فرستنده داؤد نعیم:

"چندی قبل یک تعدادی از هموطنان ما خواهان توضیح و تشریح کلمه ای "غَمبَو "شدند، زیرا قرار گفته ای بعضی از هموطنان ما توضیح و تشریح کلمه ای "غَمبَو" تا به حالا در هیچ کتاب لغت درج نگردیده است. جهت سهولت کار هموطنان فرهنگی ما میتوانند در لغتنامه های مصور در کنار اصطلاح غَمبَو یک قطعه عکس تراژیدی- کومیک آقای لطیف پدرام را به چاپ برسانند، تا جوینده گان و خواننده گان محترم در لغتنامه ها به آسانی بدانند که کلمه ای غَمبَو چه معانی را دارا میباشد!

پیام مختصر افغانها به چتیات نامه ای فیسبُکی عبداللطیف پدرام مشهور به یاوه سرا:

هدف از چتیات نامه ای فیسبُکی عبداللطیف پدرام چیست؟

هدف از چتیات نامه ای فیسبُکی عبداللطیف پدرام نامه ای فیسبُکی عبداللطیف پدرام میباشد، که در همین اوآخر، در محدوده ای تقریباٌ بیست سطر و تحت عنوان "پیام روشن من به قبیله گرایان" کلمات و جملاتی را پهلوی هم گذاشته و عُقده مندانه صفحه ای را با آن سیاهی دار نموده است. از آن جایی که نظر به منطق کلام ضعیف عبداللطیف پدرام، آدرسات چتیات نامه ای فیسبُکی وی دقیق معلوم نیست، خارج از امکان نیست که آدرسات چتیات نامه ای فیسبُکی پدرام همان قبیله ای فارس و قبیله گرایان فارسیزم باشد!

آیا چتیاتنامه ای فیسبُکی لطیف پدرام به قبیله گرایان فارس ارایه گردیده است؟

منبع: http://tolafghan.com/articles/603


گرچه ما کوشش نمودیم به مقابل این یاوه سرایی های پوک و کمسوادانه ای عبداللطیف پدرام باز هم خاموشی اختیار ورزیم، چنانچه ضرب المثلی در این راستا داریم که می گوییم : جواب غَمبَوان باشد خموشی، مگر نظر به خواهش و تقاضای یک تعدادی از هموطنان عزیز ما، اینک یک جوابک مختصر خدمت آقای غَمبَو پدرام ارایه می گردد، تا از یک طرف قیاس سنجی گردد در راستای کمسوادی و کم خردی این فرد مزدور و مجذوب چرندیات فارس و از جانب دیگر التفاتی صورت گیرد به حال یک انسان بی چاره ای که از شدت جنگ ها روانش آسیب دیده به طوریکه به تکلیف خود بزرگ بینی شدید گرفتار گردیده است.

عبداللطیف پدرام اینبار نیز با پوکمغزی بیمار گونه اش مانند ماکیانی که دانه اش را از محصولات افغانستان عزیز ما نشخوار می کند، خواهان آنست تا کُتکوت مضحک و غَمبَوانه اش را بیخ گوش ما نماید، ولی تُخم پوکش را به نفع همسایه ارایه دارد.

به هر صورت ببینیم که دمب کمخردی غَمبَوانه ای ماکیان آقای لطیف پدرام اینبار از کدام سطور و کلمات چتیاتنامه اش سر کشیده اند:

لطیف پدرام، شاید خطاب به قبیله گرایان فارس، چنین به لافدیدن می آغازد:

"تاریخ، شعر، ادبیات، و همه ی آثار و اسناد مکتوب و منقوش ما گواهی می دهند که صاحبان اصلی و قدیمی این سر زمین کدام مردم اند."

تبصره: سوال در این است که آیا آقای لطیف پدرام ، که اینبار باز جهت مزدوری به فارس چنین به لافدیدن آغازیده، در دو سطر بالایی از "شعر" یاد می کند که یک کلمه ای عربی با دارایی های فرهنگی بحور و ابحار میباشد. به همین طور کلمه ای تاریخ، اسناد، مکتوب، منقوش مالکیت نیاکان کیست؟
راستی چه بدی دارد که چون به دروغ پناه بریم، بیآید رک وراست نظری بیاندازیم: حتی الفبای را که آقای لطیف پدرام به قرض گرفته است، و ما به قرض گرفته ایم مالکیت نیاکان کیست؟

