ارزشش را دارد؟!
مصطفی عمرزی
از بخت بد، مردم ما، چند طرفه قربانی می دهند. یک طرف این قربانی ها، اعتقادات به ایدیالوژی های وارده است. فرقی نمی کند که اسلامی باشد یا غیر اسلامی. پس از هفت ثور، شعار زشت، منفور و کریه «آل یحیی» را بیش از همه «سور خلقی» ها نشخوار می کردند. این مرض مسری، وارد جبهات آن همتباران شان نیز می شد که ریش های خود را نمی تراشیدند.
ما در منگنه ی ریشدار ها و بی ریش ها، اما دچار تضعیف حاکمیت و مشروعیت تاریخی خویش می شدیم. هنوز هم بسیاری از چپی ها و به ناحق راستی های ما در حالی که به میراث تاریخی قوم خویش، از جمله به مانده های اقتدار سیاسی خانواده ی باکفایت اعلی حضرت شهید نادرخان، چشم دوخته اند، به آنان توهین می کنند.
با ورود انجنیر حکمتیار به کابل، جبهه گیری های ضد او، اما برضد پشتون ها ادبیات متفاوت اختیار می کند. تا زمانی که آقای حکمتیار در کابل، حضور نیافته بود، از موضع او علیه قومش استفاده ها می کردند که در جمع انتحاری ها، جهاد نه، بل انتحار می کند. با ورود حکمتیار به کابل، لقب «راکتیار» از سوی کسانی بر وی فیر می شد که در دایره ی جمعیتی- شورای نظاری ها در سقوط افغانستان، ریکارد قایم کرده بودند.
ورود حکمتیار به کابل، تنها با اهدای لقب راکتیار به وی، محدود نماند. چپی ها و راستی های غیر پشتون که عمداً تاجک اند، با تحلیل های این که حکمتیار در پوزیشن یک حزب با اقتدار نیست، از همان آغاز او را از چشم ارگ، انداختند. به خصوص جمعیتی- شورای نظاری ها می دانستند که ورود حکمتیار به کابل، اگر فاقد هر گونه موثریت باشد، برای آنان اخلال ایجاد می کند. حکمتیار، رقیب قدیمی آنان بود و اگر با بازی های پیچیده نماندند به میراث تاریخی قوم خود به ارگ برسد، او نیز اجازه نداد تا زمانی که حزب اسلامی در تحریک اسلامی، تحلیل رفت، یک روز هم آب خوش از گلوی ربانی و مسعود، پایین برود.
مخالفت های دایم حزب اسلامی، به رو سیاهی های مسعود و ربانی می افزودند. در همان زمان بود که چهره ی زشت و کریه پشتون ستیزی های مسعود و ربانی، به موضع گیری هایی رسید که سعی می کردند هزاره گان و اوزبیکان را علیه پشتون ها متحد کنند. آنان به حد پخش اعلامیه های روز روشن که مردم کابل شاهد بودند چه گونه در برابر «د افغانستان بانک» با ادبیاتی که هزاره گان را علیه پشتون ها تحریک می کرد، هزاران ورق چاپی را منتشر می کردند.
متاسفانه، شوربختانه و سوگمندانه، حکمتیار نیز نتوانست بفهمد که اگر زمینه ها میسر شدند به کابل بیاید، فقط پشتون ها خواسته بودند. هنوز در فحوا و متن ادبیات حزب اسلامی، پشتون ستیزی با عین برداشت های ستمی، وجود دارد. مشکل اخوانیست های حزب اسلامی این است که نمی دانند در چرخش های بیست سال اخیر، جامعه ی پشتون ها یا نسل نو آن ها بیش از همه، شخصیت های قبل از هفت ثور را دوست دارند و پسندیده اند. در این نگرش، می دانند که در زمینه های مدنی، رفاهی، فرهنگی و پشتونی آن، هم اعتبار داخلی داشتند و هم اعتبار خارجی. خلاصه با مشروعیت همان تاریخ هاست که می توانند نصب العین مدنی خویش را خوب تر تنظیم کنند.
باز کردن فضا برای آقای حکمتیار، تخصیصی از سهم قومی ما بود. با این حال، این وظیفه ی ماست که اخوانیست های حزب اسلامی را آگاه بسازیم. در شرایط کنونی که افغان ستیزان با چهل سال نیرنگ، مهارت های وافر دارند، هر لحظه ممکن است با شارت کت های سیاسی، به هر نام و بیشتر برادری اسلامی، فعالان پشتون مایل به ایدیالوژی های وارده را فریب دهند. کافی ست چند تن غیر پشتون، چنانی که سال ها جزو آرایش سیاسی تیم های کرزی و غنی قرار داشتند، به اصطلاح ملی گرایی و مسلمان نمایی کنند تا به راحتی بزرگان پشتون را فریب بدهند.
