خلیلی به ارتباط عقده بزرگش از غازی امان الله، که پدرش، مستوفی الممالک را به جرم جاسوسی دربار و عامل کشتن یک عده مشروطه خواهان از طرف امیر حبیب الله، و هم چنان ضبط مایملک پدرش، در مقام خدمت بچه سقو مدنیت سوز قرارداد، چنانکه  به حیث مستوفی مقتدر و کل اختیار و خود مختار بچه سقو در سمت مزار عز تقرر حاصل نمود. 

 خلیلی هم چنان عقده بزرگی در برابر غازی محمد نادر خان سقو شکن داشت، زیرا این تنها و تنها به قوت تدبیر، قیادت و درایت و اهلیت نظامی و نفوذ قومی محمد نادر بابا بود که به آتش فتنه، سقویان خاتمه داده شد و مولای سیاسی خلیلی، یعنی شخص بچه سقو را به کیفر اعمالش رساند. 

خلیلی در رساله تخیلی عیار خراسان، در مورد غازی محمد نادر خان مینویسد: 

« محمد نادر خان از فرانسه به هنوستان وارد شد وبه اجازه دولت برتانیا قبایل مسلح سرحدی با وی همراه شدند،  والی علی احمد خان شوهر خواهر شاه سابق برخلاف نظر شاه، در قندهار دعوای سلطنت کرد، خادم دین ( بچه سقو- مومند ) عساکر خود را به چار قسمت سوق داد، به مزار شریف، به جلال آباد، به قندهار و گردیز. غلام نبی خان چرخی به اشاره پادشاه سابق ( یعنی غازی امان لله-مومند ) که استقلال کشور را در خطر میدید بعد از چند جنگ خونین و مقاومت مردانه مردم مزار، از سمنگان بازگشت، سپاه روس که بنام پشتیبانی با وی آمده بوند بعد از چندین تخریب، ناکامانه مزار را ترک گفتند. 

نایب السلطنه جبون یعنی سید حسین که با سی هزار عسکر مجهز به جنگ غلام نبی خان رفته بود در مزار شریف ماند. 

بیست هزار لشکر دیگر در جلال اباد متوقف شد. 

بیست و پنج هزار سرباز با تجهیزات در خوست، گردیز و غزنی اقامت داشته و ده هزار در قندهار. 

محمد نادر خان کار آزموده و مجرب از فرصت استفاده نموده از بیراهه از کوتل دو بندی، به کابل شبخون زد، زیرا وی در جنگ های علنی گردیز و خوست را در برابر سپاه خادم دین( بچه سقو- مومند ) از دست داده بود. 

پادشاه سابق ( غازی امان الله – مومند ) مدتی قبل از غزنی و قندهار شکست خورده وطن را ترک گفته بود، چون دید سپاه روس به بهانه پشتیبانی وی به مزار آمده اند با کمال مردانگی به غلام نبی خان تلگرام داد که مزار را ترک کند. سرتاسر مردم که از جنگها به ستوه آمده بودند در انتظار کسی بودند که بتواند کشور را آرام نگه دارد. 

خادم دین « بچه سقو- مومند» با لشکر اندک و تجهیزات نامنظم، در برابر هجوم ناگهانی دشمن قرار یافت. 

عساکر توپ های نادر خان بر دو نقطه حاکم کوه، کابل را تحت باران گلوله قرار داد. 

خادم دین« بچه سقو- مومند » سربازانش را ازشهر به ارگ، فرا خواند تا مردم بیگناه پامال نشوند.( واقعیت ندارد- مومند) 

خادم دین« بچه سقو- مومند» امر داد که زنان و فرزندان نادر خان را از عمارتی که به آن ها تخصیص داده شده بود، وارد ارگ نمایند که مبادا سپاهیان خشمگین اش ان ها را مورد آزار قرار دهند. ملکه پرستاری آن ها را به عهده گرفت.( هر انسان با شعور، با وجدان و باخبر از تاریخ  معاصر، میداند که این یک تاکتیک رذیلانه، محیلانه و ناجوانمردانه بچه سقو بود که با یرغمل ناموس خاندان نادربابا، قهرمان نجات کشور، موصوف را در تردد و وضع مشکلی قرار داده تا قوای خودش از ولایات برگردد و به حکومت وحشت و مدنیت سوز خود ادامه دهد.) 

خلیلی ادامه میدهد : محمدنادر خان از بیم آنکه مبادا قوای حکومت از مزار و جلال اباد و گردیز باز گردند به زنان و فرزندان خود نیز رحمت نیاورد و حکم داد ارگ را با توپ های ثقیل تحت بمباردمان قرار دهد.ختم. 

