كشور هاي پيرامون كه آن ها را همسايه گان مي دانیم، صرف نظر از اين كه چه قدر حرمت همسايه داری را رعایت می کنند، هركدام با سهمي كه از بُرش هاي استعماری يافته اند، شماري با سياست گذاري هاي مشخص، گاه مامور استند منافع قدرت های بزرگ را نیز تامین کنند. از اين جاست كه روابط ما فراتر از مسايل اشتراكات و حوزه هاي فرهنگي، سياسي مي شوند. نياز به توضيح نيست كه تنها سياست هاي ایرانی در جهت تشديد بحران افغانستان، تا مرز حمايت از پروژه هاي انفصال، تامل را بالاتر از ظواهر انساني مساله، قرار مي دهد.
مهمترين كشور هاي دخيل در قضيه ي افغانستان، پاكستان ، ايران و تاجكستان، هركدام با توانايي ها و دارايي ها، در جغرافياي ما از شگرد هاي مختلف و دست آويز هاي گوناگون استفاده می کنند.
پاكستان با حمايت مخالفان مسلح، ايران با صدور فارسيسم و حمايت از جناح هاي شوونيست و راسيست اقليت هایي كه به اصطلاح فارسي زبان و شيعه اند و تاجكستان با استفاده از خاليگاه، در عقب جبهه ي ستمياني كه از جمهوري اسلامي ايران، «خار» مي خورند، به نفع فزون خواهي هاي تنظيمي و اقليتي، تقلا مي كند.
سياست هاي سه كشور ياد شده با ماهيت مغرضانه، بيش از هر چيزي در ستيز آشكار با پشتون ها قرار دارند. توجه بر تحريف ها، روابط و انگيزه هايی كه زمينه ي حضور غير رسمي را به نام زبان و قوم، فرهنگ مي كنند، چه در طرف تاجكستاني و چه در طرف ايراني، يك سان و بدون رعايت و ملاحظه ی تنوع قومی اکثریت غیر فارس زبان در افغانستان اند. سیاست های مغرضانه ی آن ها به گونه اي تنظيم شده اند که تضعيف پشتون ها، از اصول مهم آن ها به شمار می روند. بي جهت نيست كه گاه از آدرس یک اوفزاده ی تاجكستان و زمانی از آدرس یک آخند ايرانی نیز منافع ما را تهديد مي کنند.
جانب پاكستاني با ضعف ها در مساله ي هويت و فرهنگ، شدت سياسي دارد. اینان با استفاده از تعلقات ديني و مرزي و ناگزيري هاي اقتصادي، ظرفيت هاي بشري بخشي از جامعه ي ما را گروگان گرفته اند. به این اساس تا سرحد باج گيري از جامعه ي بين المللي، موقعيت جهاني خويش را اعتبار مي بخشند.
اين كه سياست هاي سه كشور مغرض پيرامون، در كليت مساله، چه اضراري را باعث مي شوند، مردم ما، نه فقط در افغانستان، بل در هنگام هجرت در آن كشور ها آزموده اند.
ما از طوفان رسته ایم و براي حفظ شان خويش حاضريم در هر ميداني مبارزه كنيم. سفارش ما براي كساني كه پيرامون كشور، برنامه ي عداوت مي ريزند، اين است كه سواي شعایر اخلاقي، ديني و كمونيستي عمل نکنند. با تشديد بحران ها در افغانستان، رنج هاي مردم با ایجاد محروميت و انزوای پي آمد مداخلات، بحران منطقه یی را بزرگ تر می کنند.
در جهان، هيچ مرز و جغرافيایی تا زماني كه اجماع قدرت هاي جهانخوار حاصل نشود، تغيير نمي كند. مهمتر از همه تجربه كرديم نقش ملت هايی كه با اجحاف رو به رو بوده اند در تضعیف زورگویان بسیار موثر بوده است. جنگ افغانستان، شکننده گی های جغرافیای اتحاد شوروی را به درز های غیر قابل وصل مبدل کرد.
