ناگزیر از پاسخ به موقع، روی این منطق تاکید می کنم که سوا از سخنسرایی و سخن پراگنی، وزن مخاصمت عدو، کم تر از آن است که بچه ی داملا در پارلمان نشان داد.  

سعی برای اتحاد اقلیت ها که غایه ی ستیز با اکثریت باشد، در ناکام ترین درس های تاریخ، در عقب ما قرار دارد. سبعیت در برابر مردم هزاره و تشیعه، از ارتجاع اول تا ارتجاع دوم، روی کسانی را سیاه کرده که حالا با منطق بچه ی داملا، اگر باعث خشم و نفرت مردم می شوند، هجوم به آنان، پس از بی نهایت صبر و تحمل است.  

ولایت غزنی با اکثریت پشتون، جزو ترژایدی هایی ست که در حکومت گذشته، مخالفان داخلی نظام، با مشی پشتون ستیز، چنانی که از افشای آخرین افتضاح معاون پیشین کرزی بیرون شد (کلپ صوتی محمد قسیم فهیم)، مختل ساختن عمدی زنده گی پشتون ها در کل جغرافیای افغانستان بود. بر اثر این سیاست، در حالی که طالب، نماد پشتونی معرفی می شد، جلوگیری از حقوق سیاسی پشتون ها با محروم کردن در نظام، اگر برای گروهک هایی مفاد مقطعه یی داشت، با خلق فاجعه، افغان ستیزان و دشمنان این قوم را بیشتر از آن تهدید می کند که لطیف پدرام، برای اولین بار، لهیب آن را احساس کرد. ادبیات وقیح و دنائت این شخص ابله را دیدیم و شنیدیم. بدتر از آن، آرایش رسانه یی و شبکه های اجتماعی به حمایت از او که با صد ها حساب نام مستعار، حتی به حمایت رقاصه ها رسید، از پیامد انفجاری در امان نمی مانند که از مردم غزنی تا کل اکثریت این کشور، برای بسیج عمومی با شعور کامل، به توانی مبدل می شوند که کابوس آن نیز می تواند روز روشن دشمنان را تار کند. 

طی نوشته های کثیر از محرومیت پشتون های غزنی گفته ام. حامد کرزی با انتخاب ملا معنوی به حیث رییس کمیسیون مستقل انتخابات، دست مخالفان داخلی نظام را با لوث سیستم انتخاباتی، بازتر کرد. عوامل پشتون ستیز در تبانی کامل، تصمیم گرفتند با حذف پشتون ها از غزنی، در حالی که از تاثیر آنان در مجلس قانونگذار کاستند، حاضر شدند با اغماض بر حقوق اقلیت های دیگر، جناح های تنظیمی متمایل به گرایش های قومی را خرسند بسازند؛ زیرا به استثنای 11 وکیل از یک قوم، هیچ قوم دیگری نیز نماینده نداشت. هنوز که هنوز است، پس از تجربیات تلخ دو ارتجاع، سعی می شود با اتحاد اقلیتی و اهدای امتیاز، ظرفیت های بشری افغان ستیزان را بیشتر کنند.  

بچه ی داملا که فقط یاد دارد حرف بزند، اما خوب می داند در نغاره خانه ی کنونی، اگر زبان نجنباند، جنباندن تن و بدن، همان قدر بی مقدار است که از قبل اعلام کرده بود. خوب بود قبل از پاسخ به اراجیف او در پارلمان، به یادش می آوردند که کدام حرف های قبلی ات، عملی شدند که حالا از برای تعفن صوتی اش، نیاز به ماشین تهویه ی هوا باشد. این بی وجدان با جمود فکری و اختیار جاده ی یک طرفه، نفع اش را در این می بیند که کل غزنی را دور بزنند، اما فقط از حق مردمانی بگویند که در دو ارتجاع تاریخی، هرچه غم بود از همتباران او کشیدند.  

تقسیمات سیاسی قدرت در افغانستان، حکومت یا در واقع این شرکت سهامی را به گونه ای شکل می دهد که پا های دراز ته و بالای دولت، برای سهمی که به ناحق گرفته اند، خودشان را برای قبول خطرات بیشتر، زحمت نمی دهند. در سوی دیگر، تریبون های بیداری مردم، شبانه روز در کار اند، بنابراین اگر پشتون های غزنی، حق شان را می خواهند، این کنش شعوری است. با هیاهو و پارس کردن های بی جا، حتی اگر به ارعاب مسوولین بیانجامند، این، پشتون های غزنی اند که حرف آخر را می زنند. 