خلیلی با بی سپاسی تمام به پادشاه دیمکرات کشور محمد ظاهرشاه که نه تنها خلیلی را از غضب سردار محمد داؤد خان نجات داد بلکه او را بحیث مشاور مطبوعاتی خود منصوب ساخت و منزل کانکریتی برایش در کارته پروان اعطاء نمود، با کمال بی مروتی و دور از انصاف و اخلاق افغانی، تلاش ورزیده که این ایثار و قربانی و خود گذری رهبر و زعیم آهنین، تاریخ کشور نادربابا را که شاید در تاریخ جهان نیزبی سابقه باشد، دلیل قساوت نادربابا تلقی نموده، ناجوانمردانه تلاش ورزیده، منزلت و مقام او را در تاریخ پایین آورد، ولی وجیزه « آفتاب آمد دلیل افتاب»، مبین واقیت است و نمیتوان آن را با ادعای کذایی فوق و محتویات دور از حقیقت رساله تخیلی عیارخراسان پنهان نمود.  

یکی از اشتباهات محصل استرداد استقلال کشور غازی امان الله این بود، که به تحریک مغرضان، مخالفین و معاندین و رقباء سرسخت غازی محمد نادر خان و یقینا گمشتگان مخفی دولت اتحاد شوروی ( شبیه گماشتگان دولت شوروی در دوره کودتایی داؤد خان.) غازی محمد نادر خان را از مقام وزارت حربیه معزول و او را به فرانسه تبعید نمود، از ایادی و گماشتگان مخفی و دسایس اتحاد شوروی به دلیلی یاد آور شدم که شوروی نه تنها به تسخیر و تصرف پنجده بلکه با اشغال سرزمین های اسلامی ماهیت استعماری نظیر انگلیس را ثابت ساخت، وضع تراژیدی مهاجران آن دیار یعنی خیوه، سمرقند، فرغانه و بخارا وغیره، احساسات آزادی خواهان منطقه، منجمله افغانستان را، تشدید نمود، زمانیکه جنرال انور بیک یکی از آزادی خواهان ترک خود را به شهر دوشنبه مرکز تاجکستان امروز رساند یک عده هم وطنان آزادی خواه ما روی اندیشه اخوت اسلامی به قیام ضد استعماری که از طرف جنرال عثمانی آغاز شده بود، لبیک گفتند، غازی محمد نادر شاه که در آن زمان به حیث رییس تنظیمیه صفحات شمال توظیف گردیده بود، مخفیانه در حمایت قیام جنرال عثمانی قرار داشت، لذا دولت اتحاد شوروی او را یکی از اراکین برجسته ضد شوروی در دولت افغانستان میدانست وطبعا  ایادی خود را در دولت کابل توظیف نمودند تا ذهنیت غازی امان را در مورد غازی محمد نادر خان مغشوش سازند، و برای دولت شوروی وقت، یگانه حربه مؤثر تبلیغاتی همانا متهم ساختن غازی محمد نادر خان به حیث، مهره که  در جهت تأمین مطامع دولت بریتانیا، از طرف دولت انگلیس توظیف شده باشد، بود، لذا به صراحت میتوان گفت که در چوکات  دولت امانی دو گروپ، در مخالفت محمد نادر خان قرار داشتند، یکی گروپی که تحت تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم سیاست وقت اتحاد شوروی قرار داشتند و گروپ عمده دیگر،همانا رقبای سیاسی غازی محمد نادر خان بود، و هردو گروپ کوشید تا موجودیت محمد نادر خان را خطر بزرگی در ساحه دولت امانی قلم داد نمایند و تحت همین فشار ها بود که غازی امان به تبعید نادر خان به فرانسه ابراز موافقت نمود. 

من با این نظر دانشمند محترم استاد  سید عبدالله کاظم موافقه ندارم که «غازی امان الله از تماس های محمد نادر خان با انگلیس ها که از سال نزده بیست و پنج آغاز و کماکان ادامه داشت، خبر داشت.» 

من همچو ادعا را شک در وطن پرستی خلل ناپذیر، شهامت ملی، عزم و قدرت اراده و دیانت غازی امان الله تلقی مینمایم، زیرا چطور ممکن است که یک زعیم بزرگ انقلابی مشرق زمین و عنصر ضد انگلیسی مانند غازی امان که با کشیدن شمشیر از نیام فرمودند تا استقلال کشور را از دولت استعماری انگلیس حاصل نکند، شمشیر خود را در نیام، فرو نخواهند برد، حاضر شود که نماینده انگلیس و دشمن ملت و کشور افغان و نوامیس ملی را، سفیر فرانسه ساخته و دست او را با تماس با مقامات انگلیس از طریق وظیفه سفارت کاملا آزاد گذارد. 

غازی امان الله در روزهای اول زعامت خود، مقتدر ترین شخصیت بعد از امیر حبیب الله، یعنی عم خود نصرالله خان را که مدعی سلطنت و به حیث برادر شاه مقتول شخصیت با نفوذی در ساحه ملکی و عسکری شناخته میشد، در ارگ زندانی ساخت، تا همانجا بمرد. 

غازی امان الله شخصیت متنفذ دربار پدرش یعنی مستوفی الممالک را نیز که نفوذ بزرگی در سمت شمال برای خود کمایی کرده بود بدار آویخت. 

