قضیه ازین قرار بود که :
بنی اسرائیل، 800 سال بعد از عصر موسی علیه السلام، و در سال های اسارت بابلی، از بت پرستی ها و خرافات بابلی های باستان، یک مکتب فلسفی را تأسیس نمودند که در انکشاف و غنی سازی این مکتب فلسفی، از هر نوع افسانه ها و چرندیات، میان خود رقابت نیز داشتند.
بعد از آن و در عصر حکومت هخامنشی ها بر بابل که از سال 539 تا سال 330 ق.م، ادامه داشت، تا اینکه توسط اسکندر مقدونی منهدم گردید، بنی اسرائیل بخاطر خوش خدمتی برای شاهان هخامنشی، از بت پرستی ها و خرافاتی هخامنشی ها نیز به وفرت اخذ نموده و این مکتب فلسفی خود را، بیشتر از پیش، غنی تر ساختند.
بعد ازینکه تعداد ازین بنی اسرائیل به صفت جاسوس ها، توسط شاهان هخامنشی استخدام گردیده و به فلسطین اعزام گردیدند، در فلسطین بخاطریکه این مکتب فلسفی آنها جا بیفتد و برای خود در فلسطین جای پایی دست و پا کنند، بر این مکتب فلسفی خود، برچسپ موسی علیه السلام، را زدند و نامش را از حکومت یهودا گرفته و یهودیت گذاشتند.
بعد از آن و در قرن دوم ق.م، این خرافات و چرندیات خود را که حتی در بابل نگارش آن را آغاز کرده بودند، جمع و تدوین نموده و نامش را تورات گذاشتند.
عین همان ترفند که بعد ها یک یهودی دیگری به نام شاول ترتوسی، که بعد ها نام مستعار پولس را انتخاب نمود، در مقابل شریعت عیسی علیه السلام انجام داد.
او مکتب فلسفی را از مجموع بت پرستی ها و خرافات روم، هند، مصر و ایران باستان تأسیس نمود و بخاطریکه میان مردم جا بیفتد، نامش را نصرانیت و یا مسیحیت گذاشته و برچسب عیسی علیه السلام را بر آن کوبید.
یهودیان در فلسطین که خود را بنی اسرائیل می نامیدند، بخاطر توطئه گری های که علیه امپراتور های رومی، می کردند، در سال 70 م. توسط تیتوس، امپراتور رومی، از فلسطین رانده شده و در اطراف و اکناف امپراتوری پهناور روم، پراکنده ساخته شدند که بنی اسرائیل نیز به نوبه خود و در گستره این امپراتوری پهناور، مردم را به همین مکتب فلسفی خود که نامش را یهودیت گذاشته بودند، دعوت می کردند که در نتیجه نژاد ها، ملیت ها، و زبان های مختلف، به یهودیت گرویدند و خود بنی اسرائیل، با گذشت قرن ها و در نتیجه اختلاط، آمیزش، و ازدواج با نژاد ها، زبانها، ملیت ها و اقوام مختلف در روی زمین، ذوب و مضمحل گردیده و نابود شدند.
اما مکتب فلسفی آنها که از بت پرستی های بابلی، آشوری و هخامنشی ساخته و نامش را یهودیت گذاشته بودند، باقی ماند.
بعد از فتح اسلامی در فلسطین، قبائل عربی که از عصر کنعانی ها در فلسطین زندگی می کردند و این عرب ها اکثریت را نیز تشکیل می دادند، با افراد باقی مانده بنی اسرائیل، همه بعد از فتح اسلامی و بعد ازینکه در 13 رمضان سال 15 هجری قمری، توسط عمر رضی الله عنه، تسلیم گرفته شد، همه مسلمان شدند که ادامه نسل آنها، همین مسلمانان امروز فلسطین را تشکیل می دهند و همچنین عمر رضی الله عنه، در عقدنامه خود، داخل شدن یهودیان را در شهر ایلیاء که همان قدس می باشد، ممنوع اعلان نمود.
بعد از آن فلسطین، از عصر خلفای راشدین، اموی ها، عباسی ها، و همچنین توسط مملوکی های که فلسطین را از اشغال صلیبی ها آزاد نمودند، تحت حکم مملوکی ها قرار داشت.
بعد از آن در سال 921 هجری ق، توسط سلطان سلیم اول، تحت حکم خلافت عثمانی درآمد.