حکمتیار، هر چه باشد، یک بخش مهم آرا را در اختیار دارد. در آخرین اجتماع اعضای حزب اسلامی در کابل، تجمع مردم، انسجام، یک دسته گی و رفتاری که هرگز شبیه حامیان بی فرهنگ جمعیت- شورای نظار نبودند، رونما شدند. ارگ با دهان باز به تشکلی می دید که اگر آن را از دست نمی داد، در بحران مشروعیت هایی که دست و پا می زند و یک رای مصنوعی غیر پشتون ها را یک میلیون دالر می خرد، خودش را از آرای طرفی محروم نمی کرد که با ناکامی های دولت های پس از طالبان، بار دیگر به رهبر جهادی خود، رو آورده اند.
اگر ارگ، از خرد سیاسی تهی ست، گناه حکمتیار چیست؟ تصمیم سیاسی او مبنی بر برگشت، روی تعامل با ارگ، استوار بود. چرا با یک اشاره ی امریکا، 6000 هزار طالب، رها شدند، اما ارگ نتوانست زندانیان حزب را رها کند که اکثراً پشتون بودند و می توانستند ضم کسب رای، اشرف غنی را در برابر حلقه ی خبیثه ی جمعیت- شورای نظار یا اخوانیست های ستمی، وقایه کنند تا با غرق نشدن بیشتر در دامان آنان، به ملعبه ای تبدیل نشود که اگر فشار نامه ی انتونی بلینکن نبود، با یک خم ابروی موافقت صلاح الدین ربانی، در نخست با یک لگد، اتمر را از وزارت خارجه دور می انداخت و دوماً چون در دامان غیر پشتون ها افتیده بود، شبیه یک ربانی دیگر، اما از قوم پشتون، فقط مُهر می زد و امتیاز می داد تا او را روی دست چند فاسد غیر پشتون بچرخانند که رییس جمهور است، اما آله ی دست جمعیت و شورای نظار.
در هرج و مرج کنونی که همه چیز را توجیه می کنند، پروا ندارد که چپی ها و راستی های ما در گذشته چه کرده اند. از تاجک ها، اوزبیکان و هزاره گان یاد بگیرید که با قبول همدیگر، دشمنی های الحادی و اخوانی را فراموش کرده اند و متحدانه، در حال پیشروی در سیستم دولت اند. همه ساله به سهم خود می افزایند و از طریق افزایش افراد در دولت، اعمال فشار و با امکانات دولتی، یک بخش بزرگ نزدیکان شپشی جمعیت، شورای نظار، حزب وحدت و جنبش، حتی در پوهنتون های آکسفورد و هاروارد تحصیل می کنند. آنان کاملاً به خاطر دارند که علیه ما در خارج، لابی ها را هم فراموش نکنند. در برابر چنین اوضاع، اخوانیست ها و الحادی های ما هنوز به داوود خان، شاه محمد ظاهر، نادر خان، عبدالرحمن خان و حتی احمد شاه بابا توهین می کنند؛ زیرا جمود فکری را قبول کرده اند و نمی توانند درک کنند که میان آنان و گذشته، تاریخ- قرار دارد.
همچنان اصرار می کنیم که ارزشش را دارد که به خاطر چند فیس بوک چلونکی، میان ما تفرقه ایجاد شود؟ ارگ با استخدام چند فیس بوک چلونکی، چیزی بیش از فاصله با مردم، ایجاد نکرده است.
فیس بوک چلونکی های ارگ، مُهره های دست و پا گیر استند. اگر سقوط کنند، ناگزیر اند آنان را نیز با خود ببرند. همان جاست که تیم ارگ، کمبود خرد سیاسی را بیشتر درک خواهند کرد.
با سقوط حکومت شهید داکتر نجیب الله، هیچ غیر پشتون کمونیست، تنها نماند. بیشترین بازنده گان، پشتون های سور خلقی بودند که با شعار های «آل یحیی»، خود را از سایه ی پرستیژ شاه در روم محروم کردند و شدت خشونت های آنان با طرف های اخوانی، سطح همکاری های شان را آن قدر پایین آورد که نتوانستند سهم خود را شبیه غیر پشتون ها، به احزاب جهادی پشتون ببخشند. باخت چند طرفه، همیشه در کمین ماست. به قول استاد یون «یک طرف ما همیشه با زمان جنگ می کند!»
شرح تصاویر:
بخشی از تجمع هزاران هوادار حزب اسلامی که روز تا روز در حال احیا و افزایش استند، اما در برابر شان، فیس بوک چلونکی های ارگ، همه روزه از آراء و حامیان تیم اشرف غنی می کاهند.