گزارش های زیادی منتشر شده اند که گروه های مختلف قومی از تاجیکستان، اوزبیکستان، چچن، پاکستان و کشور های عربی در تنازع داخلی افغانستان، نقش مخرب و ویرانگر دارند. اتباع کشور های شمال افغانستان، بیشتر با استفاده از زمینه ی قومی، در میان غیر پشتون ها، فعالیت می کنند. اکثر طالبان بدخشان، تاجیک اند. اویغور ها و چچن ها با عادت زنده گی در جغرافیای چین، اتحادشوروی پیشین و روسیه ی کنونی، همکاری با مخالفان مسلح غیر پشتون را ترجیح می دهند. روابط تنگاتنگ تنظیم های جهادی با استخبارات پاکستان، پای پنجابی و پاکستانی را در تمام جغرافیای افغانستان، کشانده است. ملا فضل الرحمن، قاضی حسین احمد و جنرال حمید گل، از خوب ترین دوستان مسعود و ربانی بودند و حتی احزاب شیعه، همانند حرکت اسلامی محسنی و شاخه های پیوسته به اکبری و خلیلی، روابط محکمی با پاکستان داشتند. موجودیت اقلیت قومی هزاره در کویته ی پاکستان، سهولت های سیاسی و اجتماعی حزب وحدت و احزاب شیعه ی افغانستان را نیز فراهم می کرد. حسین یاسا که برادر او از ماموران بلندپایه ی اردوی پاکستان است با آنانی که جزو جامعه ی هزاره ی کویته ی پاکستان استند، نقش واسطه را برای محقق و امثال او فراهم می کنند.
در جریان جنگ های داخلی، اسناد تصویری زیادی وجود دارند که حزب وحدت مزاری و سایر شاخه های شیعه و هزاره، از سوی پاکستان از طریق اهل تشیع و هزاره گان کویته، کمک می شدند و بر اساس این ارتباط، داد و ستد پاکستانی ها با جناح های اهل تشیع، حرف های پنهان نیستند.
نقش ویرانگر تنظیم های جهادی در بربادی افغانستان، بدترین حضور ذهن مردم ماست که فراموش هیچ کسی نمی شود. تقریباً با تمام تنوع قومی افغانستان از پشتون و تاجیک تا اوزبیک و هزاره، همه در خیانت ها و ویرانگری های گسترده، نقش فعال و وابسته به خارجی داشتند. به استثنای آن اماکن و میادین جنگ که درگیری ها، خسارات وارده را مربوط به طرف های تهدید وانمود می کنند و در این میان، سهم جمعیت و شورای نظار، بسیار بلند است، تشخیص این که ساحه ای از سوی کدام گروه، بسیار آسیب دیده است، آسان نیست.
در جریان جنگ های چند سال اخیر، نقش مخرب اتباع کشور های همسایه، اما به نام مسلح و طالب، به گونه ای رویداد ها را تحریف کرده است. تحریف واقعیت ها در جوی که افغان ستیزی و پشتون ستیزی، عملاً از سوی بیگانه ها حمایت می شوند، اثرات سوء حضور اتباع خارجی را به زیان طالبان و مخالفان مسلح پشتون، رقم زده اند. همین اکنون، جریان داعش که سهم غیر پشتون های پاکستانی در آن بسیار کلان است، بیشتر بر اثر امواج آن از سوی جنوب کشور، به عمد، پشتونی وانمود می شود. در این شکی نیست که آنان همکاران پشتون دارند، اما تجربه ی ما از گذشته نشان می دهد، عوامل غیر پشتون با وارد کردن زیان های شدید به ساحه ی زنده گی پشتون ها، حس عاطفی و طبیعی ای را که حتی بی خاصیت ترین ها را تحریک می کند، ندارند. این محال است کسی منطقه ای را نادیده بگیرد که به ویژه در جوامع روستایی بر اثر فرهنگ پدرسالاری و احترام عمیق مذهبی و خانواده گی، نقش اثرگذاری بر روح و روان او دارد.