بعد از جنگ جهانی (اروپایی) دوم، و از 1335 هجری ق، الی سال 1367 هجری ق، توسط نیروهای صلیبی بریتانیا، اشغال گردید.
در اوج اشغالگری های بریتانیا، تئودور هرتزل 1860 الی 1904م، که یک یهودی اتریشی و یکی از بنیانگذاران صهیونیزم، بود، برای ایجاد یک میهن و حکومت برای یهودیان، کوشش خودرا آغاز کرد.
نخست موزامبيک و در پی آن کنگو و در سال 1897 م آرژانتین و در سال 1901 قبرس و در پی آن در سال 1902 جزیره سیناء را برای برپایی میهن و حکومت یهودی انتخاب کرده بود.
و در پی آن و در سال 1903 و بنابر پیشنهاد حکومت بریتانیا، کشور اوگاندا در پلان هرتزل قرار گرفت.
ولی در آن روزها برای یکبار همه آرزوهای هرتزل برهم خورد، زیرا یهودیان پراگنده در جهان هرگز در فکر ایجاد یک میهن و حکومت سیاسی یهودی نبودند، و علت آن هم علاوه از انگیزه دینی و ایدئولوژیک، این یهودیان به ترک نمودن کشورهای که در آن زندگی می کردند، چندان علاقه نشان نمی دادند.
وحاخام های یهود در کنفرانس که در اواخر قرن 19 م در شهر فیلادلفیای آمریکا برگزار نموده بودند، اعلامیه ای صادر نموده بودند مبنی براینکه:
پیام روحی و دینی که یهودیان باخود دارند، در تضاد با ایجاد یک کتله سیاسی یهودی مستقل و جدا از دیگران، قرار دارد.
این جا بود که هرتزل به فکر دیگری افتید و قضیه برپایی میهن و حکومت یهودی را بارنگ دینی رنگ آمیزی نموده و احساسات دینی یهودیان را تحریک نمود، و کشور اوگاندا را دیگر فراموش نموده و فلسطین را سرزمین مناسب برای تأسیس میهن و حکومت یهودی انتخاب و پیش کش نمود.
یکسال بعد از مرگ هرتزل این فکر وی پیروز گردید و در سال 1905 م و در کنفرانس جهانی یهود، موضوع تأسیس میهن و حکومت برای یهودیان در فلسطین مطرح گردید !
در 2 نوامبر 1917، آرتور جیمز بالفور، وزیر خارجه وقت بریتانیا، نامه ای خطاب به (بارون والتر روچیلد) رهبر جامعه یهودیان بریتانیا، سیاستمدار یهودیتبار و عضو پارلمان بریتانیا نوشت.
در این نامه که سنگ بنای تأسیس رژیم یهودی صهیونیستی محسوب می شود، دولت بریتانیا به یهودیان وعده ایجاد میهنی ملی را در سرزمینی می دهد که به امت دیگری، تعلق دارد.
قسمتی از متن وعده بالفور به روچیلد یهودی:
( لرد روچیلد عزیز!
بسیار مایه خرسندی است که به نیابت از حکومت اعلیحضرت مراتب موافقت با آمال و آرزوهای صهیونیستهای یهودی را که به کابینه تقدیم شده و مورد تصویب قرار گرفته است، به اطلاع جنابعالی برسانم:
"حکومت اعلی حضرت به تشکیل میهن ملی یهودیان در فلسطین به دیده موافق مینگرد و برای تسهیل دستیابی به این هدف، غایت تلاش خود را به کار میگیرد... ."
بسیار سپاسگزار خواهم بود اگر این مطلب را به اطلاع سازمان جهانی صهیونیزم برسانید.
ارادتمند شما، آرتور بالفور ).
اين وعده از طرف كسى داده شد كه صلاحت آن را نداشت و براى كساني داده شد كه حق آنها نبود !
در زمان صدور این نامه جمعیت یهودیان در فلسطین تقریبا 2 درصد از کل جمعیت این سرزمین بود، اما پس از صدور این وعده و در زمان قیمومت بریتانیا بر فلسطین (از 1922 تا 1948)، یهودیان به شکل سازمان یافته توسط دولت بریتانیا و آژانس جهانی یهود، از کشور های مختلف جهان از جمله، روسیه، آمریکا، بریتانیا، آلمان، فرانسه، اتریش، پولند، ایران، هند، کشور های آفریقایی و ... به فلسطین انتقال داده شدند.
