فتور سیاسی، بیش از 240 سال، مرکزیت ها برای برپایی دولت ها در افغانستان را ناممکن ساخت. پس از تیموریان هرات، واحد سیاسی افغانستان قرون وسطا تا جنبش هوتکیان کندهار و تاسیس حاکمیت احمدشاهی، گسسته می شود و بر این گونه، نه فقط روند سیاسی مختل، بل ارزش های فرهنگی سرزمین محور نیز تضعیف و حتی مهاجر می شوند.
شعر دری مهاجر از افغانستان، با ویژه گی معروف به سبک هندی، ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بی دل در هند را می شناساند که هرچند مغولی ست، اما ابزار سیاسی زبان دری، وقتی از توان فطرت بهره می برد، در هر کجایی نشانه دارد.
در افغانستان ما، شعر بی دل، حرف اول اهل دل است. با جود حرف حساب رسته های مولانا، حافظ، سعدی و امثالهم، شعر کلاسیک عام پسند در افغانستان، شعر بی دل است.
عُرس بی دل، بی دل شناسی و معانی سخن بی دل، این نماینده ی هجرت فرهنگ ما در هند را سال ها پس از غیابت سفر، در افغانستان نقش می دهند و در جایی که ذوق ما گره در معنی می زند، نازک خیالی شعر بی دل، دنیایی ست وسیع که رمزگشایی از راز آن، قدرت ادبیات زبان دری در میان سده ها می شود.
راز شگفت معانی در کلام بی دل، گاه واقعیتی دارد که او در حال بیدارش، خود حیرانِ تراوشی ست که از فطرت او تحول شعر است و معانی نهفته در آن، روایت می کند: این شاعر بزرگ، گاه پس از گسیل اندیشه از دنیای خیال در بستر واقعیت، واقف نمی شد که آن چه در فطرت اوست، چه معانی بیرونی می دهد.
سبک معروف به هندی، قالب زبان دری برای نحوه ی ارایه ی متن هایی ست که عوالم درونی را با پیچیده گی معنی معرفی می کند و در واقع بی دل شناسی، نه فقط دانش شناخت اندیشه ی بی دل است، بل قرائت تفکری ست که در معمای نازک خیالی، واقعیت های دیگری را دنبال می کند.
توصیف با رمز و اسرار، در سده هایی که سرنوشت توده ها در گرو عاطفه، فهم، دانش و اراده ی چند خودکامه قرار داشتند، شاید بُعد دیگری باشد تا بدانیم، ماجرای تراوش شعر بی دل، در نکات و برجسته گی، در گود های سیما و در عمق اندیشه، پیامی منتقل می کند که در روزگاران گذشته برای مفاهیم آزادی و اخلاقی جوش بزند تا مردمان هرچند استثمار شده، در فرصت های استقلال فکری بیاندیشند خیر آنان در مفهوم آزادی ست.
اي ز فرصت بي خبر
در هرچه هستي زود باش
بی ثباتی اجتماعی، جزو بررسی تاریخ گذشته، اندوهی دارد که در ناکجا آباد، وقتی طرف تبیین آن، اهل دل و ادب باشد، ادبیات دری را مقید ساخته است با مثال آن، فقط صرف انبوه می و معشوق، پیر و مرشد نشود.
ز خود برا تا رسد كمندت به كنگر قصر بي نيازي
به نردبان هاي چين دامن كسي ره آسمان نگيرد
حس مسوولیت، زاده ی فهم بسیار است و از این جاست که فرد درگیر اندیشه، بدون ارجاع به نشان و درگاه، آشکار می کند در زمان جلو رفتن از زمانه، زیان تنهایی، او را می فشرد تا شکوه کند.
با خلق بي بصيرت تا چند عرض جوهر
بايد ز شهر كوران چون نور ديده رفتن
موجود اجتماعی انسان، در آن جا که حرمت می گذارد و در جمع ظاهر است، توان می یابد شان یابد و این فرصت، او را می خواند شانس بقا را در عالمی تجربه کند که هم پذیری، رشته ی محکم برای حمایت او در ظاهر اجتماعی می شود.
پدر معانی (ابوالمعانی) از شعر دری تا درونمایه ی نازک خیالی، سبک هندی را نامی در واقعیتی آشکار می کند که هرچند تبار مغولی دارد، اما ماهیت پدیده ی منتقل (زبان) در زمان تسلط بر اوزان و امور آن، حتی در جایی بالنده می شود که غیر (هندی) است.
پدیده ی منتقل زبان، در هرکجایی که فطرت است و توان، فرصت است تا ترسیم تفکر انسان، دنیای واقعی یابد و گستره ی آن، باعث گسیل معنی و فرامرزی می شود.
و اما سده ها پس از بی دل، خوانش سیاسی و اجتماعی کشور ها و توده ها، حتی آن صاحب دل را مهجور می کند. مقبره ی بی دل با شروحی به زبان انگلیسی و اردو، آشنای هندی زبان دری ندارد. فرهنگ آن بزرگان، مهجورین فرهنگی اند. در کتیبه ی قبر و لوایح مزار بی دل، فقط اشعار اوست که از زبان او سخن می گویند.
در کتیبه ی قبر صاحب دل، به اردو نوشته اند:
«مرزا عبدالقاد بیدل، [...]ستان کی هر دلعزیز مشهور و معروف شاعر هی.»
نظریه پردازان تعصب که توهم گرفته اند، خط کشی عصبیت را به جغرافیایی می برند که حتی در گذشته ها نیز وجود نداشت. زبان دری در دربار عثمانی، از زبان های تبادله ی خارجی و در مجموعه ی چند شاعر خلاصه می شد که بالاخره ناسیونالیسم رسمی، جای را پُر می کند.
حضور انگلیس در هند، پرونده ی مختومه ی حلقه های کوچک درباری و فرهنگی بود که دیگر وجود ندارند. در آن جا، پشتوانه ی زبان بی دل، توده های مردمی نبودند. صاحب دل در مهجوریت تاریخی، تنهاست. فرهنگ و ادبیات او در هندوستان، ویژه محضر درس و تدریس می شود.
هندیان، اگر کتیبه ی اردو نخوانند، صاحب دل را نمی شناسند. فرهنگ مهاجر از افغانستان در هجرت تاریخ، در سرزمین هندیان، اکنون فقط نقش و خط است.
شرح تصاویر:
آرامگاه، لوحه و کتیبه ی شاعر معروف دری، میرزا عبدالقادر بی دل که سبک معروف هندی (نازک خیالی) را به اوج می رساند.