در میان جناح های درگیر در افغانستان، ماهیت، رویکرد و خاصیت تعدی و نقش ویرانگر ایران و عوامل داخلی آن، هرگز پوشیده نیستند. به قول خود آنان، حوزه ی فرهنگی آشنای افغانستان و اقلیت قابل ملاحظه ای از پیروان اهل تشیع که بیشتر هزاره، شماری پشتون و سادات نیز دارد، از زمانی که انقلاب اسلامی ایران منجر به ولایت فقیه شد، سهولت های سیاسی همسایه ی غربی را زیاد کرده اند. از رهگذر پیروان اهل تشیع، اکثر روحانیون اهل تشیع افغانستان، آموزش یافته گان قم، مشهد و کربلا اند. در میانه ی جنگ های اتحادشوروی در افغانستان، حمایت گسترده ی ایران از احزاب تشیع که به جای جهاد، در جنگ های داخلی، نقش گسترده داشتند، طیف ستیزه گر و وابسته ای را زاده است که می توان به یقین گفت پس از خودفروخته گان پرچمی، ناقلین ستمی و اعضای جمعیت و شورای نظار، اما در منظر باور و آستان بوسی به ایران، بی نهایت وفادار اند. سال گذشته در ولایت بامیان، عده ی کثیری از روحانیون تشیع، علناً از خامنه یی حمایت می کردند و طیفی از سادات شیعه که با هزاره ها، رابطه ی خونی دارند، با طرح نفی هویت قومی هزاره، از تحمیل هویت اجباری گفتند.
عوامل مذهبی ایران در افغانستان، به اندازه ی وقیح، زشت و وفادار اند که هیچ تفاوتی از رهگذر برداشت های حوزه ی قم در برابر اهل سنت ندارند. دوستانم تعریف می کنند که روزی یکی از ملایان مشهور چنداول، آن قدر به مسلمان بودن اهل تشیع تاکید کرد که بالاخره به نتیجه رسید جز شیعه، کس دیگری مسلمان نیست. این، دروغ نیست. جنگ های داخلی افغانستان ثابت کرده اند که باوجود تلاش های مسعود و ربانی برای ایجاد محور ضد پشتونی، اما شرکای شیعه ی آنان، زیر تاثیر باور های کاملاً ضد اهل سنت، امید های آنان را برباد دادند. گذشته از این که واقعیت های ستیز قومی، اقلیت و اکثریت نمی شناسد، بازیگری جمعیت و شورای نظار به جای قدرت تاریخی پشتون ها در افغانستان، به مزاج هیچ غیرپشتونی خوش نیست؛ زیرا آنان را مجموعه ی منسوب به اقلیتی می دانند که در افغانستان، فاقد ارزشمندی تاریخی شمرده می شوند و ظرفیت ناچیز بشری آنان، به نام فارسی زبان، بزرگ نمایی شده است.
در آغاز این مقال آوردم که سرپوش نام ها، واقعیت های زیادی را تحریف کرده است. به این اساس، هرچه از عوامل مخرب صورت می گیرد، در وهله ی اول به نام طالب، صبغه ی پشتونی می دهند.
آخوندی از عوامل ولایت فقیه در ایران که در نمونه های شبکه های اجتماعی، کم نیستند، اما با رویکرد کاملاً متفاوت، از زمانی که محقق خودفروخته در رسانه ها، بحث نفی هویت ملی را دامن زد، با جراتی که در این طیف (روحانی)، کم پیدا بود، قسم دیگری از تخلیقات گنده گی را به نمایش گذاشته اند که با مراجعه به این نمونه، بقیه را به شما واگذار می کنم.
اصلیت عوامل وابسته به ایران، از تمام ظواهر گروه ها و افرادی شناخته می شود که همانند آخوندی که شاید در سوراخی در کابل، پنهان شده است، از دست آویز طرد هویت ملی، اما در کمال حماقت استفاده می کنند. افراد وابسته به گروهک های اقلیت های قومی که از رهگذر مشی زشت پشتون ستیزی، در همه جا به منگنه افتیده اند، از این که در بحث سهمیه ی قومی که از مبتکران آن اند، می بینند توزیع تباری، شایسته سالاری را زیر سوال می برد، می نالند که چرا چنین شد، زیرا در خلای قانونمندی، جای هزاران جوان مستحق پشتون را پُر کرده بودند. آنان در نوع جدیدی از بهتان و افترا، روی حساسیت مساله ی هویت ملی، اما به نام جعلی، عملاً ماهیت فرهنگ تعدی ایرانی را نمایش می دهند و در تضاد آشکار با این برداشت، با وصله ی آن به نام هویت پشتون، جوسازی می کنند تا هویت کسانی پوشیده بماند که به نام مخالف مسلح، اما متاسفانه با پرچسپ طالب، پشتون وانمود می شوند.
