تنها نصب لوحه ها و نامگذاری جاده ای در بلخ به نام جاسوسان ایرانی، می توانند حکم اعدام کسی را صادر کنند که در هرج و مرج چند سال اخیر، پیشگام بوده است در هر موردی، بی خیال تعقل، ابراز نظر کند و این بیان در مجامع ضد افغانستان، به اصطلاح وحی زمینی تلقی شود. از کارنامه ی ننگین نامگذاری جاده ای در بلخ به نام جاسوسان ایرانی تا خطاب دزد به دوستم، اتهام جاسوس انگلیس به اتمر، اعتراض بر عبدالله، تاسیس تلویزیون بدنام میترا، برپایی محافل و انجمن های گویا فرهنگی، اما بر محور اباطیل خراسانی- آریایی که گفته می شود حلقه ای از مجوسان (زردشتیان) داخلی را در خود دارد، سوء استفاده از قدرت، تاراج سرمایه های ملی، غصب زمین های هزاره گان و پذیرایی از ناقلین تاجیک در مناطق غیر تاجیک در بلخ، سخنسرایی به نفع منافع ایران و روسیه، مرکزگریزی با تشویق ملیشه های تنظیمی و ده ها دوسیه ی جنایی دیگر که بالاخره فرهنگ تسامح و تساهل خراسانی- آریایی والی بلخ در قبال آصف مهمند را محرز کردند، در شمار دشواری های فرا راه قانون مندی، خودمختاری کسی را معرفی   می کنند که بقای او در چنین حالی، بدون شک باعث الگوبرداری و وارد کردن آسیب های جدی به طبیعت افغانستان است.  

رزاق مامون با نوشتن کتاب «رد پای فرعون» که گفته می شود مستندات آن را شبکه ی استخباراتی مسعود تهیه کرده است، پرده از خیانت هایی برداشت که در کنار حقیقت اصلیت ملا ربانی، حامیان ولایت فقیه در مناطق مرکزی، سعی ایران با تیم دیپلومات هایی که بالاخره کشته می شوند، می توانند نشان دهند والی بلخ در سلسله ی خیانت ها، با نامگذاری جاده و نصب لوحه ها برای آن مجموعه ی جواسیس بیگانه، اگر نمی داند، چه قدر خام است و اگر می داند، به چه میزانی مستعد خیانت می باشد.  

بلندگوی والی بلخ در مدتی که در این ولایت، ابقا شده است، به تریبون آلوده گی صوتی ای می ماند که همانند بدنه ی دیگر اعضای جبهه ی به اصطلاح مقاومت، داخل نظام را با تقسیم قدرت می خورند و بدون توجه به آن چه به آدرس دیگران، انتقاد می کنند، در رسوایی عملکرد، به کشور و منافع ملی، خط و نشان می کشند.  

هرازگاهی که منافع یک گروهک تحمیلی و به اصطلاح بوت پاک سربازان خارجی به خطر می افتند، اخبار افغانستان در سلسله ی برودکاست رسانه های میان تهی، سوژه می شوند که چه گونه یک گروه دوسیه دار، با آرایش لباس و چهره، از گذشته بُریده اند و در حالی که تحت حمایت خارجی، حساب باز کرده اند، در پناه آن، واقعیت های افغانستان را وارونه می کنند.  

موارد زیای بوده اند که والی بلخ، بی محابا، برای کسب شهرت کاذب، جرات بیان کرده است و اما نمی داند طی طریق شهرت، اگر بدون زحمت پله به پله باشد، به همان زودی ای که بالا می برد، پایین می اندازد. او در هاله ی شهرت کاذب، به جایی رسیده است که هیچ کسی و هیچ جناحی، حضور او را تحمل نمی کنند. کلان کاری های حزبی، در حزبی که به فساد شهرت دارد (جمعیت) اعضایی را ناراحت می کند که وقتی یک جا   می شوند، دیدن محاسن سپید و ضعف های ناشی از پیری، آنان را به نفرین کوچک تر هایی تشویق می کند که مانند والی بلخ، حالا بی میل نیستند، نائب مقام ملا ربانی شوند.  