پس روی کدام منطق قبول کرده میتوانیم که آن زعیم انقلابی، به شکل انقلابی تغییر شخصیت و ماهیت داد و گذاشت که یک گماشته انگلیس را به عوض اعدام و یا حد اقل حبس ابدی، سفیر کبیر افغانستان در فرانسه سازد؟ 

معاندین ورقباء خاین محمد نادر خان، نه تنها مؤفق شدند تا نادر خان را از ساحه سیاست داخلی دور سازند بلکه به شاه غازی مشوره دادند تایک عنصر دارای ماهیت و ملیت  کاملا بیگانه و خارجی  ویک شخصیت مشکوک و دو چهره مانند محمود سامی را به جای غازی محمد نادر خان وزیر حربیه سازد. 

محترم محمد انور قره باغی چند روز پیش مضمون بسیار واقع بینانه  تحت عنوان « واقعیت ها در مورد امان الله خان » را در قسمت تحلیل ها بدست نشر سپرد. نویسنده مقاله فوق الذکر مینویسد:« آن کاسه لیسان درباری و آن سرداران جبون که در زمان سلطنت، امان الله خان را غازی، ناجی و شاه ترقی خواه میگفتند و بعدا بچه سقو را خادم دین رسول الله، حامی ملت، کاکه، عیار، جوانمرد ...تا چوکی های مورد نظر شان را بدست آورند. 

در زمان بچه سقو نزدیک ترین دوست امان الله خان در گوش بچه سقو گفت که این قصر دار الامان را بنام دارالحبیب نام میگذاریم.ختم» 

فقید میر غلام محمد غبار لیست یک عده درباریان دوره غازی امان الله را که در دوره بچه سقو، درزمره نوکران بچه سقو  شامل شدند، درج کتاب خود نموده است. 

در زمره خاینان بزرگ ملی، یکی هم همین مرد دو چهره محمود سامی بود که به عوض غازی محمد نادر خان قهرمان معارک تل و نجات کشور،عز تقرر حاصل کرد و به دربارغازی امان الله سخت مقرب بود.. 

جناب سید شمس الدین خان مجروح در کتاب خاطرات خود مینویسد که : 

« محمود سامی که اصلا از مردم عرب سوریه دمشق بود که در اردوی ترکیه عثمانی به صاحب منصبی درجات متوسط رسیده و کار میکرد، به حیث جنرال، افتخار صاحب منصبی اردوی شاهی دوره امانی را یافته بود.و در تشکیلات عصری و در امور حربیه از فکر و مشوره او استفاده میشد.اینکه چرا به افغانستان هجرت کرده بود و شاید هم یکی از اسرار تاریخ باشد. 

او در زمان سلطنت امان الله خان بسیار طرف احترام و توجه قرار گرفت و نظر او در هر ساحه تحول مملکت دخیل بود. اما بعد از سقوط امان الله خان معلوم شد که او هم در خفا با عناصر ضد دولت و با بچه سقو رابطه داشت و بچه سقو او را به حیث مؤید و همکار خود می شناخت و احترام میگذاشت.ختم» 

موجودیت همچو عناصر خاین به امان الله غازی و وطن، در ساحه داخلی عوامل بزرگ سقوط دولت غازی امان الله را مساعد ساخت. 

نا گفته نماند که نظر داکتر محمد حسن کاکر که از نقش اصلی و بنیادی انگلیس در سقوط غازی امان الله  انکار ورزیده و تنها عوامل داخلی را عامل اصلی سقوط سلطنت غازی امان الله میدانست  کاملا سفیهانه  است. 

 مزید بر آن اگر مؤرخی به سویه داکتر حسن کاکر که از یکی از بزرگترین و معتبر ترین پوهنتون های جهان درجه دوکتورا داشت، و در رشته تاریخ از یک حیثیت بین المللی برخوردار بود، معروض به همچو خطا و اشتباه، نظریات خلاف واقعیت باشد، ثابت میسازد که نظر هیچ مورخ و محققی در جهان صد در صد قابل اعتبار و قبل قبول نبوده  ولو این مؤرخ کاکر باشد ولو غبار یا ولو میرمن « ریه استارت نویسنده کتاب آتش در افغانستان » باشد. 

نظر واقع بینانه این خواهد بود که در بعد مؤثرعوامل خارجی، عوامل داخلی نیز در موازات آن در سقوط نهضت مترقی غازی امان الله رول داشت. 

علامه حبیبی در اثر جنبش مشروطیت در افغانستان در زمینه ابراز نظر مینماید: 

« در حالیکه رژیم امانی با محبوبیت نخستین خود و پیروزی های که در اقدامات پیشرفت نصیبش بود در بطن خود فساد میبافت و کارمندان رژیم به جز اشخاص معدود وسایل ناکامی و پوسیدگی آن را بدست و فراهم آورده بودند و به قول سعدی: 

بوریا باف گرچه بافنده است  

نبرندش به کارگاه حریر    

اکثر رجال این دوره که بعد از مشروطیت دوم به میان آمد، بوریا بافانی بودند که به کارگاه حریر وارد ساخته شده بودند، و بنای این عمل بر رشته های تعارفات شخصی و خاندانی و قبیلوی بود که با عهد امیر حبیب الله خان و اعتبار محمدزایی بودن در آن عصر فرقی نداشت. 

