(به مناسبت دهمین سال درگذشت اعلی حضرت شاه محمد ظاهر رح)
در قسم معمول نگارش تاریخ در افغانستان، منابعی که برای استفاده مستعمل اند، یافته ها، آورده ها و پرداخته های کسانی ست که در جریان های چپ و راست، کم تر بی طرف می مانند. بزرگان ما تا پایان ریاست جمهوری شهید محمد داوود، هرچند در محدودیت های ریاستی او، نوع کار در ده سال بسیار ستودنی آزادی های فکری اواخر سلطنت را از دست می دهند، اما در کلیت آشکارایی های تاریخی، قاعده ی کشورمحور و مردمگرا را در نفس آثار خویش، احترام می گذاشتند.
سوا از آن چه در آثار تاریخی در موارد مختلف، وقایع و اشخاص آورده اند، من- چند سال قبل، در تحریر یک تاریخ شفاهی (نشر کتاب یک قرن در تاریخ و افسانه) کوشیدم صد سال اخیر افغانستان را در برداشت های «مردمی» منعکس کنم. این که قلمم، چه گونه از انجام آن بدر شده است، بسیار نمی دانم، اما تجربه ی آن کار، شناخت از خصوصیات، روان شناسی و بینش توده هایی را در محتوای کار هایم نهادینه کرد که در انعکاس خواسته ها، توجه به مردم و فراگیری درخور حال، کمابیش به یقین برسیم مردم ما به گذشته ی پیش از هفت ثور، احترام ویژه دارند.
اعلی حضرت شاه محمد ظاهر، در محور افراد محبوب و مورد احترام مردم ما، به خاطره ای می ماند که اگر در آن چیز هایی که از دست داده ایم، امروزه به او ارج می گزاریم، آن خصایص والای انسانی به تجلی می رسند که در مسند قدرت، در کشوری که تا پایان سلطنت، باور ها به سریر شاه، اجزای غیر قابل تعریف پنداشته می شدند، شاه مرحوم با عقلانیت بسیار، کشور و مردمی را رهنمون شد که باوجود دشورای های عوارض ارتجاع اول، سختگیری های خاندانی، رقابت درون خانواده و در افغانستانی که در احاطه ی جغرافیای جهان سوم، ناگزیر بود با ناداری های چشم گیر داخلی، تحول و تغییر بیاورد، می بینیم نقش شاه در عقلانیت متکی به عزت نفس و مهار احساسات، پایه های کشوری را محکم می سازد که پس از سلطنت او، هرچند مفاهیم مدنی از زمان حاکمیت های مرحوم شیر علی خان تا شاه امان الله، گذشته ی خوب دارند، اما در چهارچوب نظم، ثبات، قانون مندی و فرصت هایی که در اراده ی آخرین شاه افغان برای آزادی های فکری تلاش می شد، دوره ی سلطنت شاه محمد ظاهر در افغانستان را بسیار ممتاز می کند.
قبول این که افغانستان ما در معضلات مختلف، از رقابت برای قدرت تا اراضی محاط به خشکه ی جغرافیای جهان سوم، فرهنگ ها و باور های تعریف ناشده، عوارض ارتجاع داخلی، فشار سرخ و سیاه دو استعمار (انگلیس و شوروی در شمال و جنوب)، نضج فارسیزم در ایران و معضلاتی که در پیامد تجزیه ی هند، جنگ سرد را در پی جنگ دوم جهانی آورد، توانست برپا بماند، اهمیت نقش نمادین و عقلانی افغانی را ثابت می کند که سایه ی او در قدرت، در وقایه از بسیاری حوادثی که می توانستند افغانستان را به سوی بی ثباتی بکشانند، چه قدر موثر بوده است.
اعلی حضرت شاه محمد ظاهر، در کشوری زعامت کرد که پس از دشواری های قرن نوزده و تحولات قرن بیست، در چهار راه مصایبی که برای ما برنامه ریزی کرده بودند، تا پایان سلطنت اش نگذاشت سرزمین تاریخی ما، دستخوش التهابی شود که با آغاز کودتای 26 سرطان، مقدمه ی رویداد سیاه 7 ثور شد و در میلان حاکمیت های افغانستان به چپ و راست، در حدود 40 سال پس از آن تاریخ، یافت جایگاهی که ما را در معادلات و محاسبات بیرونی، آسیب نزند، در نیازمندی های کنونی بسیار دشوار شده است.