آیا همینطوری که ایران خود آب های افغانستان را می دزدد، به آقای لطیف پدرام ماموریت داده است، تا آنکه کلمات، تاریخ و مالکیت دیگران را از داشته های خود جلوه دهد؟

استدلال های پوک و میان تهی غَمبَو عبداللطیف پدرام به سمتی در حرکت اند، که گویی، مثلاٌ از آن جایی که امروز جناب عبداللطیف پدرام به حیث یک بی ریش در انظار ظاهر میگردد، پس ادعای وی، که تمامی تیغ های ریش تراشی جهان میراث اختراعی نیاکان جناب ایشان، و آن هم میراث اختراعی نیاکان فارس جناب ایشان میباشد، آیا این نوع ادعا های عبداللطیف پدرام یک کمی مضحک نیست؟

لاف و پتاق عبداللطیف پدرام، که آنرا در هنگام شُستُشوی مغزی استادان لافوک ایرانی اش در وی تزریق نموده اند، کار لاف زنی وی را به جای میکشاند، که شخصی را به اسم کوروش (شاید بروزن جوروَش) نظر به تاریخ های تحریف شده و جعلی ایران به حیث والی و حاکم ولایت زیبای بدخشان ما، ودر عین حال وی را بنیاد گذار حقوق بشر به معرفی می گیرد. عبداللطیف پدرام، که عمری را با صغارت سیاسی در لابراتوار های متعفن سیاسی ایران سپری نموده است و تا هنوز از بلوغ سیاسی وی خبری نیست که نیست، امروز به حیث یکی از ابزار های توسعه طلبی کشور سو استفاده می شود، چنانچه به تفرقه افگنی در بین اولاد وطن عزیز ما، به شکل بیمارگون و مزدور صفتانه فعالیت دارد!

در ختم چتیات نامه ای فیسبُکی اش غَمبَو عبداللطیف پدرام پس از چنگ زدن به "اسوانه ای جعلی کوروَش" با کمسوادی و پوکمغزی مخصوصش مینویسد:

"بر دروازه ی سازمان ملل شعر پدران من نوشته شده است"

تبصره بر بی خردی های غَمبَو عبداللطیف پدرام در این قسمت از این قرار است:

۱. انسان ها معمولاٌ یک پدر می داشته باشند، مگر غَمبَو عبداللطیف پدرام می نویسد: "بر دروازه ی سازمان ملل شعر پدران من نوشته شده است"، موضوع از چه قرار است؟

۲. آیا پدران جناب عبداللطیف پدرام این شعر را یکجا سروده اند و یا جدا جدا؟

۳. آیا منظور جناب عبداللطیف پدرام از همان شعری مقبولی است که ذریعه ای فعالیت های شبانه روزیی خانم اشرف پهلوی، خواهررضا شاه پهلوی، بر دروازه ی سازمان ملل متحد آویخته شد؟

۴. خدمت آقای عبداللطیف پدرام باید گفت که ما افغانها به همان سازمان بین المللی "سازمان ملل متحد" می گوییم، حالا اینکه جناب عبداللطیف پدرام به همان سازمان بین المللی به گفته ای ما افغانها "سازمان ملل متحد" می گوید ویا اینکه به امر باداران ایرانی خود به همان سازمان بین المللی "سازمان ملل" می گوید باید در این مورد خود آقای عبداللطیف پدرام تصمیم بگیرد.

در خاتمه شعرکی با کمی تغیرات وارده در آن تقدیم می گردد.
شاعر تقریباٌ می گوید:

آدمیت نه به نطق است، نه به ریش و نه به جان
طوطی ایرانی نیز نطق و بز ایرانی نیز ریش و خر ایرانی نیز جان دارد!

-------------------------------------------------
به امید اصلاحات وسیع اجتماعی در افغانستان عزیز
به پیش به سوی مبارزه با فساد اداری و آوردن صلح بین الافغانی!
به امید مبارزۀ هر چه سریعتر و هر چه دقیقتر در راۀ مبارزه با فساد اداری!
به امید مبارزۀ هر چه سریعتر و دقیقتر با ایران محوری ها و پاکستان محوری های مخرب در افغانستان عزیز!
به امید دقت به کوچکترین واحد های کاری در هر ساحۀ کاری ما!
به امید اتحاد و وحدت هر چه بیشتر اقوام شریف افغانستان!
به امید صلح، ثبات، عدالت اجتماعی، قانونیت، ترقی و رفاه برای مردم رنجدیدۀ ما