاد می شود كه مُهر تاييد روحانيت بر آن وجود داشت، اما براي پيشرفت جامعه از استراتيژي نیز برخوردار بود. بنابراين، كار اعمار صد ها مكتب نو آغاز مي شود؛ اما بازهم تضاد و تفاوت های آشكار ميان مكتب و مدرسه ديده مي شدند.  

هر قدر كه شمار مكاتب فزوني مي گرفتند و مردم با دانش عصری آراسته مي شدند، به همان اندازه نقش ملا و مدرسه، محدود و تنگ تر مي شد؛ به حدی كه به قشر روحاني و ملايان، به چشم خوب نمي نگريستند و سخن به مرز توهين آنان رسيد.  

در جريان ساليان پنجاه در تمام افغانستان، بيش از سه هزار مكتب نو و چند پوهنتون ايجاد شدند. در كنار آن ها، چند مدرسه ي رسمي ديني، پوهنزي شرعيات و مراکز پژوهش هاي اسلامي، به ميان آمدند. 

 با وجود آن كه در نصاب آموزش و پرورش افغانستان، مضامین ديني نيز گنجانيده شده بودند، ولي چنان چه آشكار بود، توجهي زيادي به اين مضامین نمي شد. بنابراین باعث قناعت قشر روحاني نبودند. شمار مكاتب عصری نسبت به مدارس دینی، فزون بودند تا نيازمندي هاي عصری جامعه را برآورده سازند و عام و خاص، همه گان تعلیم يابند. ملايان براي جلوگيري از اين عدم تناسب و براي  حفظ مقام خويش، روي مناطق روستايي و مساجد تكيه كردند. آنان به صد ها مدرسه را فعال كردند كه امور تامين آن ها نيز بر مردم حواله شده بود. حاصل اين وضعيت چنان شد که كسي كه از مدرسه فارغ مي شد، معلومات عصری نداشت و كساني كه از مكاتب عصری فارغ مي شدند، آگاهي زياد  ديني نداشتند. آنان حتي با بي تفاوتي با دینیات برخورد مي كردند. در نتيجه تضاد آن ها بيشتر می شود؛ يعني فارغ مدرسه ملا و فارغ مكتب روشنفكر بود. ملا، اتهام الحاد را بر روشنفكر مي بست و روشنفكر اتهام مرتجع را بر ملا حواله می کرد. 

بعد ها شماري از روشنفكران در تلاش و رفتار خويش چنان افراطي شدند كه تمام پُل هاي ملي، سرزميني و حتي اسلامي را ويران كردند. آنان شكار ايديالوژي هاي بيگانه شده و متجاوزان را به كشور فراخواندند. از شانس بد كه وطن فروشان نیز به نام روشنفكران ياد شده اند. بنابراین، شور ملت، به ويژه قشر روحاني را برانگيختند.  

جنرال روسي، الكساندر مايوروف مي نويسد: «ما با چالش دشواری مواجه بوديم و آن را نسنجیده بوديم. این، عبارت از جنگ با قشر روحاني افغانستان بود.» او مي افزاید: «در آن زمان، شمار تمام مساجد افغانستان، بيش از چهل هزار بودند. اين چهل هزار مسجد، تخمیناً هركدام داري يك ملا و به صد ها طالب بودند كه همه ي آنان بر ضد ما برخاستند. شمار تمام آنان به میلیون ها تن مي رسيد.» 

در زمان جهاد بر ضد روسان، ابزار خوبي در دست قشر روحاني افتيده بود. تمام مردم با جبين گشاده، براي خيزش و عمل آماده بودند. روحانيون، افزون بر مبارزه بر ضد بيگانه گان، جهاد بر ضد مكاتب را نيز اعلام كردند. آنان در حدود 3500 مكتب را حذف و به اين گونه انتقام تاريخي خويش از مكاتب و روشنفكران را گرفتند. در جنگ افغانستان، فقط از رهگذر سوزاندن مكاتب، به گمان، هفت ميليون افغان، بي سواد باقي مانده اند.  

