آقای رنگین دادفر اسپنتا در چهار سطر بعدی مقاله اش، یعنی در سطر چهارم تا هفتم مقاله ای اخیرش، تحت عنوان (تکمله‌ای بر «دموکراسی بدون دموکرات‌ها» و «دموکراسی تحمیلی»)، که در ۲۹ میزان ۱۳۹۶ در پورتال هشت صبح اقبال نشر یافته است، چنین می نویسد:

"دموکراسی بدون دموکرات‌ها بیشتر برداشته از مطالعات در حوزه‌ی تاریخ سیاسی و برخی ارزیابی‌ها در باره‌ی شکست «دموکراسی جمهوری وایمر» (Weimarer Republik) و ایجاد نخستین جمهوری در آلمان پس از جنگ جهانی اول است. برداشت از علت‌های شکست این جمهوری و این‌که نتایج ارزیابی از چنین پژوهشی تا کجا می‌توانند قابل انتقال و انطباق بر شرایط کنونی افغانستان باشند، می‌تواند مورد بحث و جدال فکری قرار بگیرد."

تبصره: قبل از آنکه بالای مفهوم و یا اصطلاح دموکراسی بدون دموکرات ها بپیچیم، قبل از آنکه بالای مکان و زمان بروز این مفهوم "دموکراسی بدون دموکرات ها" بپیچیم، آیا لزوم دید آن نمی رود، که، یکبار به معنی لفظی این اصطلاح، به منطق کلام این اصطلاح اندکی غور کنیم، که، دموکراسی بدون دموکرات یعنی چه؟

یعنی: نخست اینکه کی این مفهوم را در کجا گفته است، به یک طرف می گذاریم، و یکبار با اندکی غور می نگریم، که، چه گفته است.

منطق کلام مفهوم "دموکراسی بدون دموکرات ها" را آقای پروفیسور، داکتر، دانشور، دانشجو، دانشیار اسپنتا در چه می بینند؟

در اینجا سوال صورت می گیرد، که، آیا آقای رنگین دادفر اسپنتا جهت تحقق اغراض و امیال سیاسی شان، چیستان می نویسند، شعر نو می سرایند و یا اینکه به گفته ای بعضی ها ... شعر می نویسند؟ زیرا یک مقاله ای علمی گنجایش این نوع چیستان سرایی ها را ندارد!

یعنی: از نقطه ای نظر منطق کلام هر گاه در جایی، در مکانی، در کشوری دموکراسیی وجود داشته باشد، پس در آنجا دموکرات های نیز وجود خواهند داشت، در غیر آن در صورتی که در جایی، در مکانی، در کشوری دموکرات های وجود نداشته باشند، چطور میتوان گفت که در آنجا دموکراتیی وجود دارد؟

یعنی: نظر به منطق کلام، هر کسی که این مفهوم را گفته و یا می گوید پُرابلم خود آن شخص خواهد بود، زیرا نظر به منطق کلام افغانی ما، این مفهوم در بطن خود یک بار لغزش منطق کلامی را با خودش حمل می کند!
آیا خدای نا خواسته این قدر مشوش اند، که دست می اندازند و ذهن مشگفانند، به هر مفهوم چتیاتی، که، یک کسی یک روزی در یک گوشه ای از دنیا آنرا آگاهانه و یا هم نا آگاهانه مورد استفاده قرار داده باشد؟

البته این بدین معنی نیست، که ما در این عرصه تنبلی را به خود راه داده، این شوق آقای رنگین اسپنتا را کنار می گذاریم و بالای آن هیچ غوری نمی کنیم، که آن شخص چه گفته است و آقای اسپنتا از آن گفته ها چه استفاده ای را به پیش گرفته است.

به هر صورت،
در عین حالی که از صده ها و بلخصوص در این اوآخر از دهه ها بدین سو مطالعات پروسه های تصمیم گیری سیاسی اتباع و یا شهروندان یک مملکت تقریبا صرفا بر مهارت ها و توان شناخت خصوصیات و مشخصات کلتور سیاسی و دانش سیاسی مردمان کشور ها متمرکزمی باشد، در عین حالی امروز مقایسه بین دوکشور از طُروق روش های مقایسه وی علمی به پیش می روند، آقای رنگین اسپنتا می خواهد، کشور آلمان و کشور افغانستان را در مقاطع مختلف زمانی، بصورت آماتورانه و شوقی مقایسه نماید، چرا؟

این مقاله ای غیر علمی آقای اسپنتا در کمیت یکصدوهفده سطر به مقایسه ای وضعیت سیاسی آلمان دیروز و افغانستان امروز، فقط و فقط از تنگنای یک مفهومی در افغانستان بلکُل نا آشنا و یا یک اصطلاحی در افغانستان نا آشنای اشاره دارد، که آن مفهوم و یا آن اصطلاح بین جنگ اول جهانی و جنگ دوم جهانی در کشور آلمان، نظر به دانش سیاسی جامعه ای آلمان، نظر به کلتور سیاسی کشور آلمان اشاره دارد. آقای اسپنتا بدون در نظر داشت اساسات علمیی یک مقایسه ای علمی، بدون در نظر داشت مشخصات و خصوصیات مربوط به یک کشور و یا مربوط به یک جامعه این مفهوم و یا این اصطلاح را به یک وجه اسفبار و پریشان، جهت رفع اغراض سیاسی خویش به قلمرو افغانستان انتقال می دهد.

