بازسازي و تعالي شخصيت معنوي هر آدمي، هدف اصلي همة رسولان الهي بوده است. هر محقق و حقيقت جو با اندك كنكا وش در منابع اوليه اسلام، معنويت سالاري و اخلاق محوري را در تار و پود تعاليم آن آشكارا نظاره خواهد كرد. كمتر گزارة ديني را مي توان يافت كه ذاتاً صبغه اخلاقي نداشته باشد و در منشور تعاليم اسلامي هيچ رفتار و پنداري را نمي توان يافت كه نتوان ماهيتي ملكوتي و الهي به آن بخشيدٔ.
رابطه دين و اخلاق و نيز مشتركات و تمايزات فقه و اخلاق از جمله مباحثي است كه در انديشه اسلامي سابقه دارد و محور مطالب نوشتار «دينداري يك انتخاب اخلاقي است» مي باشد. نوشتار مذكور كه حاصل يك سخنراني است داراي تأملات و نقدهاي متعددي هست كه به برخي از آنها درینجا اشاره مي شود :
: ۱-جامعه ديني يا جامعه فقهي
براي ديني ناميدن يك جامعه چه شرايطي لازم است آيا اگر دينداران به وظايف ديني خود عمل نمايند و پايبند به احكام شرعي باشند مي توان چنين جامعه اي را ديني ناميد يا بايد چنين جامعه اي را صرفاً جامعه اي فقهي ناميد؟
پاسخ به اين سؤال مستلزم شناخت از حقيقت دين است. هرچند براي دين تعاريف متعددي ذكر شده است ولي با مراجعه به اسلام به عنوان دين كامل مي توان تعريف مناسبي از دين ارائه داد. مروري اجمالي بر متون ديني اسلام نشان مي دهد كه اسلام مشتمل بر يك سلسله عقايد، اخلاق و احكام است[1] كه هر يك از اين بخش ها تأثير بسياري در تأمين هدف نهايي اسلام يعني به كمال رسيدن انسان دارد. با توجه به اسلام كه ديني الهي و كامل است مي توان گفت پايبندي دينداران به احكام شرعي كه قطعاً برخاسته از اعتقادات ديني مردم است مي توان گفت كه جامعه ديني تحقق يافته است و البته اين جامعه ديني مي تواند بر صراط مستقيم به كمال و رشد بيشتر نائل شود. بنابراين جدا ديدن فقه از دين و يا در تضاد دانستن جامعه ديني با جامعه فقهي ناشي از تصوير نادرست از دين است. جامعه اي كه به تكاليف ديني و شريعت الهي عمل مي كند به مرتبه اي از فضايل و ارزشها نائل شده است كه با رعايت موازين اخلاقي مي تواند به مرتبه هاي بالاتري نائل شود.
پس بي فضيلت خواندن جامعه اي را كه به تكاليف ديني عمل مي كند ناشي از ناآگاهي از نقش فقه و تكاليف اسلامي در زندگي مسلمانان است.
۲-جامعه ديني يا جامعه اخلاقي:
در نسبت دين و اخلاق گفته شده است اخلاق تقدم بر دين دارد و از اينرو جامعه اي مي تواند ديني باشد اما اخلاقي نباشد و يا به عكس اين سخن كه دين مي تواند اخلاقي نباشد با حقيقت دين ناسازگار است همانگونه كه گذشت هدف دين و ضرورت دين به كمال رساندن انسان است و از آنرو كه اخلاق در اين هدف تأثير بسزايي دارد ضرورتاً دين بايد مشتمل بر اخلاقيات باشد و جامعه ديني، جامعه اخلاقي خواهد بود. در باب نقش دين در اخلاقيات مي توان از دو نقش مهم ياد كرد:
تأكيد بر اخلاقياتي كه خرد انسان ها نيز مي تواند درك كند و تبيين بيشتر آنها. ۱
۲. ياري انسان در شناخت مصاديق موارد كليات اخلاقي كه توسط عقل درك شده اند
۳ -جامعه فقهي يا جامعه اخلاقي :
نسبت فقه و اخلاق در مقايسه جامعه فقهي با جامعه اخلاقي نقش بسزايي دارد در صورتي كه فقه مانعي براي اخلاق تصور شود بدون شك جامعه فقهي به معناي فاصله گرفتن از جامعه اخلاقي خواهد بود ولي اگر احكام فقهي زمينه ساز توصيه هاي اخلاقي باشد بلكه منزله اي و مرتبه اي از اخلاق به شمار رود تشكيل جامعه فقهي و بسترسازي براي تحقق احكام فقهي حركت به سمت جامعه اخلاقي خواهد بود. متأسفانه برخي با برداشت نادرستي از فقه گمان مي نمايند احكام فقهي جزو ارزشهاي زندگي انسان به شمار نمي رود و در سعادت و كمال انسان و جامعه انساني تأثيري ندارد در صورتي كه وقتي هدف انبياء انسان سازي باشد تعاليم آنها كه احكام فقهي بخشي از آنست تعاليمي در جهت انسانيت است. بنابراين ميان اخلاق و فقه از جهت سازندگي انسان و جامعه پيوند وثيقي وجود دارد كه نسبت اين دو را به خوبي ترسيم مي كند. از باب نمونه كلام فيض كاشاني را در پاسخ به رويكرد منفي غزالي به فقه روشنگر است. فيض مي گويد: «فقه علمي شريف و الهي است كه مستفاد از وحي و مقتبس از مشكات نبوت بوده، مايه ترقي و تقرب عابدان به مقامات رفيع معنوي است، چرا كه نشاندن خوهاي نيكو در مزرعه نفس به سرپنجة مبارك اعمال مشروع و نيكوي بدن ميسر است و دست يافتن به علوم مكاشفه (معرفت حقيقي به توحيد، نبوت، معاد و...) جز با تهذيب خلق و تصفيه باطن و تنوير دل به نور شرع و ضياي خرد صورت تحقق نمي پذيرد لذا اينها در گروي آن است كه آدمي بداند كدام عمل طاعت است و قرب مي آورد و كدام عمل معصيت است و دوري از خدا را مي افزايد، فقه همان علم شريف و مطلوب است كه كليد اين تشخيص را در دست عابدان و عاملان مي نهد و آنان را از مقربات و مبعدات آگاه مي سازد.»