بستر های بزرگی از حضور گسترده ی افغانان در ایران و پاکستان، هنوز هم حکایت از هجرتی دارند که در عقب، میدان های نبرد برای دشواری ها و ایثاری بودند که هرچند بسیار پُر هزینه، اما شرف و حیثیت را که گوهر های برابر با زنده گی یک افغان اند، تضمین کردند.
جهاد افغانان درخور سخن کوتاه نیست، اما اگر نتوانیم از ارزش ها و حقوقی که در قبال این شرافت حاصل شدند، دفاع کنیم، مفهوم سخنسرایی در حقیقت جهاد، حرف از «گذشت» و «گذشته» است.
میدان ها سرد شدند، کاشانه ها ویران و در جای مزارع سبز، گورستان های خشک و بزرگ به سیاهی آمدند. مهاجر شدیم، آواره گفتند و برای درد، غمنامه نوشتیم و از افسوس این گذشته، نه حال زنده گی می یابیم و نه مقال واقعی سیاسی.
نباید شاکی بود!؟ نقطه هایی از تلاقی ایدیالوژی هایی که انسانیت و بشریت را با آن ها میزان می کردند و به اصطلاح ملاک خوبی و زشتی بودند، باید در امتداد خط کشی بر کوهسار افغانزمین کشیده می شدند که از این افاده، همین ویرانه و بدتر از آن، خس و خاشاکی ست (بقایای تنظیم ها) که با هرچه توان جهانی برای اصلاح آنان می شود، خار های برخاسته اند که زقوم می شوند و از دلخوشی بر رنگ سبز نیز می کاهند.
حماسه ی جهاد افغانان بر ارزش های میهنی و اسلامی استوار بودند، و اما از آن جایی که میهن را در گروه تنظیم و فرقه، انفرادی و فرقه یی کردند، در این هدف، ارزش های اسلامی را مطمع نظر می کنم که از نگارش آن ها، در سیاه ترین روز های بی حرمتی بر حیثیت ما (نادیده گرفتن مسایل ملی)، نشانی هایی در برابر ما چالش می شوند که از گذشته ی ننگین حاکمیت تنظیمی و لایتنهایی هویت های مخشوش، اسطوره یی، مداحی و جعلی، با نهانکاری پیمان ها و سازش های آنان از رفیق شوروی تا دور میز سیاستگران منطقه یی، ردیف کرده اند.
ستیز و دشمنی را با تعاریف ساده نیز می توان تبیین کرد. این ستیز یا در نهان است و یا آشکار می شود. بنابراین، قلم را در امتداد همین موضوع هدایت می کنم که در داستان دلخوری از جهاد افغانان و امتیاز جهادی، ارزش های اسلامی در همان برهه هایی اغماض می شوند که وقتی حضور بدسلیقه ها در میان شود، فقط جهاد را بهانه می آورند و اما زمانی که بحث برحقیقت جهاد و حال آنان می رود تا پاسخ هذیان و اضافه گویی را دریابند، در عقب پکول ها و دستار های کشیده بر ریش هایی که در بیش از یک دهه معامله با خارجی، خط به خط رو به کله ی کچل می روند، ژست دیموکراتیک- تنظیمی می گیرند.
می خواهم این نمونه را پیش کنم که همین بهانه ی کوتاه (ما جهاد کردیم) را نیز در دشمنی آشکار با حقیقت ما (ملت افغان) و با نادیده گرفتن ارزش های اسلامی که اگر قرار باشد عقده ی دشمنی تحویل دهند، در اثبات همان ادعا، مستند نماییم که آنان برای نفی منافع ملی، حاضر اند ارزش های معنوی را نیز فدای نفهمی ای کنند تا حاصل سال ها حضور تحمیلی و بی ارزش شان در نقطه ای به نام تذکره ی بی مفهوم، مُهر شود.
هیچ چیزی به اندازه ی استفاده ی نامشروع از امتیاز جهاد افغانان به نفع مردمانی که حتی روزی نیز برای وحدت، رفاه و اسلام، اراده ی واقعی نکرده اند، اندوهبار نیست. بنابراین، تا زمانی از بزرگی جهاد ما به بزرگی یاد نخواهیم کرد که امتیاز «جهاد افغانان» برای وارثان واقعی آن، تضمین نشود.