بار ديگر، طالب و ملاي مدرسه به چنان قدرت نامحدودی رسيده اند كه نه تنها نمونه ای در تاريخ افغانستان ندارد، بل در تاريخ جهان اسلام، بی مثال است. ملا و طالب، دنبال حریق مكاتب و پوهنتون هایند. آنان به اعمال خشنی دست یازیده اند كه اگر ادامه يابند، مدارس را نیز به سرنوشت مکاتب دچار می کنند. آنان با عصبیت، حتي نام مکتب را از ميان برداشتند. بنابراین مکاتب شبیه چیزی به نام «مدارس عصری» می شوند. در این مدارس عصری، به سطح بيست در صد نيز علوم عصری وجود ندارند. بقيه، همه علوم ديني اند. منطق اين عمل، چنین توجیه می شود که گویا جامعه ي افغاني بدون ملا و طالب، به كس ديگری نياز ندارد.  

به اساس نشرات رسمي طالبان، شمار تمام مدارس (عصری و ديني) به 3400 مي رسد. به قول آنان، از اين ميان، فقط 1100 مدرسه کاملاً ديني و بقيه ي آن ها هنوز هم عصری اند. معني مدرسه ديني، اين است كه نصاب آن ها کاملاً دینی می باشد. مدرسه ي عصری به جایی گفته می شود  که دارای نصاب مشترک عصری و دینی است. در عمل مدارس دینی صددرصد دینی، ولي در مدارس عصری نیز هشتاد در صد مضامین ديني اند. بنابراین كسانی كه هشتاد در صد مضمون ديني مي خوانند، آيا غیر از ملا می شوند؟ 

طالبان مي گويند، شمار آن مدارسی كه از سوي وزارت معارف تمويل مي شوند، به 110 مي رسد. اگر شمار طالبان هر مدرسه را 500 تن بدانيم، به رقم 550 هزار طالب مي رسیم. اگر مدارس غير رسمي را نیز به آن بیافزاییم، به حد يك ميليون طالب مي رسیم. اگر شمار طالبان آموزش يافته در ايران و پاكستان نيز چنین باشد، در چند سال آينده، تعداد کل ملايان در حدود دو ميليون مي شود. اگر تمام نفوس كنوني افغانستان (داخل و خارج) را بيست ميليون محاسبه كنيم، در ميان هر ده تن ذكور، دو تن ملا خواهند بود. اگر دو ميليون ملا در كنار آموزش هاي ديني خويش، كار و حرفه ي ديگري نياموزند و از مدرک علوم عصری، كار و حرفه اي نيابند، جامعه ي افغاني ظرفيت تامين معیشت افرادي كه تاثيری در توليد و اقتصاد ندارند را ندارد.  

خداكند چنین پنداشته نشود كه اين مقاله براي دگرگون کردن صبغه ی قشر روحاني كه همواره با رهنمايي و رهایی مردم، بيش از هركسي نقش دارند و به ميدان مبارزه رفته اند، نوشته شده است.  

غایه ی اين مقاله، در اين است كه اكنون رهبري تمام امور ديني، سياسي، اقتصادي، نظامي و غيره ي كشور، بر دوش ملايان است. اگر آنان گام هاي متوازن برندارند، امكان دارد بخشی از جامعه ناهمگون شده، هرج و مرج به ميان آيد. بنابراین تناسب از ميان می رود و اجتماع به سوي نابودي حواله می شود كه بعداً نه ملایی، نه بي سوادی و نه هیچ روشنفكری قادر به جبران مافات خواهند بود. 

 چنان چه آفريده گار (ج) در نظام خويش (كهكشان) تناسبي قايم کرده است كه از بركت آن، ثبات وجود دارد،‌ به این گونه بر بنده گان او نيز مي رود تا توازن را نگه دارند. 

 از ملايان زمامدار (طالبان)، خواهش مي شود ميانه روي را ازآن خويش کرده، به افراط و تفريط نپردازند؛ زيرا افراط و تفريط، جامعه ي ما را تباه كرده و مي كنند.  

شرح تصویر: 

تضاد مکتب و مدرسه، بیخ و بنیان هر دو را برافگند. تعلیم و تربیه ی بدون سقف، ماحصل ستیز مکتب و مدرسه نیز است.