صفت «آگاه خموش»، مردی را معرفی می کند که اگر در نقد هار دشمنان شناخته شده ی این کشور، آن خودداری برای مهار احساس را در انفعال می شمارند، تا در اغتشاش مردمانی خوش باشند که در بازیگری های دو ارتجاع، شناخته شده تر از کسانی اند که اوصاف بد دارند. تاریخ نویسی نوع متمایل به چپ و راست که در جایی در بند اصول، همواره در نقش مفسری شناخته می شود که حرف دیگران بگوید و مورخ چپی، با مجموعه ی چند فرهنگ لغت و اصطلاحاتی که بسیاری از اعضای آنان تا اخیر در عدم فهم معانی کاپیتالیسم و امپریالیسم، حاکمیت رفقا را در خواری معرفی کردند که اصلاً مفهوم چپ در تحول اجتماعی چیست، در خوانش دو سوی این گرایش ها، دوباره ما را سر در گریبان می کند که عقلانیت نهفته در اراده ی شاه مرحوم، به ویژه در ده سال آخر سلطنت او، اگر در پس منظر مبارزات و نقش مردم ما در نبرد های ضد استعمار انگلیس، به جنبش مشروطیت رسید، در صیانت و تحفظ علایق و باور های آگاهانه و حماسی مردم، کسانی را کمک کرده است که در شراکت کاری در محوریت شاه، در شمار بزرگانی چون شهید شفیق و دست اندرکاران ده سال اخیر سلطنت، افغانستان را به خوبی اداره می کردند.
بزرگان زیادی از فرهنگیان، نویسنده گان، شاعران و اهل سیاست ما، همه ساله به منظور احترام به شخصیت و جایگاه اعلی حضرت شاه محمد ظاهر (رح)، می نویسند. تداوم خوش این سنت، آهسته آهسته به فرهنگی مبدل می شود تا اجتماعات پُر شور جوانان ما با تداعی تاریخی که به هرصورت کسی منکر دشورای هایش نیست، در ارتباط فکری، در منطق این وصل، در شرایطی که نیاز ها به قانون مندی، مردمسالاری و تبارز مدنی بیشتر می شوند، با افاده ی آن چه در گذشته های خوش داشتند، خودشان را از هرج و مرج، هذیان و پلشتی هایی دور کنند که می بینند حتی در گسترده گی جامعه ی جهانی، اگر موقف آنان بر اساس پشتوانه ی مقولات سالم و بی آلایش تاریخی نباشد، سقوط آنان در شهرآشوب تنظیم سالاری، تقدس خاینان، جانیان و گروه هایی که از هفت ثور تا هشت ثور، و در زمینه ی تصنعی کنونی، بیشتر از بیگانه حرف می زنند، نه فقط سرنوشت افغانستان را در گرو دیگران قرار می دهد، بل نقش آنان در روزگاری که از ملزومه ها و ابزار زیادی برای جهان بینی مستفید می شوند، در حد مجموعه ی غیر مستقلی قرار می گیرند که می بینند اگر قامت شان بر اساس منطق تاریخی، قایم نشود، موضع آنان در چپ و راست عناصر بحرانی، هرچند با ظرفیت باشند و در سعی برای کسب دانش به مقام برسند، اما در حد متشخصی سقوط می کنند که با مُهر «طرف»، خودش را معذور کرده است.
احترام به شخصیت اعلی حضرت شاه محمد ظاهر، نباید در حد قلم پردازی هایی بماند که اگر نقد می کنند، بی طرف نمی مانند و اگر مایل به توصیف اند، این مورد را در حد برداشت های عاطفی، به گونه ای در کلیشه می مانند که سالیاد آن، تکرار همان گذشته می شود.
چهل سال سلطنت، برای مردی که از عنفوان جوانی شروع کرد و تا آخر، تسلیم هیچ بی خردی نشد، در سرزمین زخم خورده از استعمار، عوارض ارتجاع، فرهنگ ها و سنت های حاکم و تعریف ناشده، سرمایه هایی که همیشه کم بودند، در تنازع سیاسی قدرت، رقابت های خانواده گی، جنگ سرد و مسوولیت های خطیر شاهی که «پول زیاد نداشت»، اما از خیر عقلانیت او، مسیر انکشاف و عمران، تغییرات اجتماعی و مقام آزادی های فکری، افغانستانی را معرفی می کند که مردم ما در سلطنت خوش اعلی حضرت شاه محمد ظاهر (رح)، آرام بودند و در آسمان نیلی سرزمین شان، آینده ی خوش در منظری ترسیم می شد که چهل سال پس از سقوط سلطنت، حالا در هرج و مرج ناامیدی می دانیم، چرا شاه مرحوم ناگزیر بود شتاب را مهار کند و در فشار سنگین واقعیت ها در نگه داشت توازن در حذر از تصادم ابر قدرت ها، در حدی که منطقی بود، دین خویش را در مقام نه زعیمی که در روزگار او در مثال های زیاد، تاج می گذاشتند و قاعده ی حکومت، فرضیت نگه داری قدرت برای بقایا بود، ادا کند، بل هرچه از دست اش آمد برای رفع انحصارات کرد و در اخلاص تمام به ناداری هایی که کم نبودند، مانند تمام مردم، در حد یک شخص متوسط، زنده گی می کند، ولی رابطه اش در اجتماعات مردم، خاطره ی خوشی از مردی ست که چهل سال پس از او، هرچه از نقش بنیادین دانش، اقتصاد، سیاست، اداره، انکشاف و عمران بگوییم، بیشتر به دوران او بر می گردد.
