موضعگیری جدید فرصت طلبان با پیشکش عنوان «مجاهدین»، ما را در عمق رویداد هایی قرار می دهد که برای شناخت بنیانی معضلات، بسیار مهم اند. عموماٌ مفهوم «مجاهدین» یا نیروی جهد کننده، واکنش توده هایی بود که در برابر تجاوز شوروی به پا خاستند و با انجام روند الحادستیزی، این مفهوم دینی از اهمیت می افتد و چنان می شود که می خواستند افاده ی سیاسی شود.
صرف نظر از دشواری های زمان تجاوز شوروی و تفکیک خوب و بد دسته های ضد کفر، جریانی که بعداٌ در بستر سیاسی افغانستان به نام مجاهدین مشهور می شود، عناصر عمده ی تداخل سیاست های خارجی در افغانستان است که اعتلای آنان در حاکمیت چهارساله ی ملا برهان الدین ربانی، افول افغانستان و افغانان بود.
با تفکیک از ایثار کسانی که در سنگر های دفاع از افغانستان در برابر شوروی جنگیدند و بودند هزاران تنی که پس از خروج شوروی، ادامه ی نبرد ها را غیر موجه می پنداشتند، واحد های سیاسی تنظیمی که با رهبریت مجرای سیاست های خارجی در افغانستان که به هفت تنظیم پشاوری و چند تنظیمی ایرانی خلاصه می شوند، مدعای دیگری جای جهاد فی سبیل الله را می گیرد که قرار بود واحد های مسلح تنظیمی با انعطاف در برابر واقعیت ها و نیاز های افغانستان، میدان را برای کسانی خالی کنند که اهل زعامت بودند و در طیف افغانان غیر وابسته و حاکمیت های پیش از هفت ثور، مستعد بودند افغانستان را در مسیر درست، رهنمایی کنند.
همان گونه که رفقا، باعث تداخل سیاسی و نظامی شوروی شدند، برادران نیز مجریان سیاست هایی شدند که با ارز و چک های پاکستانی و ایرانی تا دوستان عربی، افغانستان و افغانان را به نشانی های مبدل کردند تا با انواع تزریق خواسته های بیگانه، به درستی که اینک سال ها پس از خروج قشون سرخ شوروی، منافع و اولویت های ما در حاشیه بمانند.
طیف مجاهد، در انواع کسانی که شهید شدند، مجروح و آواره، به ویژه زمانی که مجاهدین واقعی، تشدید مبارزه ی مسلحانه پس از شوروی را نادرست پنداشتند، در نوع دیگری خلاصه می شود که مجاهد سیاسی است و از همان آوان جهاد، با اتکا بر اندیشه های معاضدت قومی و زبانی، شکل عوض کرد. آنان درست در زمانی که انحراف فکری و عقیده یی، مجاهدین افغان را در پرتگاه سیاست ها تا فاجعه ی حاکیمت شان می کشاند، عرض اندام می کنند و مقوله ی سیاسی «مجاهدین»، جزو مسایل مهم بگیر و ببند طرف های درگیر در افغانستان می شود.
داوری بر چه گونه گی و ماهیت افرادی که پرچسپ جهادی دارند، در زمانی که دیگر مساله ی تجاوز شوروی در میان نیست، اجازه می دهد بر رویکرد افرادی تامل کنیم که اگر با ظهور طالبان، حاکمیت آنان منتفی نمی شد و اگر حضور جامعه ی جهانی، باوجود اغماض بر کارنامه ی سیاه دولت تنظیمی، زمینه ی تبارز افغانان غیر دخیل در خیانت ها را فراهم نمی کرد، در واقع آن چه به نام مجاهدین، ژاژخواهی می کند، نه فقط با اصل مساله در تضاد است، بل این قواره، یادمان فاجعه ی حضور کسانی ست که در چهار سال، کشور را به نابودی- تا مرز تجزیه کشانیدند و هر نوع اتحاد آنان، کلیتی از ایدیالوژی ای را متبارز می کند که تحلیل آن، بدون شک، تفسیر خواسته های بیگانه است.
افراد کوما گرفته که از ترس طالبان، خشک شده بودند تا حتی به آن سوی آمو نیز نتوانند فرار کنند، از شانس بد مردم ما، اعضای جامعه ی دیموکراسی- در واقع صادراتی نو می شوند و این فرصت طلایی، کسانی را کمک می کند که بقای آنان صرف بر اثر کمک های مغرضانه ی قطب ضد شوروی و جهادیان بین المللی بود که می خواستند از طریق افغانستان، به بهشت وصل شوند.
این که چه الم و غمی را تحمل کردیم تا شوروی سرنگون شود و در پیامد اش چه حاصل شد، تصویری ست که از نسل درمانده و رنج دیده ی کنونی فراموش نمی شود و ثبت ویدویی و صوتی آن کمک می کند نسل های آینده، فارغ از تواریخ جعلی، به خوبی قضاوت کنند زاده گان بحران، چه حُسنی دارند.