اگر بت محمد زایی در زمان غازی امان الله شکستانده شده بود، بجای آن درین وقت بت بارکزی ایستاده بود. 

مثلا در آن وقت، کابل، در دست والی محمود یاور و شاغاسی علی احمد و قندهار در دست عبدالعزیز وزیر و محمد سرور نایب الحکومه و عبدالکریم نایب الحکومه و نیک محمد فرقه مشر و مزار و هرات در دست محمد ابراهیم نایب الحکومه و عبد الرحمن فرقه مشر قرار داشت که همه آن ها بارکزایی و مربوط به خاندان سراخ الخواتین مادر شاه امان الله بودند. 

در سمت جنوبی عبدالحکیم بارکزایی( پدرمحترم داکتر محمد حیدر لویناب- مومند) در غزنه و اروزگان دوست محمد ناظم بارکزایی و در گرشک محمد امین بارکزایی حکم میرادند و بازار بارکزاییت گرم بود و اکثرا مردم پاکدامن و دلسوزی هم نبودند که بر احوال غازی امان الله و مردم، دل شان بسوزد، بنابرین شاه ترقی خواه را از مردم دور ساختند.ختم»  

 علامه حبیبی در قسمت دیگر مینویسد:« بعد از چند سال ما دیدیم، که عناصر نادان و فاسد العمل به دور دربار فراهم آمدند و کشور را به اغتشاش هزار وسه صد وهفت کشانیدند که شاه وطندوست قربانی اعمال ناروای عمال فاسد دربار و همکاران مغرض او گردیدند.....کارمندان رژیم جز اشخاص محدود، وسایل ناکامی و پوسیدگی آن را فراهم آورده بودند.» 

علامه حبیبی ادامه میدهد: بدین نهج امان الله خان تجرید شد، عناصر فهمیده و دانشمند پیشوایان مشروطیت دوم از کنارش دور ساخته شده به سفارت ها وغیره فرستاده شدند وبه جای ایشان بادار پرستان متملق قرار گرفتند. 

.... ولی انزوای سیاسی شخصیت های محبوب مانند محمد طرزی، عبدالرحمن لودین ، عبد الهادی داوی و میر قاسم خان و دیگر عناصر فکور جامعه شناس وطن خواه و تخلیه میدان برای دست های مشکوک یا مغرض پول پرست، بنیان رژیم امانی را تکان داده بود......و هم اینان مسوول سقوط رژیم امانی اند. 

علامه حبیبی ادامه میدهد: غلام محی الدین خان آرتی که مرد گویا و نقاد و با جوانان افغان محشور، و علنا با وزیران و کارمندان فاسد دولت می آویخت و عنصر مخالف رژیم انگلیس مشربان بود در لویه جرگه سال نزده بیست وهشت به حیث نماینده انتخابی مردم کابل شمولیت داشت، در موقع خطاب به غازی امان الله فریاد کرد و گفت: 

اعلیحضرتا، مادامیکه این وزرای مشهود بالفساد شما تا پای محاکمه و دار برده نشده اند هیچگونه اصلاحی در مملکت ممکن نیست. 

مولوی عبد الواسع یکی از رجال مشروطیت در لویه جرگه پغمان از عدم فعالیت و عدم دقت سردار فیض محمد خان زکریا وزیر داخله و وزیر معارف وقت به شدت انتقاد نمود. 

از زبان عبد الرحمن لودین مینویسد: ...من با این رژیم که به سبب اعمال نا جایز یک دسته مغرض نادان محکوم به فناست به گوش شاه و درباریانش رسانیدم، چون نشنیدند کابل را ترک گفتم.....عنقریب این رژیم از پا می افتد و واژگون میشود. 

حبیبی مینویسد که دو سال بعد پیشبینی لودین حقیقت پذیرفت. 

لودین بعد از استعفا از مقام سرمنشی گری شاه به حبیبی گفته بود که ( سازمان دولت مانند لجن زاری بود لذا از میدان فساد، خود را برکنار ساختم) 

فقید غبار نیز در مورد مینویسد: « ... به علاوه در کابینه و دربار عناصرنا آگاه بادار پرست جا گرفته بود که توانایی فکری و عملی برای مشوره دادن یا تطبیق پروگرام اصلاحی نداشت و فهم آن ها از سویه بسیار عادی بالاتر نبود.» 

به نظر نگارنده این سطور همین درباریان خاین و انگلیس مشرب و بی مسلک و پول و قدرت پرست و مفسدین فی الارض و السماء بودند که نه تنها بزرگ مردان بزرگ مشروطیت مانند علامه محمود طرزی، عبدالرحمن لودین،عبد الهادی خان داوی و میر قاسم خان را، از کنار غازی امان دور ساختند تا به اصطلاح میدان برای شان شغالی شود بلکه همین عناصر خاین و رقیب نادر بابا بودند که یک شخصیت فکور و جامعه شناس و سیاست مدار و یک رجل بزرگ نظامی مانند غازی محمد نادر خان را از کنار غازی امان دور ساختند  و یک جاسوس چند چهره ای بی هویت مانند محمود سامی را بجایش گماشتند. 

