از نظر حقوق اسلامی، انسان همه کمالات را بالقوه داراست ولې انسان انرا به اکراه، نفرت، دوګانګی، شیطانت، منافقت ودوی رویی می برد ، اما فقط باید راستګویی وجهت مثبت آن‌ها را به کاربری وفعلیت برساند و شکی نیست که این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن خویش مثبت یا احیانا منفی باشد نه دیګران . علاوه بر این، طبق تعاریف اسلامی، شرط اصلی وصول انسان به کمالاتی که بالقوه در وجود او موجود است، «ایمان» است؛ از ایمان نباید سوء استفاده شخصی کرد چناچه در لابلای پرو پاګند های یکعده مهمانان ، سخن ګویان در ابزار الکترونیکی ، برنامه ریزی احساساتی تی وی های متعدد بنظر میرسد هرګونه اختلافات وخود خواهی ها در جریان است وهیچ کس نمی ګوید کاروان زورګوېی ما در عقب است یک مسابقه ای عجیب! لذا درحقیقت سرچشمه تقوا، صلح وصفا ،عمل صالح و کوشش در راه خدا، «ایمان» است وبس . صلح وبه وسیله ایمان است که علم از صورت یک ابزار ناروا در دست نفس اماره خارج میشود و به صورت یک ابزار مفید در میآید. پس از نظر اسلام، انسانی که خلیفهاالله، مسجود ملائکه و دارنده همه کمالات انسانی است، چرا به ماجراجویی دست میزند وخود تخریب می کند این کارشناس ارشد قاروک ، نمادین خود ساخت وخود پرداخته که قیافه ظاهری اش هویدا است ؟

هر چند ممکن است در مقام عمل در دوره‌هایی از تاریخ، اجحاف‌هایی مغایر با اصول اسلامی در مورد اقلیت‌های دینی صورت گرفته باشد، ولی از اصول ثابت اسلامی که از سوی قرآن و سنت، مورد تأکید قرار گرفته این است که کلیه انسان‌ها از جمله اقلیتها در حقوق انسانی با یکدیگر «برابرندد».آنگاه که بحث از انسان در میان است، قرآن کریم در رعایت حق و حقوق افراد، بیگانه و خودی نمی‌شناسد. ایمان در هر شکل آن در جامعه، نشان از شرط برخورداری از مزایای شهروندی بیشتر است، نه برخورداری از حقوق انسانی بیشتر. قرآن کریم در مقام ترسیم جامعه صالحان و مؤمنان، بر اولویت و تقدم آنان اصرار دارد که «تابع منافع عموم جامعه اند» و در یک جامعه اسلامی که اکثریت شهروندان مسلمانند، اولویت با آنان است. با این حال، جامعه اسلامی بالاترین تعصب را نسبت به «رعایت حقوق انسانی »همگان، و لو غیر مسلمانان دارد. ازاینرو، اقلیت در اسلام به معنای خاص بی معناست و همگان از منظر انسانی برابرند؛ لذا اساساً مسأله اقلیت‌های دینی، تنها اقلیت مطرح در حقوق اسلامی است که ذیل مباحث حقوق شهروندی . و نه حقوق بشری، قابل بررسی است. این بررسی، تنها منحصر به حقوق اسلامی نیست، بلکه تمامی مکاتب حقوقی مدون امروزی مسأل‌های تحت عنوان حقوق اقلیت‌ها در اینده حقوق شهروندی طرح میگردد. پرسش اساسی این نوشتار، حول یک مسأله کلیدی است و اینکه آیا برای برخورداری از حقوق انسانی در اسلام باید لزوماً مسلمان بود؟ پاسخ این پرسش منفی است. طبعاً تقریر پرسش فوق و سپس پاسخ به آن تمهیداتی می‌طلبد هیچ شکی وجود ندارد که برتری ذاتی اسلام نسبت به سایر ادیان، قابل خدشه نیست لذا در یک رویکرد درون دینی و اعتقادی، فرد مسلمان با فرد غیر مسلمان برابر نیست؛ اما فرضیه ما آن است که این بیان به معنای تفاوت در انسانیت هیچ کس نمیباشد، بلکه ناظر به بعد تقوا در افراد است؛ همانگونه که قرآن کریم نیز ملاک برتری در قرابت به حضرت حق و تعامل مؤمنان با یکدیگر را تقوا قرار داده است. با این وصف، اگر دولت اسلامی تشکیل گردد و معیار خویش را در ارائه خدمات انسانی، سطح تقوا یا صرف مسلمانی افراد قرار دهد، این رویکرد از منظر دینی هم ناصواب خواهد بود بر عکس، دولت اسلامی این اختیار را دارد تا بر اساس اصل «وفاداری» که بنیان هر حاکمیتی بر آن استوار میگردد در برخی حوزه‌هایی که ما از آن حوزه‌ها به حقوق شهروندی تعبیر میکنیم، تمایزاتی در اعطای امتیازات؛ هر چند به نفع اقلیت دینی . و هر چند از طریق تبعیض مثبت قائل شود. در نامه ۵۳ نهج البلاغه میخوانیم که حضرت امیر خطاب به مالک اشتر فرمودند: «قلب خود را نسبت به مردم لبریز از رحمت، محبت و لطف به آنان کن...؛ زیرا مردم یا همکیشان تو هستند و یا همنوعان تو. «از این سخن استفاده میشود که اقلیت‌های دینی در درجه اول، به عنوان یک انسان صاحب کرامت، صاحب حقوق انسانی هستند و در درجه بعد به عنوان شهروندان غیر مسلمان حق دارند در کشور اسلامی با آزادی، طبق آیین خود عمل نمایند، مشروط بر اینکه به میثاق خود با حاکمیت اسلامی پایبند باشند. با این مقدمه، بررسی و تبیین جایگاه حقوقی اقلیتها در اسلام، محتاج توضیح بیشتری است؛ چرا که در اسلام بر نوعی از تفاوت نیز صحه گذارده شده است. بنابراین، ضمن بیان یک مقدمه تاریخی به عنوان موید فرضیه نوشتار حاضر، در جواب سؤال اصلی مقاله، به وضعیت اقلیت‌ها از منظر حقوق انسانی در اسلام و افغانستان در دو بخش کلان میپردازیم. اول، جایگاه اقلیت‌ها در اسلام و حقوق آن‌ها و دوم، وضع کنون آن‌ها در افغانستان
امروز.
باحترام