آیا چنین یک مقایسه ای اسپنتایی را که از دو کشور، در مقاطع مشخص زمانی صورت گرفته باشد، میتوانیم، یک مقایسه ای علمی خواند؟

در هیچ صورت نه، و بلخصوص زمانی که آقای اسپنتا در این مقاله ای یکصدو هفده سطری اش، نقل قول های غیر علمی و ترجمه های غلط را نیز ضمیمه نموده باشد!

بطور مثال:

۱.اسپنتا در بین سطور ۲۹ - ۳۲ مقاله اش می نویسد:

"پس از سرکوب خونین قیام‌های انقلابی اسپارتاکوسیست‌ها و قتل روزالوکزامبورگ (Rosa Luxemburg) و کارل لبکنیشت (Karl Lebknecht)، دو شخصیت برازنده، ارج‌مند، ترقی‌خواه و فرزانه‌ی آلمانی در همکاری میان جناح‌های محافظه‌کار و سوسیال دموکراسی زیر رهبری فریدریش ابرت (Friedrich Ebert) در سال ۱۹۱۹ حکومت میانه زیر رهبری وی تا حدودی بر اوضاع مسلط شد."

تبصره ای کوتاه: سوال بر انگیز است، چرا زمانی که آقای اسپنتا نام کارل لبکنیشت (Karl Lebknecht)، می نویسد، در زبان دری و هم در زبان آلمانی در عین جا عین غلطی را می نماید، که معمولاً همچو اغلاط در ترجمه های ایرانی های که به زبان آلمانی بلدیت چندانی ندارند، رخ می دهند. هر گاه همچو یک غلطی از جانب یک فردی که ادعای داشتن دوکترا از آلمان را نداشته باشد، رُخ دهد، این یک امر عادی می باشد، اما سوال در این است، که، چرا آقای اسپنتا نام کارل لیبکنشت (Karl Lebknecht)، را هم به آلمانی و هم به دری و آن هم در عین جایگاه الفبایی غلط می نویسد؟ از طرف دیگر آقای اسپنتا مانند همیشه بدون دادن ماخذ و منبع می نویسد، آیا امکان دارد، که، آقای اسپنتا جهت پُر ساختن سطور، از ترجمه های ایرانی ها در مقالات شان استفاده نمایند و با اندکی تغیرات آنرا به کلام طویل خود شان وصل نمایند؟

آیا این یک امر عادیست، که، شخصی که ادعای دارنده گی سند دوکتورای یک کشوری را داشته باشد، یک نام عادی، معمول و مروج همان کشور را، آن هم زمانی که پیشوند "Lieb" در یک نام را که یک کلمه ای بسیار مروج در زبان آلمانی است، در زبان آلمانی و در زبان دری، آن هم در عین جایگاهی حروف غلط بنویسد؟

۲. اسپنتا در مقاله طویل اش از چپی های افراطی و راستی های افراطی آن زمان آلمان نقل و قول می کند، به میلان به سمت انقلابی گری های سابق خویش، چپی های افراطی آن زمان را از قید صفت افرطی رهانیده، لقب انقلابی بودن را به آنها می بخشد، در حالی که در یک تحلیل علمی بیطرف و قرار تحلیل های علمی نویسندگان جهان در قبال به گفته ای آقای اسپنتا «دموکراسی جمهوری وایمر» (Weimarer Republik) ، از افرطیون راستی و افرطیون چپی می نویسند. چنانچه آقای اسپنتا در سطر بیست و پنجم مقاله اش چنین می نویسد:

"دموکراسی جمهوری وایمر مورد حمله‌ی پی‌گیر نیرو‌های انقلابی چپ و افراطیان راست قرار داشت."

اسپنتا بدون دادن کدام تعریفی علمیی یک جنای افراطی آن زمان آلمان را به همان صفت افراطی بودن آنها تذکر می دهد، اما جنای دیگر افراطیون را نظر به تمایلات شخصی امروزه و دو باره ای خویش به نام نیرو های انقلابی یاد می کند. آیا این یک لغزش علمی به یک سمتی را به ما نشان نمی دهد؟ واضعیست که می دهد!