آیا ممکن بود در صورتیکه غازی امان الله، تحت سر پرستی غازی محمد نادرخان به حیث وزیر حربیه و مشاور اعلی نظامی، به تقویه و تجهیز هر چه بیشتر اردو میپرداخت، بچه سقو به کرسی پادشاهی تکیه میزد؟ 

در طول چند سال اخیر از قلم مؤرخین و محققین و دانشمندان محترم و قابل حرمت، به استثناء دانشمند محترم  « استاد زمانی » در مورد تأیید همه جانبه زعامت امیر عبد الرحمن خان مطالبی بدست نشر رسید و خطاب بیسمارک تاریخ کشور به امیر موصوف اعطاء گردید، در حالیکه امیر مذکور به حمایت دولت بریتانیا به قدرت رسید، نه تنها معاش خور دولت انگلیس بود بلکه با امضاء توافق نامه دیورند، قسمتی بزرگی از خاک و ملت خود را در دست حاکمیت انگلیس قرار داد، البته شاهکار امیر مذکور این بود که قسمت باقیمانده سرزمین خود را صرف تا اخیر دوره حکومت داری غازی امان الله، از خطر متلاشی شدن نجات داد و نام نامی افغانستان در آن فرصت از بین نرفت و تاریخ کشور این کریدت را قطع نظر از شیوه حکومتداری او، به او داده است. 

محمد نادر خان نیز در فرصتی که کشور در حالت تباهی بزرگ قرار داشت از تبعید در فرانسه، به کشور بازگشت و کشور را از جهنم تعبیه شده سقوی و خطر بزرگ تجزیه کشور توسط تبهکاران و مدنیت سوزان آن دوره سیاه به قوت تدبیر و شمشیرو قیادت و درایت خود نجات داد، که اعضاء این خاندان تا سقوط دولت رژیم کودتایی سردار صاحب داؤد خان از استقلال، حاکمیت ملی و آزادی کشور شرافتمندانه و به مشی ملی برای نیم قرن دفاع کردند، در دوره کودتایی وجمهوریت کذایی و قلابی،  با شناختی ژرفی که از شخصیت داؤد خان دارم حد اقل شخص سردار، صاحب غرور بزرگ فردی و ملی بود و نمیتوان شخص وی را مانند برخی از اعضاء ارشد ملکی و نظامی در دولت مذکور، نماینده کی جی بی و ایادی شوروی قلمداد کرد. ولی نیکو گفته اند که: 

دشمن دانا که پی جان بود 

بهتر از ان دوست که نادان بود   

اگر آن راد مرد کبیر تاریخ معاصر کشور یعنی نادر بابا به قول استاد خلیلی حین بازگشت به کشور به اجازه حکومت هند برتانوی، اقوام سرحد را برای بر اندازی قدرت و تسلط تبهکاران و مدنیت سوزان سقوی به خود همراه ساخته باشد، چه عیبی در آن وجود خواهد داشت؟ 

نادر بابا بعد از اشغال قدرت، نه کدام موافقت نامه مانند دیورند با دولت انگلیس امضاء کرد، نه قطعه خاکی از وطن خود را به انگلیس واگذار شد، نه مانند امیر عبد الرحمن خان معاش خوردولت انگلیس بود ونه افغانستان مانند دوره امیر عبد الرحمن، در قسمت سیاست خارجی، تحت حمایت دولت انگلیس قرار داشت. 

 حکومت اعضاء همین خاندان که سبکسرانه از طرفی برخی متهم به انگلیس بودن هستند  در سال نزده چهل و هفت ، با یک مشی کاملا ملی و ضد استعماری در جامعه جهانی به عضویت دولت مولود استعمار انگلیس یعنی پاکستان رای مخالف داد. 

با توضیح تمام مطالب فوق الذکر که درج تاریخ است چرا از امیر عبد الرحمن خان اینقدر تقدیر و تجلیل به عمل میاید و در تخریب شخصیت قهرمان نجات کشور یعنی غازی محمد نادر خان  روی کدام انگیزه نامعلومی، از بی عدالتی و بی انصافی و فاصله گرفتن از حقیقت تاریخ ملی کار گرفته میشود. 

 درینجا فرموده  استاد کاظم به خاطرم رسید که در پایان یک مقاله شان به منظور پاسخ به این جانب تحت عنوان « شرح مختصر در باره دیدار شاه امان الله غازی با محمد نادر خان و برادرانش در پاریس » به ارتباط ادعای غیر مستند و هوایی و نامعقول مؤرخ میرمن «ریه استارت» و داستان سازی مؤرخ مذکور، مبنی بر ملاقات غازی امان الله با غازی نادر خان در فرانسه و چگونگی این ملاقات موهومی که از طرف اینجانب مورد سؤال قرار گرفت، نوشته بودند که :« خداوند بر  ضمایر آگاه است.»   

