در میان فعالان سرکس سیاسی افغانستان، احمد بهزاد در رده ی اول منافقان قرار دارد. در تجمع اعتراضی 20 نفری به حمایت از پدرام که همانند اعتراض جنبش به اصطلاح رستاخیر تغییر، تقریباً مردمان بی سروپای کوچه و بازار با پرچم های شوم دوره ی ربانی در کنار مجوسی گرایان، نعره ی تکبیر می گفتند که اگر وارد دنیای نشراتی امثال پدرام ها شوند، خط ارتداد و کفر آنان به ماجرای کتاب «سنگ های آسمانی» نیز می رسد. این دو جریان متناقض، اما با امیدواری، گردآمده بودند تا نشان دهند آخرین نمونه های روزگاران روسیاهی در حال افول می باشند.
هموطنان زیادی را دیده ام که از دیده درایی احمد بهزاد، شکایت می کنند. آنان می گویند این شخص دلقک، چه گونه نمی شرمد که بدون بررسی تمام ابعاد تاریخ، اگر انتقاد کند، از دهنی به گشادی تنور نانوایی، فقط پشتون ها حریق می شوند، اما بدون توجه بر شهود ملت، وقتی از ربانی، مسعود یا گذشته ی جنایتکاران تنظیمی، حزبی و جناحی غیر پشتون یاد کند، یکسره در خط مداحان درباری آبا و اجدادش، از قاتلان، خاینان و خودفروخته گانی سپاس می گزارد که آدم درمی ماند، طاعون های غیر پشتونی یک قرن اخیر در افغانستان، از بچه ی سقا تا ربانی و ربانی زاده گانی کنونی، غیر از ویرانی، تجاوز و تولید مثل، از کارخانه ی آی.اس.آی تا حال، چند تا خشت عمران در ویرانه های این کشور مانده اند؟
اگر به نه ماه حکومت کلکانی مراجعه کنید، همانند بیل و کلندی می مانند که همه چیز را نابود می کنند. ماشین جنگی سقاوی دوم با تمام توان، چهار سال تمام روی مناطق مربوط به عبدالعلی مزاری، آتش باری می کردند که می دیدند در برابر یک جوانک محصل زمان شهید داکتر نجیب الله (جنرال شفیع مشهور به دیوانه)، قهرمان به اصطلاح ملی، بار های نومید شده بود که می دید در برابرش اجساد قوماندان های بزرگ ساخته شده ی اتحاد شوروی، مانند برگ درختان می ریزند، اما او تا زمان ظهور طالبان، جرات نکرد وارد ساحه ی غرب کابل شود.
وقتی فرار از منطق به مرز آخر می رسد، مردم ما می گویند «انصاف، چیز خوبی است!» کسی منکر نیست که در 300 سال اخیر، مردمانی از اکثریت پشتون ها، دچار خبط و اشتباه نشده باشند. در ارتجاع اول، اگر به جای فوران احساسات مذهبی کذایی، از عقل استفاده می کردند، بعداً پشیمان نمی شدند که چرا شاه امان الله را از دست دادند و مجبور نمی شدند برضد حکومت بچه ی سقا، ایثار کنند تا شرم تاریخی، زایل شود.
احمد بهزاد با روسیاهی خالص، پس از نشخوار عبارات 250 سال، اصطلاحات فاشیسم و نمونه های دیگر، در دیگ خودجوش قیر مذاب که به سیاهی تعصب آنان می ماند، از ربانی، مسعود و امثال آن ها، گل های سرسبد ساخت.
مگر می شود به چشم مردمی خاک زد که به یاد دارند، در حکومت نحس ملا ربانی، فقط در پایتخت با تمام قهرمانانی که روسان، ماهرانه از اعضای جمعیت و شورای نظار ساخته بودند، نمی توانستند به چهار اطراف شهر که در اختیار حزب وحدت، حزب اسلامی، حزب جنبش و دیگران بود، بدون مجوز مزاری، حکمتیار، دوستم و دیگران بروند.
فقط در چهار سال، بلایایی بر سر مردم آوردند که وقتی طالبان، شهر را از وجود جمعیت و شورای نظار پاک کردند، ناگزیر شدند به آنان شهرت «شر و فساد» بدهند. در مخروبه های باقی مانده از حکومت نحس ربانی، سایه ی سیاه ارتجاع اول نیز دیده می شد.
بیش از صد سال از تنوع منابع تاریخی می گذرد. نسل ما در نیم قرن اخیر با استفاده از تمام امکانات تخنیکی، فقط محتاج قلمپردازی نیستند. کافی ست به شبکه ی جهانی یوتیوب مراجعه کنید تا هزاران سند و مدرکی را مشاهده و به دست آورید که فقط در نمونه های ربانی و مسعود با تمام کیفیت صوتی و تصویری، آنان را در حال اجرای اعمالی ثابت می کنند که حتی در یک درصد آن ها، ماهیت عمرانی، انکشافی و صلاح مردم به مشاهده نمی رسد.
با ادعا هایی کذایی مقاومت و جهادی که اکثر ساحات آن، بیرون از محدوده ی جمعیت و شورای نظار، اتفاق افتیده است، حذف تواریخی مشکل می شود که صوتی و تصویری می شوند.
بدبخت هایی که بر اثر عقده های حقارت، خودشان را ریشخند می کنند، نباید فراموش کنند: افول در چشم مردم، خیلی بدتر از آماجی ست که پدرام را دربرگرفت و دیری نشاید که دوسیه ی حل فساد او را مختومه کنیم.
شرح تصویر:
احمد بهزاد در دور نخست ولسی جرگه. در این تصویر، آقای بهزاد با مو های سر، هنوز از عقلی بهره مند بود که حالا با ریختن موها، در حال زایل شدن است.