 کاش این بی وجدان (پدرامک) جرات می کرد، روزی به حیات مردمی وارد می شد که در این حکومت، ظاهراً مجموعه ی زیادی از خیل ها و زی های آنان کسب امتیاز می کنند، اما این سیاهی، از زمان کرزی تا کنون، هرگز و به هیچ معنی به تامین واقعی حقوق و اولویت های بزرگ ترین قوم این کشور، نه فقط قادر نشده اند، بل در شرکت سهامی، بودند و استند کسانی که دستار های بزرگ می بندند و پشتو می گویند، اما ثابت کرده اند که برای منافع شخصی شان، قوم و توده های قومی، مواد مصرفی انتخاباتی، حامیان مفت و مجانی اند که از قلم رایگان شانس تباری آنان، استفاده می کنند و رای می گیرند، اما در بدل آن ها، هرچه در شان پشتون ها، فرهنگ، تاریخ و حقوق شان اغماض کردند، مجموعه ی ظاهراً همتبار بر سر قدرت، توجیه ساختند که اگر عدو به حد دفاع منافع همسایه از تریبون رسانه استفاده کرده است، پروا ندارد. اگر انحصار شد، خیانت کردند، خیانت می کنند و به سرحد توهین، چور، دعوای تغییر و گسست، تقاضا دارند، نماینده گان ما گفتند که بازار آزاد است.  

با تاکید روی مواضعی منطقی ای که در تنقید تمام انواع، ارایه کرده بودم، درحالی که برای آزادی رسانه و بیان متاسفم که چه گونه یک معلوم الحال فاسد، در مجلس قانونگذاری دولت افغانستان، حرف بیگانه می زند و با گذشته ی بدترین توهین ها، امیدوار است بار دیگر به این جا بیاید، از هموطنان می خواهم بازنگری تنقیدی به   مجموعه ی کاربردی مخالفان را اهم بدانند.   

در حالی که از بچه ی داملا، قهرمان کذایی دیگر می سازند، با تایید واکنش همتبارانی که پس از بی نهایت صبر و حوصله، کاش موفق می شدند بچه ی داملا را خونین و مالین رخصت می کردند، به مردم  می گویم هرکسی به جای نماینده گان ما می بود، چنین می کرد. آنان برای حذف حقیقت بزرگ این کشور، به حد توهین جلو می روند، اما عصبیت به جای شماری که می بینند یک بی وجدان لعین، با دهان متعفن تر از بیت الخلا، حالا در ولسی جرگه نیز سخنانی می گوید که در اجتماعات و خلوت های خودشان می گفتند، ملامت می شود. 

 ابراز تعفن بچه ی داملا در ولسی جرگه، اگر هیچ فایده ای برای امثال او نداشته باشد، شکم گرسنه گانی را تحریک می کند که وقتی در بستر اجتماعی «نزدیکی» می کنند، از گند این اتحاد، ناگزیر در کنار هزینه های فکری برای تطهیر حوزه ی تاریخ و فرهنگ که حالا از گند  5 هزار ساله، آریانا و خراسان اش، شمار زیادی از به اصطلاح دانشمندانی از خواب بیدار شده اند که با اصرار اصالت های دروغین قبل از افغانستان، کم نیستند در میان همتباران ما که بر اثر آن ها، رتبه های بلند علمی گرفته بودند. بنابراین نیاز به تطهیر انگل های کوچه و بازار نیز فزون می شود.  

خوب است در کنار فرصت های تصحیح تاریخ و پیامد انگاره های تواریخ مبتذل خراسانی و آریانایی، طرفی از خواب بیدار شود که با نعره ی تکبیر، او نیز اجازه نداد از یک ولایت با اکثریت پشتون، یک نفر به پارلمان برود.  

در واقع تبانی گروهک های فاسد برای تداوم هرج و مرج، روی دو دلیل استوار است. در نخست خواهان استمرار سیستمی اند که به هیچ صورت با انحصارات اقلیتی بقا ندارد. در این سیستم، حتی حقوق اقلیت ها با توزیع سهمیه بندی قومی محدود می شود؛ زیرا در نظام شایسته سالار، ترجیحات آموزشی و آگاهی، از مرز های هویت قومی می گذرند، اما در سیستم سهمیه ی قومی، افرادی نیز قربانی شده اند که می بیینند، جای آنان را کسی، ولو بی سواد، به نام حق قومی گرفته است.  

دلیل دوم و عمده، گسست از پیکره ی حاکمیت با واحد های مجزاست. این گریز از مرکز که فعلاً برای فساد سیاسی، فقط دنبال هرچه دلخواه باشد، انجام می شود، در صورتی که نضج یابد، در درازمدت به عنوان وسیله ی فشار روی مرکز، هرازگاهی که خواسته های نامشروع اش تامین نشود، به جنجالی رو می آورد که حالا در داخل نظام با وارونه نمایی حقایق، می خواهند تهدید کنند اگر روی حقیقت چشم پوشی نکنید، فساد را گسترده تر می سازیم! 

تجربه ی ما آموختانده است که عقب نشینی در برابر اراجیف، به سنتی مبدل می شود که در حاکمیت کرزی با هر گام عقب، دست دراز مغرضان را درازتر کردند. هراس رییس جمهور قبلی با توجیه این که تذکره ی کنونی سیاسی شده است، درس های آموزنده از گریز هایی ست که اگر از منطق توجیهات سخیف بهره نمی بردند، ناممکن بود کسی به نام لطیف پدرام، زنده بماند.  