یک مثال دوم هم به ارتباط تشریک مساعی و رسیدن قدرت میان سردار صاحب داؤد خان با ایادی مخفی و آشکار اتحاد شوروی و در حقیقت با خود دولت اتحاد شوروی است که دانشمند محترم استاد داکترسید عبدالله کاظم آن را یک حرکت تاکتیکی عنوان میدهند، لذا متکی بر منطق، استدلال بر سبیل تمثیل میتوان گفت که تماس محتمل محمد نادر خان را با حکومت هند برتانوی، برای نجات کشور نیز باید یک حرکت تاکتیکی قبول کرد، با این تفاوت که داؤد خان با کودتای ماهیتا نا مشروع سرطانی خود که به مساعدت ایادی و گماشتگان اتحاد شوروی صورت پذیرفت و مانند پلی،  راه را برای کودتای نامشروع دیگر یعنی هفت ثور مساعد ساخت، در محاسبه این حرکت بیخردانه تاکتیکی خود ناکام شد و دولت او، باکشتار خود و اعضاء فامیل نجیبش سقوط کرد و در مجموع  ودر نتیجه باعث تباهی کشور و بربادی ملت افغان گردید و ملیون ها مردم افغانستان مجبور به مهاجرت به پاکستان و ایران شدند، در حالیکه محمد نادر خان نه تنها کشور را از غایله سقوی نجات داد بلکه او و اعضاء خاندانش توانست وجود یک کشور مستقل و آزاد و سربلند را بهتر و خوب تر و طولانی تر از دوره امیر عبدالرحمن خان، برای مدت نیم قرن تضمین کند. لذا دور از انصاف و عدالت خواهد بود که حرکت به اصطلاح تاکتیکی داؤد خان را در زمینه اکتساب نا مشروع قدرت که منجر به تباهی کشور گردید، وطن پرستانه شمرد، و حرکت تاکتیکی قهرمان بزرگ نجات کشور، یعنی نادر بابا را عطیه انگلیس دانست.    

طوریکه قبلا نیز تذکر داده ام غازی امان در فرصتیکه مجبور به مهاجرت ایتالیا شد حین ملاقات شان با یکی از شخصیت های بزرگ آسیایی و یکی از حامیان بزرگ نهضت امانی، یعنی جناب خان عبد الغفار خان، از وی خواهش نمود که بعد از این به « اودر زاده اش » یعنی نادر خان معاونت نماید، زیرا برای غازی امان الله، نجات افغانستان ارزش بالاتر و والاتر از قدرت خود را داشت. 

همان بود که خان عبد الغفار خان اعانه جمع آوری شده برای دولت غازی امان الله را طبق خواهش غازی امان الله توسط یک وفد به ریاست یکی از اعضاء برجسته حزب خدایی خدمتگار یعنی مولانا محمد اکبر خادم ( هم وطنان، محمد اکبر خادم را با نویسنده و شاعر معروف وطن مولانا قیام الدین خادم اشتباه نفرمایند ) به دولت غازی محمد نادر خان فرستاد. 

چه کسی بهتر و بیشتر از جناب فخر افغان خان عبدالغفار خان، بزرگترین دشمن استعمار انگلیس از دسایس انگلیس و وابستگان انگلیس در منطقه آگهی داشت؟  

غازی امان الله کبیربعد از مهاجرت به ایتالیه بیعت خود را به غازی محمد نادر خان فرستاد، ذواتی معتقد اند که غازی امان این بیعت را در نتیجه فشار اقتصادی به محمد نادر خان فرستاد ولی واقعیت امراین است که غازی امان الله شخصی نبود که به خاطر مضیقه اقتصادی به یک نماینده متهم انگلیس در کشورش بیعت کند، غازی امان الله بعد از مهاجرت به ایتالیه دانست، که دور ساختن و تبعید غازی محمد نادر خان و پیشنهاد او برای ساختن یک اردوی نیرومند ملی و سپردن اردو به یک خارجی بی هویت مانند محمود سامی یک اشتباه بزرگ جبران ناپذیر و تاریخی بوده است. 

چنانکه سردار اسدالله خان که با غازی نادر خان و غازی امان لله قرابت فامیلی داشت در کتاب خود مینویسد: « وقتیکه به دیدار امان الله خان به روم رفتم، در راه بازگشت بوطن ، غازی امان الله نامه ای برای شاه( ظاهر خان-مومند ) و یک تحفه برای دختر ظاهر خان بمناسبت عروسی اش برایم داد. 

در مکتوب عنوانی ظاهر خان نوشته شده بود که متأسفانه از نصایح پدر شما ( نادر خان- مومند) که باید اردوی کشور قوی شود و بعد از آن اصلاحات رویدست گرفته شود، را نادیده گرفتم و بد بختانه کشور به بحران رفت.»  

