الحاج س. ع. پ، از افغانان و هموطنان آگاه و فرهنگی ما در سویدن، در پیامی در فیس بوک، کلپ صوتی ای را ارسال کرد که برای من در شناخت انگل های داخلی، در    طبقه ی دون به شمار می رود. محتوای این کلپ، تهدید و توهین یک بی همه چیز ناقل زاده ی آسیای میانه بود که با لحن، لهجه و ادبیات مخصوص خودشان، از بالا تا پایین، به ویژه در آدرس های دنیای مجازی در انواع خراسانی، پارسی یا فارسی و آریایی، به خوبی شناخته می شوند.  

من در جریان کار های فرهنگی از گزند زبان و قلم مردار اینان در امان نمانده ام؛ زیرا به زعم خودشان، وقت پاسخ نیابند، با شدت توهین می کوشند شما را حتی به ترک کار وادار کنند؛ اما خدا را شکر که نه فقط عقب نرفتم، بل با کوبیدن مشت محکم به دهن یکی از گنده دهن ترین آنان، همه را متوجه کردم «نزن به در کسی به انگشت که نزنند به دهان ات به مشت»؛ که بالاخره جُل و پلاس نحس خویش را جمع کردند و متواری شدند.  

شنیدن کلپ صوتی ای که پیرامون افتضاح دیگر باند شر و فساد و سلسله ی نحس سقوی در سفارت افغانستان در سویدن بود، توجیه خوبی برای این مقاله می تواند باشد که روز قبل با نوشتن مقاله ی «سوء استفاده به این سطح!»، گونه ای از گنده گی در مسایل وزارت خارجه ی افغانستان را تبیین کرده بودم.  

چنان چه آوردم، شخصی با لحن، ادبیات و لهجه ای که در بیش از سی سال خیانت ها به افغانستان، خورد و بزرگ شان را می شناسیم، به یک جوان فرهنگی پشتون پیهم زنگ می زند و بالاخره او را مجبور می کند در برابر وب کم، تیلیفون او را پاسخ بگوید. سقوزاده با لحن تهدید آمیز به جوان پشتون یادآوری می کند که افشاگری هایش جایی را نمی گیرند و با تکرار این مطلب، به فرهنگی پشتون می گوید که تو را به افغانستان چه؟ شما از این جا نیستید. وقتی مخاطب پشتون اش با کمال حیا به وی اعتراض می کند، به او می گوید که به جز زبان دری، هیچ زبانی ملی نیست و پشتو، زبان پاکستانی است.  

این کلپ از زمان انتشار، توجه زیاد هموطنان را جلب کرده است. اهمیت بررسی آن، بیشتر از آن است که پنداشته شود کسی فقط «پارس» می کند.  

گذشته از گند حکومتی که در اختلاطی از خوب و بد چند دهه ی سیاسی، حالا شاهد سقوزاده گان نیز است، ایده های منحرف فکری که در چپ و راست اعضای جریان های سیاسی کنونی، خود به ایسم های جدید انحراف فکری مبدل شده اند، شماری را که همواره با تکیه به خارجی برای ما ژاژخواهی می کنند، وامی دارند با طرز دید خاص خودشان، مسایل افغانستان را منعکس کنند.  

گاه بازتاب غلط مسایل افغانستان از مجرای تاجیکستانی ها و ایرانی ها، پیش از این که بیشتر بر اساس برداشت های خودشان باشد، برمی گردد به تلقین سقوزاده گان و آخوندانی که در انواع ارتباطات مزدوری، طرز فکر خودشان را به دیگران منتقل می کنند. کم نیستند خارجیانی که از این طرز تفکر، بیمار شده اند و نمونه ی روراباکر با آن   اعلامیه ای که شاید سقوزاده گان نوشته بودند و او امضاء کرده بود، نشان می دهد رو آوردن به فضیحت از نوعی که در کلپ ماجرای سویدن شنیدیم، روی چه اساساتی استوار است.  

با آن چه بروز شد، در حالی می توان به نمونه ی غیر پشتونی کسانی رسید که خیلی بدتر از کسانی که هویت پشتونی متعصب دارند، تامل کرد؛ زیرا قبلاً دیدیم که در مساله ی صلاح الدین مخکش، حتی امرالله صالح با منافقت تمام، در حالی که گذشته ی استخدام های تبعیض آمیزش در ریاست امنیت را فراموش کرده بود، با ترفند معمول جذب غیر تاجیکان، مساله را آن قدر کلان کرد تا در این مثال، گند و کثافات خودشان مکتوم بمانند.  