[2] مي توان ارتباط وثيق اخلاق با فقه را از منظري ديگر نيز مشاهده كرد و آن اينكه فقه نه تنها با گستردگي خود فضا را بر اخلاق تنگ نمي كند بلكه بستر مناسب كسب اخلاقيات را فراهم مي سازد. علت اين جهت آن است كه انسان كه در پي ارزش هاست با تمايلات و اميال مادي مواجه است با وجود تمايلات نمي تواند حركت خود به سوي كمال را دنبال كند دين براي تحقق اهداف اخلاقي و غلبه بر تمايلات مادي يا تحويل آنها راه هايي را به عنوان مناسك پيشنهاد مي كند كه در لباس شريعت و احكام فقهي ظاهر مي شوند براي نمونه در اسلام روزه و نماز واجب شده است و روزه مايه تقويت خودمختاري انسان و كنترل غرايز است چنانكه نماز زمينه ساز روگرداني از غير خدا و توجه به معنويت و مقام الوهيت است و بدين ترتيب احكام فقهي زمينه ساز دستيابي به ارزشهاي اخلاقي است. و تفاوت اخلاق با فقه بجهت اختيار و عدم اختيار ناصواب است زيرا اختيار مبناي كل دين است و مردم با اختيار دين را كه بخشي از آن اخلاق و بخشي ازآن احكام ديني است انتخاب مي كنند همانگونه كه اكراه بر اخلاق ناصواب است اكراه بر احكام ديني نادرست است زيرا بطور كلي اكراه بر دين صحيح نيست البته كساني كه در جامعه ديني زندگي مي كنند بايد رعايت قوانين را بنمايند و حقوق متدينان را رعايت كنند چنانكه در ساير جوامع هم چنين است .
۴-جامعه ليبرالي؛ اخلاقي يا نفساني :
چنانكه گذشت يكي از لوازم فعل اخلاقي، اختيار است. انسان در فعل اخلاقي بطور آگاهانه و آزادانه فضيلت اخلاقي را اختيار مي كند. اما آيا مي توان هر نوع اختيار و آزادي را آزادي مناسب با فعل اخلاقي معرفي كرد و وجود آن را زمينه ساز فعل اخلاقي دانست بلكه فضيلتي اخلاقي برشمرد؟
بدون شك وجود آزادي تكويني در انسان جزو لوازم فعل اخلاقي است و بدين لحاظ در حيات حيوانات نمي توان از اخلاق سخن گفت بلكه اخلاق در عرصة امكان انتخاب معنا مي يابد اما اين آزادي تكويني يعني توان اختيار نيك و بد كه خدا وجود انسان بر آن سرشته است در صورتي كه بوسيله انسان به زنجيركشيده شود و محدود گردد انسان از فعل اخلاقي دور مي ماند با توجه به آنكه اخلاق در راستاي انسانيت معنا مي يابد اگر آزادي تكويني در جهت نفسانيت و مرتبه حيواني آدمي بكار گرفته شود و انسان توان انتخاب فعل اخلاقي را از دست دهد نمي توان گفت انسان آزادي مناسب فعل اخلاقي را دارد بطور كلي ويژگي انسان چنين است كه آزادي نفسانيات و اميال حيواني انسان و افراط در برآوري آنها مايه از دست رفتن آزادي اخلاقي و استعدادهاي انساني مي شود. نتيجه آنكه دو نوع آزادي و انتخاب وجود دارد: الف: آزادي و انتخاب نفساني و حيواني. ۲. آزادي و انتخاب انساني و آزادي و انتخاب متناسب با فعل اخلاقي آزادي و انتخاب انساني است نه انتخاب و آزادي حيواني. از آنچه گفته شد تأمل اخلاقي خواند جوامع ليبرالي توسط آقاي سروش آشكار مي شود زيرا بسترسازي رواج نفسانيات و انتخاب هاي نفساني و آزادگذاري اين امور را نمي توان فضيلتي براي اين جوامع بر شمرد و بي تفاوتي حاكمان نسبت به فضيلت ها و عقايد و دين انسان ساز را نمي توان افتخاري براي اين جوامع دانست بلكه خرد و دين به انسان توصيه مي كند كه نسبت به سرنوشت ساير انسان ها بي تفاوت نباشد و چنين انگیزه اي از نظر اسلام يك فضيلت ديني است.
كنتم خير امة أخْرِجَتْ لِلناس ان تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر.[3] اگر امر به معروف و نهي از منكر كنيد بهترين امت خواهيد بود.
________________________________________
[۱] . دين شناسي، مركز نشر اسراء، ۱۳۸۱، چ اول، ص ۲۷
[۲] . اخلاق سكولار در رويارويي با فقه و فقهاء، مجله آفتاب، ش۲۰، ص۹۰
[۳] . سورة آل عمران، آيه ۱۱۰