از محتویات مکتوب فوق الذکر به صراحت معلوم میشود که غازی امان با بزرگواری فطری خود به اشتباه خود، اعتراف مینماید. 

مطابق به روایت محترمی، چار نومبر سال گذشته در دریچه ویب سایت افغان جرمن، شاهدخت هندیه نیز در مسافرت خود به کلیفورنیا در یک محفلی از دوستی پدرش با نادر خان بخوبی یاد کرد. 

خوشبختانه شاهدخت هندیه تا هنوز در قید حیات هستند و ذواتی که در زمینه حقانیت گفتار فوق تردید یا شک و شبهه داشته باشند، میتوانند در زمینه با شاهدخت مذکور تماس حاصل نمایند. 

لذا من، مخصوصا به کسانی که طوطی وار در دریچه افغان جرمن، شعارگونه به جاسوس بودن نادر خان ، پا فشاری داشته ومصر، اند، میگویم که اگر شما واقعا به قول و عمل امان الله غازی ایقان، اعتماد، و احترام دارید ، که  بعد از تجارب حکومت داری در دوره هجرت در ایتالیه، به اشتباه خود در مورد پیشنهاد نادر خان در مورد تشکل یک اردوی با کفایت و مؤید پلان های مترقی و بهی خواهانه شاه امان الله معترف گردیده چنانکه در مکتوب شان عنوانی محمد ظاهر شاه پسر غازی نادر خان مذکور است و  و بیعت خود را به نادر خان ارسال میدارد، پس من و تو ای هم وطن عزیز کی هستیم و چی هستیم که برخلاف قول و عمل آن قهرمان بزرگ تاریخ معاصر کشور، خود را چیزکی فکر نموده و در معاضدت با قول و عمل او به خود اجازه بدهیم که سخن و حقیقت چنین است و چنان.  

در فرجامین سخن، توضیحی دارم خدمت کسانیکه غازی محمد نادر خان را متهم به خیانت به غازی امان الله میدانند و میگویند که چرا نادر خان به تفویض قدرت به غازی امان الله مبادرت نورزید. 

نخست منتقدان محترم بدانند که درباریان منافق و وزرای خاین و فرصت طلب و معاند وخایف از لیاقت و درایت، غازی نادر خان، ذهنیت شاه امان الله را نسبت به نادر خان مغشوش ساخته، شاه را مجبور ساختند که نادر خان را از وظیفه بزرگ و نهایت مهم وزارت حربیه معزول ساخته به فرانسه تبعید نماید، که نادر خان نیز در نتیجه انگیزه همچو تأثر ازتصمیم دولت، از وظیفه سفارت مستعفی گردید، بد تر اینکه، به عوض نادر خان، یک عنصر مجهول الهویه، که به قول جناب سید شمس الدین خان مجروح، دلیل هجرت او  به افغانستان از اسرار تاریخ است، بنام محمود سامی به وظیفه وزارت حربیه توظیف میگردد که متأسفانه مورد احترام زیاد دولت وقت قرارمیگیرد، این همان خاین و جاسوسی است که بعدا به به قول استاد مجروح، مؤید و همکار بچه سقو گردید و بچه سقو نیز همانند دوره امانی به او احترام و ارج میگذاشت. نظر دهندگان منتقدان محترم دریچه افغان جرمن، لطفا کمی انصاف داشته و عقلانی نظر دهید، نه احساساتی. 

ثانیا محمد نادر خان، زعامت و قدرت و حکومت قوای مدنیت سوز سقوی را که موجودیت افغانستان را در تهلکه و مخاطره انداخته به قوت درایت و شمشیر، نابود ساخت و از طریق همچو فتح نظامی به قدرت رسید، نه از طریق انتخابات  

هرکه آب از دم شمشیر خورد نوشش باد 

اگر به تاریخ معاصر جهان نظری انداخته شود ملاحظه میگردد، که کودتای مصرعلیه ملک فاروق به زعامت جنرال نجبیب به پیروزی انجامید ولی بزودی جنرال نجیب از طرف ناصر در خانه اش نظر بند و محبوس گردید. 

در انقلا ب آزادی و استقلا ل اندونزیا ، جنرال محمد حتا در کنار دکتر عبد الرحیم احمد سوکارنو« معروف به پیامبر ناسیونالیزم تاریخ معاصر » قرار داشت ولی بعد از پیروزی انقلاب موصوف، از نظر انداخته شد. 

شاید وضع تروتسکی و فرار یا تبعید او بعد از انقلاب اکتوبر اتحاد شوروی مثال دیگری در زمینه باشد. 

از تاریخ صدر اسلام و رقابت های سیاسی برای احراز قدرت در آن زمان صرف نظر مینماییم تا مبادا خدای نا خواسته به عنوان به احترامی به تاریخ اسلام و گستاخی به بزرگان اسلامی تلقی گردد. 