نمونه ی نو، کثافتی را مثال می زند که در صد ها نوع در مصیبت حاکمیت ائتلافی در همه جا استخدام شده اند و صدور آنان در کشور های خارجی، بیشتر از همه به منظور اشاعه ی تلقینات نادرست از افغانستان در ذهن خارجیان است.  

نشست های چند مراتبه یی اعضای سقوی در آلمان که امرالله صالح، فعالانه در آن ها سهم گرفت، نشان می دهد خارجیان ناکام در افغانستان نیز چه گونه برای رهایی از خبط و اشتباهاتی که کرده اند، کرداری می کنند که نمونه های سرمایه گذاری همسایه گان ما، بحران افغانستان را با مجموعه ای از مزدوران و خودفروخته گان به تداوم می برد.  

در کلپ صوتی ماجرای سویدن، سرنخ فسادی به دست آمده است که نباید اغماض شود. یکی نمونه ی مونث که چند قبل از اثر بی کفایتی معزول شد، پس از آمدن به کابل، از شوونیسم داد می زد. این که بالاخره تبیین شد او بر چه اساسات نادرستی به آن جا رسیده بود، «دیر فهمی» هایی ست که به معنی «کار از کار گذشته» می شود. هرچند خوشبختانه زیاد نماندند.  

نمونه ی مستهجن اخیر، باید به گونه ای خبری و تعقیب شود که در آینده ی سیاسی کشوری که دیگر از اقتصاد مصنوعی و تکیه بر بیگانه در آن کمترین خبر هاست، کسانی در جلد و نقش نماینده گان و دیپلوماتان افغان، خارجی شوند که پیش از همه باید بدانند مجموعه ی پشتوانه ی تباری پشتون در افغانستان، نه فقط گذشته اش را می داند، بل استوار بر ظرفیت ها، آگاهی و جسارت، در عقب همان حقایقی ایستاده اندکه افغانستان، افغان و پشتو نامیده می شوند.  

در کشوری که به نام افغانستان است و کسی نمی تواند بدون اصل مساله ی بزرگ ترین قوم، ره به جایی ببرد، پشتون ستیزی به نام افغان ستیزی، اگر نهایت حماقت نباشد، نام دیگری ندارد.  

در پایان، سعی شود رد سقوزاده ای که بی ادبی را از حد گذرانده است بیابند و در اولین اقدام، از کار بی کار کنند. وقتی به افغانستان آمد، این که چه گونه در معامله ی به مثل، با او طرف می شویم، همان کاری ست که با کسانی کردیم و می کنیم که اخلاق و آدمیت را قصداً فراموش کرده اند.  

نتیجه ی 16 سال فحاشی، دهن گنده گی و توهین سقوزاده گان، باند شر و فساد و تنظیمیان فاسد، چیزی جز امواج سهمگین واکنش مردم نبود که حالا ناگزیر اند خاینان و جانیان منسوب به ایل و تبار خودشان را در خلوت های سقوی تجلیل کنند.  

در امتداد آن چه در این آخرین نمونه ی زشت دیدیم، کسانی پشیمان می شوند که دوست دارند 8 ثور، 18 سنبله و سنوات شرم و خجلت، تحسین و ستایش شوند.  

شرح تصویر: 

یک سقوزاده ی دزد در حال جداسازی اموال دولتی برای دزدی. در عقب او چندین پایه تیلیفون سیم دار دیده می شوند که یک جا شده اند. 

 یادم می آید در اوایل حکومت ملا برهان الدین ربانی، یک سقوی منسوب به شورای نظار که لباس خوبی هم داشت، از من که با یکی از نزدیکانم از برابر وزارت امورخارجه، عبور می کردیم، در مورد قیمت تیلیفون ها پرسید. بر اثر ارزشی که تیلیفون های سیم دار در آن زمان داشتند، داشتن تیلیفون، غنیمت و بهایی به شمار می رفت، اما دزدان تنظیمی، بیشتر در نوع سقوی، خیال می کردند از این وسایل تماس، فقط گوشی و مایک، قیمت دارند. بنابراین، هرچه تیلیفون بود در هرجایی که می یافتند، قطع می کردند و همانند دزدی با کوله بار دزدی به راه می افتادند تا در بازار های کابل بفروشند. نتیجه ی این عمل سقوی گری، چیزی جز ضیاع و فروش هزاران پایه تیلیفون در کهنه فروشی ها و به نرخ بسیار ناچیز نبود.