آقای دوکتور نوراحمد خالدی تحت عنوان "دمیدن روح پدرام در کالبد جمعیت و شورای نظار" چنین می نویسد:

(سوالی در فیسبوک مطرح شد که چرا جمعیت دنباله رو سکتاریزم ستم ملی پدرام شده و اینها چه تفاوتی از هم دارند؟

چگونه خواستهای شکستن و تعویض سمبولهای کلان ملی پدرام امروز به اهداف سیاسی جمعیت و شورای نظار مبدل شده اند؟

تاریخ افغانستان را قبول نداریم، بیرق ملی را قبول نداریم، افغانیت را قبول نداریم، نام افغانستان را قبول نداریم، سرود ملي را قبول نداریم، احکام رئیس جمهور را قبول نداریم، دولت مرکزی را قبول نداریم، در مکاتب تدریس پښتو را قبول نداریم، وحدت ملي را قبول نداریم، قانون اساسي کشور را قبول نداریم، با طالبان صلح را قبول نداریم، زبان دری را قبول نداریم؟

خلاصه هرچه بنام و مربوط افغانستان است قبول نداریم!

بخصوص اگر به سخنان و موضع گیریهای مرحوم فهیم قسیم توجه کنیم موصوف ملی می اندیشید، افغانستان را قبول داشت و مخالف فدرالیزم و تجزیه طلبی هم بود. چه واقع شد که همقطاران فهیم قسیم دنباله رو پدرام شدند؟

از پاسخهای رسیده تا حال میتوان چنین جمعبندی کرد:

فطرت افغان مینویسد پدرام نخست پرچمى بود بعدا عضو جمیعت ربانى و عضو شوراى نظار گردید فعلا مسؤول حزب كنگرس تاجیکان و وكیل در پارلمان میباشد.

به تآیید سپنتا پدرام سر سپرده منافع رژیم اخوندى ایران است و مشاهده شده که قبل از مسایل مهم از سفارت ایران دستور میگیرد. موصوف در عین زمان چیز فهم و زیرک است. چونكه شوراى نظار از خود كدام چیزى در راستای تیوری پردازی ندارند، بنا بر این هر چه كه پدرام برایشان مى گوید قبول دارند.

اما اکثر پاسخ دهنده گان یك تفاوت اساسی میان پدرام و جمعیت را بر ملآ کرده اند اینکه؛ جعمیت دنبال پول و پدرام دنبال مقاصد خاص سیاسی خود است. طوریکه تجربه نشان داده جمعیتی ها بخاطر قدرت و ثروت حاضر به هر کار هستند.

احمدشاه مینویسد جمعیت اسلامی وشورای نظار بخاطررسیدن به قدرت و بقا در قدرت با چهار حزب مدغم شده است که عبارت اند از ستم ملی، پرچم، ماووییستها واخوانی های جمعیتی.

اختلاف گروه جمعیتی نورالله عماد هم ناشی از این فرصت طلبی و زراندوزی جمعیت و شورای نظارمیباشد.

مهجان دو مینویسد موضوع اساسی آن است که گروه های جهادی ( هفتگانه + هشتگانه) در بازی های سیاسی همیشه از دو کارت استفاده کرده ومیکنند؛ یکی "جهاد" و دیگری قومگرایی است. درشرایط امروزی جهان و افغانستان شعارهای "جهاد" آنقدر موثر نیست بنابرآن اینها از کارت قومگرایی برای بقای خود استفاده میکنند.

تعدادی از پاسخها به این نکته نیز اشاره میکنند که اصلا خط مشي جمعیت به اساس تعصب قومی به میان امده است، مسعود نخستین کسی بود که افکار قومپرستانه تاجیک و احساسات ضد پشتون را در صفوف مجاهدین به میان آورد.

نباید فراموش کرد که احمدشاه مسعود باکودتای هشت ثور به کمک پرچمیها و دوستم از انتقال مسالمت آمیز قدرت از حکومت داکتر نجیب به حکومت منتخبه مجاهدین طبق معاهده جنیوا جلوگیری کرد و یک حکومت یک حزبی تاجیکتبار ایجاد کرد که باعث آغاز جنگهای تنظیمی در کابل گردید.

از قول فرید بهمن "براي حزب و دولت خلق-پرچم-وطن سقوط ساختار دولتي-حزبي شان بحران ایدیالوژیك خلق كرد و یك شبه عریان بودن اصلیت شان را عیان دیدند. براي خیل هاي مجاهدین پیروزي در تصرف قدرت بحران هویت را به وجود اورد و یك شبه به اسلام كه تعریف میكردند محكم ترین لگد را زدند. این خلاها-هردو طرف- را اسان ترین و بي درد سرترین ایدیالوژي به سرعت پر كرد ، تبار گرایي منتج شده به تبارنفرتي. به همین در صبح روز پیروزي، سگ جنگي كابل به نمایندگي از "اقوام" شروع شد. حالا، در عصر دیموكراسي وارداتي، توافق ها و قرارداد ها بین "سران" اقوام محور سیاست را تشكیل میدهد كه به ان "دیموكراسي توافقي" (از یعقوب إبراهیمي) .”قراردادي میتوان گفت، علت همین است. تفاضاي بازار سیاست تباري همین است."