جریان سیاسی به اصطلاح مجاهدین، سوای آن چه قهرمانان این کشور در دفاع از افغانستان و اسلام انجام دادند، تجربه ی بدترین صورت سیاسی است که همانند حفره های رنگارنگ، رنگ های مختلف حضور بیگانه را اجازه می دهند تا هریک با نقش خودش سهم یابد و پیرامون منافع خودشان، منافع ما را تحریف کنند.
اینک که این سطور نگاشته می شوند، سالیان زیادی ست که از تجربه ی جریان سیاسی مجاهدین می گذرد و با شناخت از اعضای این ناکامی تاریخی، آن چه بر سُخره ی بیشتر می انجامد، نیروی بشری این جریان است که گویا در هر برهه و زمانی، دست به سینه ایستاده است و همانند فوران آتش، در کمین می شود تا دشمنان را دود کند.
آخرین اجتماع بقایای تجربه ی سیاسی ناکام در افغانستان (مجاهدین) در این اواخر، تلفظ صورتی از جمله ای بود که گویا «شیران» را اجازه نمی دهند.
وصف انسان با هویت حیوان، هرچند سابقه ی ادبی طولانی دارد، اما دلاوران امروزی، با خصایل انسانی و آگاهی های مختلف، ترجیح می دهند «آدم» بمانند؛ چه شیر، مشکلات دیگری دارد که در شان انسان نیست حیوان شود؛ اما این نیروی مجاهدین، چه صیغه ای ست؟
سال ها پس از خروج روسان، اگر سن اکثریت اعضای جهاد افغانستان را فقط بیست سال بدانیم، نیرویی که گویا می خواهد بر ضد داعش و طالبان، وارد عمل شود، عملاٌ در حد رهبریت پیرسالار تنظیمی، کهولت سن دارد و صرف نظر از این که شاید تعدادی به درستی از مزایای تاراج چهارساله اندوخته ندارند و مترصد فرصت اند تا جبران کنند، در کنار آنانی که بر اثر جنگ ها، لاش و لنگ اند و کسانی که بر اثر شدت عمل طالبان، کمیت مجاهدین را ضرب صفر کردند که تا حضور آمریکاییان، فقط عقب نشینی کنند و آن را با نام «مقاومت» توجیه نمایند، آن چه را امروزه با نام شیران یا مجاهدین می خواهند وارد بازی های سیاسی افغانستان کنند، در واقع تعداد کهن سال، معلول و معیوب است.
تجربه ی کسب امتیازات نامشروع، نشان می دهد که همانند انقلاب نارنجی تیم گل مرجان، مجاهدینی که اکنون با مجاهدین زمان جهاد، شبیه سازی می شوند، افراد بی کار، بی روزگار و جامانده ای بیش نیستند که اینک برای استمرار بازار رهبرانی که در زمان جهاد از پول های آمریکایی و سعودی، بر جامعه ی ما تحمیل و تحریف شدند تا احسان مند کسانی شویم که فقط در چهار سال، ما را تاراج کردند و حضور سیاسی آنان پس از طالبان، انحصار، تهدید نظام، فساد اداری، تشدید ستیز قومی و آز برای کسب قدرت است؛ زیرا فراموش کرده اند، بهانه ی جهاد، ایثار در راه ارزش های معنوی بود که پس از فلتر سیاسی، اکنون با مدعای کسانی مواجه ایم که نمی اندیشند: مدیریت یک اداره ی صنعتی، کار یک سلاح بردوش بی سواد نیست و نه این طیف منفی، اجازه می دهد کار به اهلش سپرده شود.
بهانه ی نیروی مجاهدین، نه فقط حرص فرصت طلبان برای بقا در جوی ست که دیگر اکسیجن آنان را تهیه نمی کند، بل ترفند دیگری ست تا شماری بی سواد و استفاده جو، بار دیگر فرصت ها و هزینه های مادی و معنوی افغانان را ضایع کنند.
نیروی مجاهدین- در واقع با گذشت چند دهه فراز و فرود، درحالی که در نهایت کاهش کمیت است، اگر دودمانی تفسیر شود، وارثانی دارد که شاید بعضی در قشر مذکر و مونث، چند دوره ی اشتراک در برنامه ی ستاره ی افغان را نیز سپری کرده باشند.
فرزند یکی از رهبران جهادی که روزی برای منع تحصیل دختران، فتوا صادر می کرد، آوازخوان معروفی را شریک زنده گی اش می کند؛ یعنی با ماسک، فقط ظاهر تغییر می کند، اما اصلیت بر جا می ماند.
ما، سالیان زیادی ست که از کهنه فروشی تنظیمی، چیزی نمی خریم؛ زیرا می دانیم امتعه ی این بازار، درخور کار نیست.