نارضایتی به سنت نوی ماننده می شود که در دشواری های روزگار ما، وقتی در رُخ کریه ظاهر شد، معنی بد است و اگر مطلوب مردم شود، یعنی خوب. خوب و بد می توانند در تبیین کردار، گفتار و اندیشه، در شناخت ارزش و ماهیت، راحت ترین تعاریف باشند.  

کراهت چهره ها، در قسمت ما در تاریخی که چیزی نمانده است وارد نیم قرن شود، در رشد شگفت رسانه ها، به تنوع می رسد. بنابراین مشغله ی فکری ما، فقط درک پیرامونی نمی ماند که در شدت مصایب تنگنا می آورند، بل در قرابت به این زنده گی، موجودات       بی خاصیت، بی فرهنگ، میان تهی و به لحاظ تاریخی، بدون ریشه، در آونگ خارجی از گریبان ما گرفته اند تا برای هیچ مداری و بی مقداری این طفیلی ها، حالا به حد مقروض برسیم.  

نمایش نوعی از کم شعوری سیاسی، در تضادی بروز می کند که ناراضیان کریه، در گسست اجباری از نان حرام، نمک حرامتر از گذشته، به همه قواره می کنند. تصویر یک ناقل زاده ی بی فرهنگ، بی اصل و نسب و ذاتاً مهاجر با لوحه ای از بی عقلی، شاید در غاری از نوع مغاره هایی که تاریخ جهاد و مقاومت می خوانند، به نام برداشت «خر-آسانی»، هرچند باعث تفریح شد، اما این کراهت، به معنی «بد» ثابت می کند که از جریان مدعی (ستمی) تخمه ای پس مانده است که پس از رشد در لجن سال ها خودفروشی و مزدوری، بعد از روس، حالا در سایه ی دیگران، با نمایش لوایح کم عقلی و کم ذاتی فکر کرده اند مردم، داعیه ی عدالت را با سقاوی گری اشتباه می گیرند. 

 در جدولی که از کتاب «ناگفته های ارگ» اقتباس کرده بودم و در چند نوشته ام استفاده کرده ام، حدود انحصار یک گروهک کوچک از یک اقلیت قومی، اگر بیش از 50 درصد در حاکمیت کرزی را نشان می دهد، پس از حکومت به اصطلاح وحدت ملی، برای همین توده های ملخ وار، بیش از 60 درصد رسیده است.  

خوانش تاریخی رسمیات غیره (سقویان) در تمام انواع احزاب تنظیمی، چپی، قومی و حالا مدنی، به این تلخ کامی می رسد که در برابر بهای سنگین خیانت به وطن، سهم فعال در ویرانی و مزدوری برای خارجی، در واقع در کشتی ای سیر می کنیم که سکانداران اش ماجراجویان گدا و گرسنه ای بیش نیستند.  

اگر به تعبیر نو، مصایب 7 ثور، 6 جدی و 8 ثور را سنوات مسرت می شمارند، این سوانح به این نتیجه می رسند که در چهل سال بدبختی مردم، نسلی زاده است که خطاب گند سیاسی به آنان، وقتی انتساب سقوی و ستمی می یابد، واقعاً بسیار خوش است.  

در برابر آن همه جفای تاریخی، ریخت نجس و نحسی شکل گرفته است که اگر ناراض شد، پنداشته است با لوایح دنائت، بازار دیگری باز می شود که اگر عاری از شرف و آبرو باشند، گویا می توانند حیثیت و آبروی یک ملت را حراج کنند. مثل دری را بار دیگر می آورم که «مرغ کم، مرداری اش کم»؛ می ماند تسویه ی حساب که در شناخت همه گانی جل و پلاس فلاکت، این بوته های بی ریشه، وقتی در بی آبرویی روی آب می آیند، اصل اجرای سزا سهل تر می شود.  

و اما اندیشه در تعریف خوب، به تصویری می رسد که اگر جوانی از مردمان اصیل این سرزمین با افتخار، به اصطلاح «بیرقی» می شود، در این تعبیر، معنی ما از واقعیتی رنگ می گیرد که مردمان با شرف این سرزمین در اوج شعور ملی می دانند شاخصه ی تباری آنان در کل واقعیت این مملکت (ملت افغان) اگر به سایه ی سر نرسد، در جزایر کوچک قومی در حصار های تنگ تعصب، اگر به پرواری آن سقازده ی بی اصل و نسب نیز برسند، اما در واقعیت های مردمان دیگر، به نقطه ای می مانند که در حصار توده های محروم، اختناق زنده گی، به بدی حیات ننگین مردمانی می شود که در پیامد سال ها خیانت، حیران و خشمگین، حالا دچار سرخورده گی و تحقیر شده اند. 

خیلی شادمان می شوم که ندای جهالت سقوی، به هیچ نام و عنوانی نتوانسته است حریم شعور و درک مردمانی را تسخیر کند که گاه به نام فرهنگ و زبان، می خواهند صاحب دسترخوانی شوند که از قبل، سهم دزدی و حرام اش را تقسیم کرده اند. من همواره از پاسخ های اجتماعات آن مردمان با درک این کشور شادمان می شوم که به جهالت سقوی و ستمی با انزجار و نفرت، نه گفته اند.  

در همان جدول مورد استفاده، سهم جوانی که با افتخار خودش را افغان می داند، در حالی به بیش از 5 درصد می رسد که از واقعیت های جمعیت شناسی تا اصالت های تاریخی، بیشتر و ریشه دار از ناقلانی ست که دوست دارند برای کارنامه ی جهل سقوی و رو سیاهی های تاریخی و حقارت های اجتماعی، میلیون ها مردم این سرزمین، مقروض آنان باشند.  

پیشنهاد: 

آن جوان هزاره را شناسایی کنید! آنان حق دارند از تمام مزایای کار، زنده گی، سهم سیاسی و سهولت هایی مستفید شوند که در گرو مردمان بیگانه، هدر می روند. شناسایی چنین جوانانی که چنین جسور و آگاهانه از حیثیت این سرزمین (افغان بودن) حمایت     می کنند، به فرضیه ی سیاسی می ماند که کاش در سالیان اخیر، حداقل جایی برای آغاز می یافت.  

به هر حال، بسیار شکرگزاریم  که از ثواب نیت خیر، فرهنگ سازی اندیشه ورزان این مملکت، همان هایی که فی سبیل الله، اما در واقعی ترین جهاد افغانان (حفظ آبرو و حیثیت ملت و میهن) فقط به اجر الهی، بی هیچ پاداش و چشم داشتی تلاش کردند، امروز به    ثمری می رسد که  حاصل آن، تبارز درخشان دیگر از درک مردم و این مملکت است. می می دانم که همتبارانم در صف نخست دفاع از ارزش ها گسترده اند، اما این، زمانی اهم می شود که در این صف طولانی، تنوع قومی وطن و وطنداران، در تمام کناره های این هستی (افغان بودن) به شکوهی می رسد که آن جوان پُرافتخار هزاره، نمایش می دهد.  

در آغاز این مقال نوشتم، خوب و بد، یعنی شناخت کراهت و مسرت؛ اما در گسترده گی معنی، همه را نیز تعریف می کند. بنابراین، این ماییم که محک می شویم.  

شرح تصاویر: 

جوان آگاه هزاره، سقازاده ی بی فرهنگ و مهاجر و جدولی که از کتاب «ناگفته های ارگ» اقتباس کرده ام. این جدول از سوی مسوولین حکومت کرزی تهیه شده است.