غرزئ لایق در دعوت میدیا مینویسد: "در پرخاش شرم آور تباری و برپایی نامیمون جنگ قوم ها، شماری تاجیک تباران به «آگاهی رسیده » و آموزش یافته برازنده گی ویژه نمایش داده و در آزمون افغان ستیزی، مرکز گریزی و وجدایی خواهی، از دیگران، به فرسخ ها پیشی گرفته اند. این گروه تاجیک تباران مکتبی، از «چپ» افراطی تا «راست» افراطی، از «پرچمی» و «خلقی» و «شعله یی» و « جمعیتی » و « شعله یی » تا « اخوانی» و « ستمی» و «جهادی»، «افغانستانی» و «خراسانی» و یا «آریایی» ، دولتی و یا غیر دولتی، فرا ویا فرو افغانی، در یک سمفونی واحد و پناه بردن به سخیف ترین اسلوب ها و نازل ترین فرهنگ گفتمان و زبان چرکین، استناد های پایداری حاکمیت و یگانه گی افغانستان را مورد هجوم قرار داده، کتله های گستردهی باشنده گان زیستگاه ما را آماج نکوهش و سرزنش قرار میدهند."

غرزئ ادامه داده مینویسد: "پشتون ستیزی متعرض و کینه جو جوهر اصلی پویندهگی های همین بدنهی گمراه و فاسد شدهی مکتبی های تاجیک تبار را میسا پندار های سقیم و جعلی و به راه اندازی ترفند های ِ زد که با تولید و بازتولید عوام فریب، تأریخ، معنویت و سربلندی های باشنده گان سرزمین ما را مسخره میسازند....در پیشینه ی نه چندان دور، از صبحدمی هجوم نیرو های نظامی ناتو به سرکرده گی ایالات متحده در سال ۲۰۰۱ تا همین امروز، چهره های بدنام وشناخته شده ی تاجک تبار، همگام با یورش دیوانه وار بر سنت ها ، ارزش ها ، تأریخ ، ثقافت، و سربلندی های پشتونها و در همچشمی کینه توزانه با آنها، گهشماری، جبود فرهنگ و معنویت شریف و بلند پایه ی تاجیک ها را در پای رهزنان «سقاوی» با سخاوت ریختند و از کیش ننگین ِ حبیب الله کهدامنی، آن خصم آدم و آدمانه زیستن ، فقط به پاداش ِ عقیم ساختن ِ « حاکمیت سه صد سالهی پشتونها » ، هیکل ، « خادم دین رسول الله» تراشیده و در « اعزاز » روی سیاه وی سنت پرستش ِ باغی ها و یاغی ها را رونق تازه بخشیدند.

چنین چهره ها و باند ها، در آگاهانهگی عمل و اندیشه، سرگذشت پر غرور و با فرهنگ تاجیک های افغانستان را با ابزار ِ جانبداری لجوجانه از دزدان و آدمکشان شهره ی ِ « جهادی » و قارون های مافیایی تبار خویش لکه دار ساخته و به تاجیک های سربلند افغانستان ذلت و شرمساری بار میآورند. اینها ابهت و عظمت تاجیک تبار های زادگاه ما را تا سطح حقیر و فرومایه ی چند چورگر و چند دزد حرفوی سقوط میدهند.

" لایق مینویسد: گمراه شده های تاجیک تبار، همین هاییکه به ناجوری ... ، مدهش پشتون ستیزی سردچار اند باور دارند که فرآیند های طبیعی گذار به آدمانه زیستن را با تازیانه ی زبان و ادبیات آلوده و کثیف، در پناه فریب و خدعه، به بهای هویت همه گانی ، به سود کوچه و بازار محل خویش سمت و سو می بخشند. در کنش جاری این گروه، جای درک قانونمندی های زنده گی و گذار ِ عقلایی به دولت مدنی و ضمانت سالاریت مردم را شیوه های نازل و بدوی سر به سنگ زدن، خشونت مآبی و گریز از گفتمان سازنده و هدفمند تسخیر نموده و در لحظه های کوتاهی در فرنودآوری، به فحش و دشنام و تحقیر دگر اندیشان چنگ می اندازند.

قانون گریزی و لجاجت در برابر راستینه گی های جامعهی افغانی و زیاده خواهی و اضافه ستانی در وهله گنهکار شان را میسازد. ...

یکی از برآیند های ِ ضمیر ِ چنین آدمها و خمیر ِ سرشت ، های ناچاری های حاکمیت ها جنبش های جاری افغان ستیز و مرکز گریز و سرکشی در برابر حاکمیت به بهانه ی ناروای پشتونیزه ِ سرراست سازی ساختار قدرت، بیگمان، در بستر سازی برای دوام دست اندازی های خارجی و دنباله دار شدن و گسترش جنگ در ابعاد تازه تر، بازتاب ویژه دارد.“ پایان)

--------------------------------------------------------------
به امید اصلاحات وسیع اجتماعی در افغانستان عزیز
به پیش به سوی مبارزه با فساد اداری و آوردن صلح بین الافغانی!
به امید مبارزۀ هر چه سریعتر و هر چه دقیقتر در راۀ مبارزه با فساد اداری!
به امید مبارزۀ هر چه سریعتر و دقیقتر با ایران محوری ها و پاکستان محوری های مخرب در افغانستان عزیز!
به امید دقت به کوچکترین واحد های کاری در هر ساحۀ کاری ما!
به امید اتحاد و وحدت هر چه بیشتر اقوام شریف افغانستان!
به امید صلح، ثبات، عدالت اجتماعی، قانونیت، ترقی و رفاه برای مردم رنجدیدۀ ما