سياست هاي مبني بر منافع گروه هاي خاص كه در جغرافياي افغانستان، ايراني و يا تاجكستاني را تشويق مي كنند با استفاده از پديده هاي فرهنگی، به نفع خویش سودجويي كنند، همزبان با نکوهش و تعزیزات جهانی، تگنای اقليت هاي قومي را بیشتر می کنند؛ زیرا آنان را با کل مواجه خواهند کرد.
همسايه گان با مشكلات بدتر از دشواري هاي قومي در افغانستان به دنبال سياست هاي دامن زدن به ستيز قومي، آسيب هاي اجتماعي ناشي از ستيز اقوام در كشور هاي خودشان را بیشتر می کنند.
اصل قومی، اگر پشتون های هند، پاکستان و افغانستان را متحد می کند، در این مثال، ترکان، اعراب و ده ها گروه دیگر را تشویق خواهد کرد در تنوع قومی ایران، پاکستان یا تاجکستان از بدنه ی واحد سیاسی بُبرند.
واحد های سیاسی منطقه ی ما، هر کدام با دربر گیری بخشی از هویت های اتنیکی که در مقوله ی جیوپولیتیک، نام های واحد دارند، از رهگذر تاریخی و انسانی، انبوه، متکثر و گسترده شده اند. سرنوشت آنان به نام قوم، با توده های کثیری پیوند خورده است که به نام هویت های فرهنگی و زبانی شناخته می شوند، اما موقعیت آنان در میان اقوام دیگر، روابط و همگونی هایی که بر اثر آمیزه های انسانی با دیگران یافته اند، سیاست های جذب و همسازی جغرافیایی را زیر سوال می برند. بنابراین، خط کشی قومی که در آن جا صحبت از یک قوم و یک زبان باشد، ایده ی غیر انسانی شمرده می شود.
عقب گرد، به معنی واگرایی تاریخ، هر مقداری که عمیق می شود، برداشت سالم از این که ریشه های اقوام کنونی چه قدر قدمت دارد، با عبور از زبان و فرهنگ در خلط دیگری گم می شود که یکی به جای دیگر در طبقات تاریخی، بیشتر فعل و انفعال انسانی بوده است.
سیاست های جذب قومی که بر اساس زبان و فرهنگ مطرح می شوند، بر اثر استحاله، واحد های سیاسی و تناظر قدرت های جهان، سود زیادی ندارند. این کشیده گی ها، بستر می سازند که دیدیم در نمونه های عراق، سوریه و لیبیا، واحد های کوچک قومی، فکری و حزبی با بریدن از بدنه ی واحد سیاسی، نقطه های عطفی شدند که بالاخره مدخل ورود بیگانه می شوند.
همسایه گان مغرض با دامن زدن به بحران افغانستان و تشدید موضوعات قومی و فرقه یی، حساسیت های جوامع خود شان را بیشتر می کنند. آن ترک ایرانی که فارس و فارسی را دشمن مستقیم و بی تعارف می داند، هیچ علاقه ای به سیاست هایی ندارد که بر اثر آن ها، وصل فارسیسم، یک تاجک افغانستان یا تاجکستان را بر وی تحمیل کند.
نارضایتی های گسترده ی اوزبیکان، اعراب، بلوچان، لر ها و ده ها قوم دیگر منطقه که در کشور هایی تاجکستان و ایران از فارس محوری در رنج و عذاب اند، پشت جبهه ای ست که در طول و عرض آن، میلیون ها مخالف فارسیسم، التهاب آزادی و جدایی دارند. کافی ست جرقه ی آتش جنگ، ایران یا تاجکستان را دربر بگیرد، خواهیم دید که چند کشور دیگر از بطن آن ها بیرون می شوند.
شرح تصویر:
امام علی رحمانوف، محمود احمدی نژاد، آصف علی زرداری و حامد کرزی.