ما در تاریخ خود، چه در اولاده حضرت میرویس بابا و چه در اولاده مؤسس افغانستان نوین یعنی لوی احمدشاه بابا، شاهد همچو رقابت های های خطرناک سیاسی، قومی و خاندانی هستیم که حتا در مواری منافع ملی و موجودیت افغانستان را به تهلکه انداختد. 

طبعا کودتای سردار محمد داؤد خان را نیز به جز از مجادله مسلحانه و نظامی برای احراز قدرت، متکی بر رقابت خاندانی ماهیتا، نمیتوان، تعبیر دیگری داد. 

آنانیکه به الفبای سیاست عملی در جهان آشنایی دارند، میدانند و واقف اند که به وجیزه پر مغز مردم خود ما « سیاست پدر و مادر ندارد ».  

یک مطلب بسیار مهم و قابل توجه هم این است که تقدس ملی شخصیت غازی امان الله بحیث سمبل تفکر مشروطه خواهی و منادی عدالت، وسیمای با وقار حکومت مردمی و بنیان گذار انقلاب اصالت حکومت قانون، در همین بود که نباید بعد از دوره اغتشاش مدنیت سوز سقوی، رول و وظیفه، امیر عبد الرحمن خان و یا محمد نادر خان را که توأم با تشدد و استبداد همراه بود، به حکم و جبر تاریخ، بدوش میگرفت و مجبور میشد با در نظر داشت شرایط کاملا جدید و متفاوت، از مشی حکومت داری خویش واز تمام پرنسیپ های خود که در نظامنامه مترقی و انقلابی خود، درج نموده بود، صرف نظر و عدول نماید. 

نادرخان و سردار هاشم خان با درنظرداشت شرایط خطرناک و وضع بحرانی، بمنظور  نجات وبقا کشور از نابودی و همانا حفظ قدرت، مجبور بودند، که با پیروی قسمی از شیوه حکومت داری امیر عیدالرحمن خان، نسخه ترقی خواهانه نظام نامه غازی امان الله را در حالت تعلیق قرار دهند. 

این درست است که فامیل نادر خان، در تطبیق اهداف و دوام حکومت داری خود 

حدود و ثغور عدالت ممکنه را، زیر پا ساختند ولی همین  نادر خان مستبد و اعضاء خانواده اش بود که برای مدت نیم قرن، تا حدوث کودتای ثور که مولود منطقی کودتای سرطانی بود، موجودیت افغانستان را به حیث یک کشور آزاد و مستقل و سربلند حفظ کردند.چیزی که از زمان کوتای ثوریعنی حکومت مزدور ایادی شوروی، حکومات جهادی های مخلوق ایران و پاکستان و حکومات  دست نشانده مزدور اضلاع متحده، ملت و کشور ما از آن محروم است و فضای سیاسی آینده کشور نیز تا آینده غیر قابل پیشبینی، کماکان مغبر و مایوس کننده به نظر میرسد. 

در اخیر این مقال مایه تأسف فراوان میدانم که شخص و یا اشخاص متنفرمتنفذ، با بی شهامتی و زبونی و جبن کامل از نشر این مضمون در ویب سایت افغان جرمن جلوگیری نمودند و با تحریر واهیاتی تحت عنوان « یک توضیح ضروری » ذهن تاریک و خود پرست و خود بین خود را متسلی ساختند، افغان جرمن چندی قبل پالیسی نشراتی خود را چنین توضیح نمودند: 

« پورتال افغان جرمن با خصوصیات ملی اش، زمینه را با نظرات مختلفه باز گذاشته است، تا دیالوگ نظرات همیشه در جریان باشد.از آنجاییکه نظرات مختلفه باعث تکامل و تصحیح موضوعات شده میتواند بنأ این انگیزه در ذات خود نوع آزادی بیان را ممثل است. 

پورتال در زمینه مکلفیت خود میداند که این شیوه را ادامه دهد.» 

پورتال افغان جرمن با پیروی دبل ستیندرد پالیسی، از نشر مضمون من که با پالیسی نام نهاد فوق الذکر شان ماهیتا هیچگونه مباینتی ندارد، خود داری نموده و آن را به زندان سانسور، احاله کرد. 

 اداره افغان جرمن چندی قبل نوشته جوابیه مرا عنوانی فواد جان ارسلا نه تنها اجازه نشر نداد بلکه  آن را مخفیانه به فواد جان ارسلا فرستاد که من انعکاس آن را در نوشته فواد ارسلا دیدم، وقتیکه در زمینه از فواد ارسلا و اداره افغان جرمن استفسار نمودم در حالیکه نوشته من سانسور گردید چگونه از محتویات آن آگهی حاصل کرد؟ 

افغان جرمن و فواد ارسلا هردو خود را به اصطلاح قیس جان کبیر در مورد محترم عباسی « غلی » گرفتند که این شیوه اداره افغان جرمن به شیوه مرموز حکومت داری دانولد ترمپ و حلقه مظنونش بی شباهت نیست. 

مصلحت نیست  که از پرده  برون افتد  راز 

ورنه  در محفل رندان خبری نیست که نیست 

ختم