تصاویری که ضمیمه ی این مقاله می شود، چهره ی آخوندی را نشان می دهد که روی دوگانه گی تضاد و تناقص، از مدتی ست طیف دیگری از افرادی شناخته می شوند که با دامن زدن به مسایل قومی، بی هیچ شرم و حیا، به بیگانه خدمت می کنند.
سم پاشی های گروهک های مذهبی، کمتر از گرایشگران بیمار قومی نیستند. کاسه لیسان و زاده گانی که دور قم و مشهد، کلان شده اند، خیلی بدتر از آن لاییکانی می شوند که حداقل با فاصله از دین، از صدور فتاوی دروغین، عاجز اند. در مثالی که آورده ام، رو آوردن به فرهنگ افتراء و بهتان به منظور تفرقه و ایجاد تعصب، نشان می دهد ادبیات مستعمل عداوت پیشه گان دون داخلی که از تمام مزایای دیموکراسی غربی می خورند، اما برای روحانیت مرتجع بیگانه کار می کنند، ما را هشدار می دهد که در سلسله ی شناسایی عوامل بیگانه، این نمونه را نیز شامل فهرست تسویه ی حساب کنیم. وقاحت این آخوند به اندازه ای ست که از تعبیر قومی نام ملی افغان، از حادثه ای که هرگز نو نیست (تخریب پایه های برق)، برای ایجاد نفرت ضد پشتون ها، بهره برداری می کند. در متنی که از او می خوانید، آلزایمر این شخص، کمتر از جهال سقوی نیست. به نام افغان، مسوولیت بدبختی هایی را پشتونی می سازند، که از اگر اینان پرسان شود، روی کدام منطق، اعضا و جوارح یک حزب سیاه تاریخی (وحدت) را اقدس می سازند، اگر صبغه ی قومی نباشد، حیران می مانند که اینان چه کرده اند؟ بخشی از جامعه ی قومی این آخوند، از کارنامه ی احزابی همانند وحدت، می شرمند. تلاش های آنان برای کسب آموزش و ایجاد ظرفیت های سالم، نشان می دهند که طیف دیگری از آنان، منطقاً متوجه شده اند با اعتقاد به جانوران قومی، محال است کسی حتی نقد موثر آنان را بپذیرد. روی این ملحوظ، فاصله از محور های شر، خیانت و جنایت، جوانان زیادی از اقلیت های قومی را انگیزه می دهد برای امنیت شغلی، کار و زنده گی، از تجربه ی ننگین احزاب چپی و راستی، روزتارروز کنار بکشند.
طویل ساختن این مقاله، به منظور ارایه ی پاسخ به یک جاهل، مشکل نیست؛ حتی با نیش هجو و گزند ادبیات زشت نیز می توان آنان را عقب زد، اما بهتر می بینم با آوردن چند تصویر از گذشته ی تجربه ی تاریخی گروهکی که همانند این آخوند بی انصاف، اگر می خواهد فراموش کند، ما فراموش نمی کنیم که قیمت حضور سیاسی و تاریخی آنان برای افغانستان، چه بود؟ کدام گروه در قساوت و بی رحمی و جنایت، پشت همه را لرزانده است و انحصارات تعصب آنان، حتی جهال سقوی و ستمی را ناراحت می کند که روز و شب، به نام اکثریت فارسی زبان، خواب می بینند.
به تصاویری از تجربه ی تلخ تاریخی گروهکی بنگرید که حالا نمونه هایی از آخوند های دهن گشاد و هتاک منسوب به آنان، به نام «بابه» و «شهید صلح»، روی تاریخ نگاری جعل و تزویر را سیاه کرده اند.
شرح تصاویر:
نوشته ای از صفحه ی فیس بوک یک آخوند؛ افراد حزب وحدت و تنظیم های اهل تشیع وابسته به ایران در افغانستان.