تریبون آلوده گی صوتی والی بلخ، در فضای باز رسانه یی، سمت و سوی زیادی یافته است. بیماران قومی که در شبکه های اجتماعی، جرات ندارند از آی دی واقعی استفاده کنند، با آوردن ادبیات والی بلخ، همیشه ی ریفرنس می دهند که منابع آنان برای ادعای عدالت قومی، از نابغه ای سرچشمه گرفته است که حتی در تاجیکستان، تشویق می شود. خودمختاری عطا محمد نور، سال ها پس از سقوط ملوک الطوایفی تنظیمی، آدرسی از دریافت منابع پولی و محلی برای تشویق خاینانی نیز شده است که چند سال پیش با تمکین، آستان بوسی و چاپلوسی به اصطلاح فضلای پارسی، مانند پرتو نادری، زریاب و بقایای انجمن به اصطلاح نویسنده گان حزب دیموکراتیک خلق که در فرصت های آن جا، نشرات می کردند و با سرخ کردن متن و محتوا، اهل تضاهر می شدند تا سال ها پس از آن تجربه، دروغ بودن و کذب عناصری که در هفت ثور و 6 جدی، به پیشواز کمونیسم ادعایی رفته بودند، در نمونه ی تریبون آلوده گی صوتی چند سال اخیر، شاهد باشیم- راست و چپ این ها، چیزی بیشتر از عقده مندان قوم پرست و حقیری نیستند که در ناپیدایی تاریخ واقعی، وقتی در ناگزیری های یک حقیقت (افغانستان) تحمیل شدند، همانند «گدا را خدا روز ندهد»، به همه چنگ و دندان نشان می دهند تا مانع ناروا و حرامخوری های آنان نشوند. حربه ی معمول در این مشی، تهدید واقعیت هایی ست که پوشیده نیست (افغانستان و افغان) با تضعیف آن ها، در استحاله و پیچیده گی های عجیب جامعه ی افغانی، مرز های احترام ما تا حد خانه و خانواده می شکنند.  

هرچند بیان آزاد و آن چه در عمل کردند، منجر به شناخت و تشخص بیشتر دشمنان شده است، اما این مزایا، در ضیاع فرصت هایی تداوم می یابند که مسوولان راس حکومت در درگیری معاملات و خطا هایی که کرده اند، نتوانسته اند از خیانت های آشکار، دوسیه بسازند و از این طریق، از شر کسانی راحت شوند که حتی خوب ترین های آنان، اگر در مقام تهدید کشور می ایستند، در خصوصیات دین داری و ملت محوری، باعث نفرت نزدیک ترین ها می شوند.  

نصب لوحه ها و نامگذاری جاده به نام جواسیسی که در کتاب «رد پای فرعون» به بهترین وجه معرفی شده اند و ماموران درجه اول ولایت فقیه برای تجزیه ی افغانستان بودند، فرصت مغتنمی بود که می توانست دوسیه ی خیانت های والی بلخ را از حجم بیشتر، نجات دهد. افسوس و سوگمندانه که شناخت ما در اعتماد به مجموعه ی تحصیل کرده نیز بسیار سطحی بود. اینان با ضعف های آشکار و عادت کار در سیستم پول و بزنس خارجی، به سهامدارانی ماننده شدند که تا هنوز هم برای منافع شخصی، حاضر اند با هر جنایتکاری معامله کنند. اگر این سیر ادامه نمی یافت، مجموعه ی دست و پا شکسته ای که از نام طالبان نیز خواب راحت ندارند، به راحتی با سرنوشت مردم بازی نمی کردند تا در تجربه ی نو زنده گی در افغانستان، قهرمانان دیگری ظاهر شوند که در تاریخ قهرمانان دروغین و کاذب چهل سال اخیر، چند سلاح به دست بی مقدار اند که اکثراً در جنگ های داخلی، مردم را کشته اند و در تشدید تفرقه، ملوک الطوایفی و ضیاع سرمایه های ملی، فقط در چهار سال حکومت ربانی، اردو و تجهیزاتی از دست رفتند که برای فتح چند کشور کفایت می کردند و در 16 سال اخیر، هیچ ابر قدرتی حاضر نیست حداقل اش را کمک کند.  

یادآوری: 

 از طریق لینک زیر، کتاب «رد پای فرعون» را رایگان دانلود کنید! 

http://www.afghanpedia.com/projects/libraries/pdfs/get_pdf.jsp?book_id=100cgqdck.pdf