حفظ صیانت افغانستان در معادلات بین المللی، افغانستان را تا آخرین روز های سلطنت شاه محمد ظاهر (رح)، در حدی نگه داشت که در کنار برخورد معقول با دشواری های داخلی، شرق و غرب را برای احیای مملکت در توازنی نگه دارد که هرچند نقش سرمایه گذاری های شوروی در اول و غرب در مقام دوم، اما این نزدیکی، نه مصیبتی شد که پس از هفت ثور، در سرزمینی رقابت کنند که روزی از برکت فرزندان صدیق و آگاه اش، جبهات متخاصمان جنگی را تمویل نمی کردند؛ بل کار می کردند و هزینه می دادند تا یادگار های آن دوران در سایه ی سر یک فرزند صدیق، انسان واقعی و بی آلایش این کشور، ما را خوش، اما متاثر کند که وقتی در مسیر آن روزگار تداعی می کنیم، دار و ندار بزرگ و مهم مملکت، همان هایی که هنوز در برپایی رونق اقتصادی و انکشافی افغانستان، از ادارات تا تاسیسات، آن هایی که ماندند و ویران نشدند، نشان دهند پس از سلطنت اعلی حضرت شاه محمد ظاهر، هیچ کار مهم، بنیادین و منطقی ای صورت نگرفته است که در حفظ جایگاه یک کشور بی طرف، ما را از شر خارجیانی که ظاهراً کمک کرده اند، راحت کند.
نقش اعلی حضرت شاه محمد ظاهر در قبل و بعد از خودش، تبلوری از منطق، خرد و عقلانیتی ست که نشان می دهد مرد محجوب، خدا شناس، مردم دوست و آزاده، در حالی که اداره ی یک ممکلت و یک ملت را در اختیار داشت، خودش را بیشتر از یک افغان معمولی، حساب نکرده است. در واقع حضور او در میان مردم، احترام به مردم و درک معضلات گسترده که ریشه در تمام رشته های تاریخی، اجتماعی و سیاسی داشتند، اعلی حضرت شاه محمد ظاهر را به مکتبی در ایده های آرمانی افغانستان مبدل می کند که در خلوص نیت، در ساده گی و گرایش به مردم، توانست کشوری را اداره کند که در چهل سال زعامت پُر پیچ و خم، جوانی را به پخته گی می رساند که از آغاز سلطنت اش برای پایین کشیدن بی گناهانی از دار اعدام که به جرم توطئه ی ترور پدر، قرار بود قربانی شوند، تا خلع خانواده از انحصار قدرت که منجر به یکی از بازترین مدخل ها برای شریک کردن مردم در قدرت بود، اعلی حضرت شاه محمد ظاهر رحمه الله علیه را به آشنای محبوبی مبدل می کنند که افغانان گزند رسیده از روزگار، با تداعی یاد او، به آرامش هایی برسند که از احترام به بزرگان واقعی ما، خدا کند در این فرهنگ، گرایش مردم در عقلانیت، به احترازی برسد که چهل سال پس از سلطنت، با غماضی در سیاست، با خیانت به مردم با کودتا به نام انقلاب، در سرخورده گی هایی که پس از یک عمر در خوان بیگانه، حالا باید در آستانه ی هرکسی به دعا بنشینند، خود را باز یابیم.
اعلی حضرت شاه محمد ظاهر (رح)، در ردیف هم کسوتان اش در دنیا، یگانه شاهی بود که تا پایان عمر، تاجگذاری نکرد. مردی بی آلایش که در کوچه ها و جاده های کابل تا روستا ها و سرزمین های دور، در میان مردم می نشست، صحبت می کرد و احترام می گذاشت، در این سنت، آشنای محبوبی ست که اگر ملتی را در دشواری های محاط به ناداری، جهان سوم، ارتجاع و احساسات، با هرچه خوب بود- آشنا کرد، از نگرشی بود که می دانست در کجاست و در میان چه باور هایی زنده گی می کند. روان اش شاد و یاد اش گرامی باد!
شرح تصویر:
اعلی حضرت شاه محمد ظاهر (رح) و مرحوم سردار عبدالولی، حین اتحاف دعا در آرامگاه اعلی حضرت احمد شاه بابا در کندهار بزرگ.
یادآوری:
از طریق لینک های زیر، مجموعه ی کاملی از تصاویر اعلی حضرت شاه محمد ظاهر (رح) را در جمع بیش از ده هزار (10000) تصویر مرتبط به افغانستان، از سایت «دانشنامه ی افغان»، رایگان دانلود کنید!
http://www.afghanpedia.com/search/images.jsp
http://www.afghanpedia.com/projects/heritage/index.jsp
از طریق لینک زیر، در بخش ویدیو های سایت «دانشنامه ی افغان»، مجموعه ای از فلم های مستند- پیرامون اعلی حضرت شاه محمد ظاهر (رح) را تماشا کنید!
http://www.afghanpedia.com/search/videos.jsp
از طریق لینک زیر، آهنگ زیبای «شایسته ترین پادشاهان» را که حاوی گفتاری از اعلی حضرت شاه محمد ظاهر «رح» و در وصف او ساخته شده است، را تماشا کنید! این آهنگ زیبا، بیش از 9 دقیقه می شود.
http://www.afghanpedia.com/projects/libraries/videos/getmovie.jsp?vd=209