حتی تعداد ازین یهودیان از افغانستان نیز به فلسطین انتقال داده شدند.
مرحوم عمویم، حکایت می کرد که :
(در خان آباد کندز یک قریه ای از یهودیان بود که همه با هم تجارت می کردیم و یک بازار مشترک داشتیم، و این یهودیان طلا را خیلی دوست داشتند و در روز های بازار، طلای خود را برای نمایش با خود می آوردند و در کف دست خود گذاشته، حرکت می دادند و در پایین و بالای بازار گشت می زدند و بعد از اشغال فلسطین این یهودیان نیز به فلسطین کوچ کردند .)
ونا گفته نباید گذاشت که این یهودیان که از کشور های مختلف به فلسطین کوچ کردند، طلا وآثار باستانی زیادی را ازین کشور ها دزدی نموده به فلسطین رفتند.
این یهودیان جمع شده در فلسطین، بخاطریکه برای خود حق تاریخی در سرزمین فلسطین ثابت نمایند، خود را به دروغ، بنی اسرائیل معرفی نموده و حکومت خود را اسرائیل نام گذاری نمودند، در حالیکه این یک دروغ تاریخی است.
زیرا طوریکه گفتم این ها بنی اسرائیل نه بلکه یهودیان از ملت ها، زبان ها و نژاد های مختلف هستند که فلسطین را اشغال نموده اند.
و بنی اسرائیل واقعی، مسلمانان فلسطین، لبنان و قسمتی از مسلمانان اردن، سوریه و مصر می باشند.
این یهودیان انتقال داده شده به فلسطین، با انواع سلاح های پیشرفته انگلیسی و غربی مجهز شدند و با ایجاد باند های تروریستی و هراس افکن، سرانجام پس از اعلام دولت بریتانیا برای پایان اشغال فلسطین، دست به کشتار گسترده فلسطینیان زده و در سال 1947 م تأسیس رژیم صهیونیستی و حکومت یهودی و میهن ملى يهوديان را اعلام کردند.
بعد از فروپاشی امپراتوری اشغالگر بریتانیا، وظیفه حمایت و پشتیبانی از این یهودیان اشغالگر را، آمریکای جنایتکار به عهده گرفته است که با همکاری حکومت های منافق و مزدور عربی، زندگی باند اشغالگر اسرائیل را تمدید می کنند.
اگر حمایت این حکومت های مزدور عربی نباشد، فقط جوانان مصر، اگر بالای اسرائیل پیشاب نمایند، اسرائیل را در پیشاب خود غرق می کنند و اگر جوانان اردن بالای اسرائیل تف بیندازند، اسرائیل را غرق می کنند.
اما باند اشغالگر اسرائیل توسط صهیونیست های عربی اطراف خود، حمایت می گردد.
و بالآخره امت اسلامی نباید مأیوس گردند، زیرا، این توطئه علیه مسلمانان و اشغال فلسطین توسط یهودی ها درحقیقت، تنفیذ و تحقق بخشیدن به یکی دیگر از سنت های الهی و یکی دیگر از وعده های پروردگار به امت اسلامی است.
و با این توطئه علیه مسلمانان، زمینه برای تحقق یکی دیگر از وعده های الهی برای امت اسلامی مساعد گردید، که فرموده است :
(فإذا جاء وعد أولاهما بعثنا عليكم عبادا لنا أولي بأس شديد فجاسوا خلال الديار و کان وعدا مفعولا ) .
از هفت آيه نخست سوره اسراء فهميده مي شود كه يهوديان بخاطر بغاوت، طغيان و سر كشي شان، توسط بندگان مؤمن و مجاهد كه الله متعال، انتخاب خواهد كرد، مجازات مي شوند و اين بندگان، یهودیان را حتی در خانه ها و پس خانه هایشان جستجو خواهند نمود.
و پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم می فرماید :
قيامت برپا نخواهد شد، مگر اینکه شما با یهودیان می جنگید، و یهودیان در پس هر سنگ و درخت پنهان می شوند، و سنگ و درخت فریاد می زنند که ای مسلمان و ای بنده خدا ! اینک یهودی در عقب من پنهان شده است، بیا و اورا بکش، أما درخت غرقد چنین نمی گوید زیرا او از درختان یهود است.