(خاطره ی سفر عبدالاحد مومند به فضا)
عادت تاریخ در کشور ما، فراز و فرود زودهنگام است که بستر اجتماع را با هرج و مرج سیاسی در تغییر نظام، به گونه ای تعریف کند که هر تغییری با ایجادات غیر ضروری، بنیان هایی را که از قبل با تجربیات دولت سازی توام بوده اند، نفی می کند. بنابراین هر آغاز دیگر در دشواری این که سازه هایش را از نو، چه گونه استحکام و امتداد دهد، بخشی از هزینه های گزاف زمانی- تاریخی ست که روند انکشاف سیاسی- اجتماعی افغانستان را بسیار کند می کند.
با وجود استمرار هرج و مرج سیاسی و بحران هایی بسیار مخرب، در مقاطعی که حداقل کسانی با گونه ای از تعهد اجتماعی و میهنی، حتی در کسوت همکاران بیگانه قرار گرفته اند، امر توجه بر رسالت ها، حاشیه وی نبوده اند.
28 سال قبل، عبدالاحد مومند (افسر اردوی افغانستان) خاطره ای آفرید که افغانان درمانده در بحران عظیم سیاسی- اجتماعی را تا پهنای بی کران فضا، در خود گرفت.
عبدالاحد مومند، نخستین افغانی بود که به فضا رفت. هرچند پیوند های سیاسی سیاستگران افغانستان و شوروی، بانی این رویداد بودند که در جو تبلیغات ضد آن، مخالفان می کوشیدند سایه ی نبرد های حق و باطل را بر آن بیافگنند، اما این سفر، اوجی شد که درست در امتداد حضور سیاسی فعال افغانستان از سلطنت شاه امان الله تا آن سال (1367- در حاکمیت شهید داکتر نجیب الله)، تلاش های ملت ما برای رسیدن به جلو، برای تضمین آینده ای بود که سوگمندانه در بیش از سه دهه، همواره هدیه ای از بحران و اندوه داشته است.
نخستین سفر یک افغان به فضا و حادثه ی ابتکار او برای نجات فضانورد همراه اش( افسر روسی) که در هنگام برگشت از ایستگاه فضایی شوروی بر مدار زمین، دچار عارضه ی تخنیکی می شوند و سیستم حامل آنان از کار باز می ماند، چیزی نبود که از یاد مردم برود؛ اما در بیست و هشتمین سال آن رویداد، تداعی این خاطره، نه فقط ما را به یاد هموطنی می اندازد که خاطره ساز شد، بل نمایانگر این است که ملت ما در درگیری عظیم سیاسی، چنان تاب می خورد که حتی اوج کیهانی او نیز آفتی در زمینی ست که حداقل یک نسل این سرزمین را عادت می دهد برای آرامش دایمی، نا امید باشند.
در این مقال، با یاد نخستین رویداد سفر یک افغان به فضا که با نام افسری از اردوی افغانستان (عبدالاحد مومند) است، نه فقط شجاعت و تلاش طیفی از آن افغانانی را گرامی بداریم که حتی در محدوده های تنگ (حاکمیت های ایدیالوژیک)، تلاش می کردند سرنوشت ما فقط با رویت جنگ، تعریف نشود، بل به یاد بیاوریم که با وجود شدت بحران ناشی از تجاوز شوروی، کشور ما تا زمانی که اجندای سیاسی کشور های همسایه می شود، در عمق فاجعه قرار نمی گیرد.
این که پیامد رژیم کودتایی، حضور دوستان ایدیالوژیک آنان را فراهم کرد و میراث این فراز و فرود تاریخی، تضمین بحران های آینده بود، در موضع نفی، هرگز ما را قادر نمی سازد گذشته ی پیش از کودتا را به تمامی بازسازی کنیم، اما پذیرفتن این حقیقت از ناگزیری هایی ست که با وجود آن رویداد غم انگیز، امید ها برای فراز که در اوج اش خاطره ی سفر یک افسر افغان به فضا بود، نشان می دهند افغانستان ما هرگز در ایستگاهی توقف نکرده است که سوگمندانه از تحول هشت ثور تا برپایی نظام کنونی که با جامعه ی جهانی، رنگارنگ شد، در دریای برنامه ها و سیاست ها، حتی مقولاتی چون ملی گرایی، در حالی آسیب ببینند که در بستر بحرانی و در زمانی که نیاز، حتی ما را برای رسیدن به تعاریف منافع ملی، گزند زده است، رسالت و تعهد اجتماعی، حاشیه وی شوند.
رویداد سفر عبدالاحد مومند، برای افغانانی که برای آینده ی بهتر، آروز داشتند، تنها یادواره ای نبود که بر اثر تفاهم و یا هم تبلیغات حاکمیت های ایدیالوژیک، اعتماد به نفس کاذب بیافریند، بل 28 سال پس از آن خاطره، می توان اندیشید که بقای ما در مقالی خلاصه نمی شود که با تجربیات سه دهه ی انبوه برگ های سیاسی بپنداریم؛ تعاملاتی که بر اساس روند گفتمان سیاسی برقرار می شوند و حاصلی جز تداوم حاکمیت های شکننده، گسسته از ملت و ایتلافی ندارند، بقای آینده ی ما را تضمین می کنند.
بدون شک، رویدادی همانند خاطره ی فراموش ناشدنی سفر عبدالاحد مومند بر اساس آرمان های بلند آن افغانانی خاطره شد که ولو در تگنای ناشی از حضور بیگانه، دنبال فرصت ها بودند که اگر زیر چتر سیاست، حقیقت ما را پنهان کردند، فراسوی سیاسی، فضایی دارد که در بی کرانه های آن، جایگاه های زیادی برای تبارز هویت، موضع ملی و خواسته های انسانی و جود دارند.
28 سال پس از سفر عبدالاحد مومند به فضا، حداقل اگر در شدت نیاز قرار داریم، نباید فراموش کنیم که رسیدن به آرمان های بزرگ انسانی، نیازمند اوجی ست که با تفکر بلند ملی نیرو می گیرد. هرچند 28 سال پس از اوج، هنوز در زمین پُر آشوب، زنده گی می کنیم.