۳. در قسمت بازتاب سخن مارتین نیمولر (Martin Niemöller) ، بین سطور ۵۶ - ۷۰ مقاله ای خود، چنین می نویسد:

"مارتین نیمولر (Martin Niemöller) کشیش پروتستانت و مبارز ضد فاشیسم در باره‌ی مقاومت‌گریزی و عدم مقاومت در برابر فاشیسم، سخن زیبایی برای بازتاب بی‌عملی مبارزان ضد فاشیسم در گریز از مبارزه و عدم تقابل با فاشیسم در آن روزگار آلمان دارد که برخی‌ها به اشتباه آن را به برتولد برشت (Bertold Bericht) شاعر آلمانی نسبت می‌دهند. (این نگارنده نیز مدت‌ها چنین می‌پنداشت)
اول سراغ کمونیست‌ها آمدند،
سکوت کردم چون کمونیست نبودم.
بعد سراغ سوسیالیست‌ها آمدند،
سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم.
بعد سراغ یهودی‌ها آمدند،
سکوت کردم چون یهودی نبودم.
سراغ خودم که آمدند،
دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.
وقتی من هم در صحبت‌ها و نوشته‌های سال‌های پسین خود در باره‌ی تهدید‌های جدی برای دموکراسی نوپای افغانستان سخن می‌گویم و دموکراسی افغانستان را دموکراسی بدون دموکرات‌ها می‌دانم، دقیقاً آزمایش و شکست نخستین دموکراسی آلمان و هم‌چنین جنبش ملی و دموکراسی‌خواهی مصدق در ایران و مقایسه تاریخی آن شرایط با امروز افغانستان را در نظر دارم."

تبصره:

آقای اسپنتا در اینجا در سطر دوم سخنان مارتین نیمولر کلمه ای سوسیال دموکرات ها را با کلمه سوسیالیست ها عوض نموده اند، چرا؟

اصل سخنان مارتین نیمولر به زبان آلمانی این طور است:

„Als die Nazis die Kommunisten holten, habe ich geschwiegen; ich war ja kein Kommunist.

Als sie die Sozialdemokraten einsperrten, habe ich geschwiegen; ich war ja kein Sozialdemokrat.

Als sie die Gewerkschafter holten, habe ich geschwiegen; ich war ja kein Gewerkschafter.

Als sie mich holten, gab es keinen mehr, der protestieren konnte.

"

منبع:
https://de.wikipedia.org/wiki/Martin_Niem%C3%B6ller

منبع دومی:
http://martin-niemoeller-stiftung.de/martin-niemoeller/was-sagte-niemoeller-wirklich#more-212

آیا پروفیسور-داکتر- دانشور-دانشجوی ما آقای اسپنتا نظر به کدام ضرورتی، نظر به روی کدام اغراضی، حتی سخنان یک آلمانیی را که چندین هزار کیلومتر از ما مملکتش و چندین دهه هم عمر گفتار وی، فاصله دارد، امروز پس از چوکی های پُر قدرت و پُر درآمد، در گوش هموطنان جنگ زده و فقیر ما زمزمه می کُنَد؟

اولاً تا حالا درست معلوم نیست، که، آقای اسپنتا در سال های واپسین، در کجا و چه وقت و در کدام نوشته هایش، واقعاً همین اصطلاح دموکراسی بدون دموکراتها را به کار برده است؟ و چرا این اصطلاح را به کار برده است؟ ثانیاً آیا مقصد آقای اسپنتا از سال های واپسین، سال های پس از آن است، که، آقای کرزی چوکی وزارت و مشاوریت را به آقای اسپنتا بخشیده بودندی؟ آیا این به این معنی است، که، ناف دموکراسی در افغانستان با ناف جناب آقای اسپنتا چنان پیوند نا گسستنیی دارد، که هر گاه پای آقی اسپنتا از چوکی های کلان دولتی و دست جناب ایشان از خریطه های پلاستیکی مملو از پول های کشور ایران، دوری پیدا کنند، به گفته ای آقای اسپنتا دموکراسی افغانستان بدون دموکرات ها می شود؟

ادامه دارد.

برای ادامه ای بهتر این بحث، نخست باید اولاً آقای اسپنتا پاسخ بگویند، که، در کدام مقالات سال های واپسین شان، جناب ایشان مفهوم و یا اصطلاح دموکراسی بدون دموکرات ها را به کار برده، مقالات جناب ایشان چه عنوانی دارند، در کجا چاپ و نشر شده اند، چه وقت و زمان به نشر رسیده اند، تا باشد که از یک طرف بحث دقیق تری در ارتباط صروت گرفته بتواند، و از جانب دیگر نیز ما متیقن شویم، که، در این موضوع هم کدام لفاظی و غرضی به وقوع نپیوسته است!
ادامه دارد.
---------------------------------------------------------------
به امید اصلاحات وسیع اجتماعی در افغانستان عزیز
به پیش به سوی مبارزه با فساد اداری و آوردن صلح بین الافغانی!
به امید مبارزۀ هر چه سریعتر و هر چه دقیقتر در راۀ مبارزه با فساد اداری!
به امید مبارزۀ هر چه سریعتر و دقیقتر با ایران محوری ها و پاکستان محوری های مخرب در افغانستان عزیز!
به امید دقت به کوچکترین واحد های کاری در هر ساحۀ کاری ما!
به امید اتحاد و وحدت هر چه بیشتر اقوام شریف افغانستان!
به امید صلح، ثبات، عدالت اجتماعی، قانونیت، ترقی و رفاه برای مردم رنجدیدۀ ما