نمونه های این بی شرمی (پدرامک)، در هیچ کجای دنیا جا ندارند. این بی وجدان که از آبشخور هویت تاجیکستانی و ایرانی مستفید می شود، همان قدر که دشمن ماست، با مردمانی دشمنی می ورزد که در فارسیسم و تاجیکیزم، اعراب و ترکان را دشمنان می پندارند. 

 رونمایی های سیاسی برای مردم هزاره، هرگز روی برداشت هایی تاثیر نمی گذارند که امثال پدرام ها از توهم خراسانی، بار ها به همه دهن کجی کرده اند. سخنان او که «تاجیکان، اکثریت این کشور اند»، هزار مرتبه زنگ خطر بدتر از مخالفان مسلح و به اصطلاح قبیله گرایانی ست که وانمود می کنند دشمن اقلیت هایند. حکومت نحس ملا ربانی و فاجعه ی تاریخی آن را تمام اقوام افغانستان با شعور، گوشت و پوست خویش احساس کرده اند.  

خوب است جناح هایی که در تقسیم کرسی های نماینده گی غزنی در پارلمان، با پشتون ها نزدیک تر اند، با وقوف از حق مردمی که اکثریت غزنی را می سازند، اما یک صدا هم ندارند، بین خودشان به تفاهم برسند. در این که ولایت غزنی از اکثریت مردم غزنی، نماینده خواهد داشت، هیچ جناح و گروهی را یارای حذف آن نیست. مردم، نه با تحریک، نه با پول و نه به نام تنظیم، بل بر اثر شعور خویش برخاسته اند.  

نتیجه ی حق تلفی ها در نمونه ای که با غزنی رونما شد، تازه آغاز یافته است. مردم ما نگران، عصبانی و عصیانی اند که چرا در 17 سال جنگ، بیشترین تلفات، ویرانی ها، ضایعات، توهین ها، تحقیر ها و اجحاف بر آنان تحمیل شده اند؟ چرا مرز های جنگ از کولاب به کندهار رفتند و تا حال می کوشند چنین بمانند؟ چرا در کشوری که اکثریت دارند، در حد اقلیت تحریف می شوند؟ چرا در خانه ی خودشان توهین می شوند؟ چرا تاریخ، بزرگان و گذشته گان آنان تحقیر می شوند، اما در تاریخ 17 سال گذشته، احترام به قاتل، خاین، مزدور بیگانه و عاملان ارتجاع دوم را به سنت های ارجگذاری مبدل کرده اند؟  

سوء استفاده از تریبون رسانه، مانند وسایل ارتباط جمعی شبکه های اجتماعی که از طریق آن ها به راحتی به دیگران توهین و هتک حرمت روا داشته می شود، به همین میزان جای خالی برای آسیب ها دارد.  

در زمان حال، مساله ی وکالت غزنی، مساله ی فامیلی پشتون ها و هزاره هاست. من از مردم شریف هزاره می خواهم که حق مردم خویش را نادیده نگیرند. خوب است قبل از آن که این حق با توان اکثریت تامین شود و اما از کردار آن، فرهنگ دلخوری به دشمنی مبدل شود، نه به عنوان هزاره و نه به عنوان پشتون، به عنوان دو همولایتی، اجازه ندهند واقعیت ها با اشمئزار کناراب های خر-آسانی از دهان بچه های داملا هایی بیرون شوند که هرچه فکر می کنیم، چه مزایای تاریخی داشتند، تداعی همکاری با ارتجاع اول، تبانی با روس، ارتجاع دوم و انحصار در شرکت سهامی کنونی، دل آزار می شود. 

در پایان از تمام نماینده گان با عزت ما که خواستند، اما موفق نشدند دهن کناراب را به درستی ببندند، کمال امتنان را به جا می آورم. واکنش شما، کاملاً منطقی بود. در فرهنگ ما، به توهین، روی خوش نشان نمی دهند؛ زیرا می دانند که ناپسند است.  

توضیح: 

 کلمه ی «داملا»: به معنی قطره؛ شهرت ملایان فراری آسیای میانه به افغانستان نیز است. 

شرح تصاویر: 

عبداللطیف پدرام و ولگردان جنبش به اصطلاح رستاخیز تغییر. حامیان بچه ی داملا،  حمله ی نماینده گان پشتون به او را وحشیانه، قبیله یی و غیر مدنی خواندند، اما به یاد داریم که سال پار همین بچه ی داملا با کثیف ترین ولگردان کوچه و بازار که با سوته ها «مدنی!» شده بودند، زیر خیمه ها گردمی آمد و به آنان تسکین خاطر می داد که «مقاومت کنید! من پروژه دارم». 

 خوب است با تداعی گذشته ی ننگین دشمنان، آنان را ادب کنیم. خوشباوران اقلیت هایی که دور از منطق، پشتون ستیزی می کنند، باید بدانند که معجون ستمی گری (افغان ستیز)، از زباله های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی ساخت شده است. آنان به خوردن مکروب هایی که تولید می کنند، عادت کرده اند، اما استفاده ی غیره ی آن ها، برای هیچ کسی سود ندارد.