زندگینامه حضرت محمد مصطفی (ص) 

 

بخش هفتم

 

در سومین سال هجرت، ابوسفیان و سران دیگر قریش برای گرفتن انتقام شکست بدر، با کمک بازرگانان مکه دست به تجهیز قوا برای جنگ با پیامبر (ص) زدند. سران قریش از قبایل هم پیمان خود هم بر علیه پیامبر (ص) یاری خواستند و با سپاهی نیرومند و مجهز رهسپار جنگ با رسول خدا شدند.[۱]عموی پیامبر، عباس بن عبدالمطلب نامه ای به آن حضرت نوشت و به وسیله پیکی به مدینه فرستاد و آمدن آنها را به پیامبر اطلاع داد.[۲]

 آن حضرت می خواست که مسلمانان در مدینه بمانند و بجای جنگ رو در رو، به دفاع از شهر اکتفا کنند اما یاران آن حضرت اصرار کردند که در بیرون از مدینه با دشمن روبرو شوند و بجنگند، پیامبر هم علیرغم میل باطنی موافقت کرد.[۳] اما زمانی که آن حضرت زره خود را پوشید و آماده خروج از مدینه شد یاران آن حضرت مردد شدند و بهتر دیدند که مطابق فرموده پیامبر در مدینه بمانند اما آن حضرت از تصمیمی که گرفته شده بود، برنگشت [۴] و با هزار نفر از مدینه خارج شد.
پیامبر و سپاهیان ایشان از کوه احد رد شدند و جلوی کوه اطراق کردند و آن کوه پشت سر ایشان قرار گرفت.[۵]  پیامبر حضرت ۵۰ تن از تیراندازان سپاه را به فرماندهی عبدالله ابن جبیر مامور کرد که در تنگه ای که در پشت سر سپاه اسلام واقع بود مستقر شوند و نگذارند که سپاه دشمن از کوه احد رد شود و به سپاه اسلام حمله کند [۶] و تاکید کرد که به هیچ عنوان آنجا را ترک نکنند چه سپاهیان اسلام، سپاه قریش را شکست بدهند و یا حتی اگر ببینند که سپاهیان قریش پیامبر و سپاهیان اسلام را به شهادت میرسانند. [۷] شمار سپاهیان دشمن، ۳۰۰۰ نفر و تعداد سپاه اسلام ۷۰۰ نفر بود زیرا پیش از شروع جنگ ۳۰۰ تن از سپاهیان با عبدالله بن ابی رئیس اهل نفاق، سپاه اسلام را ترک کردند و به مدینه برگشتند. [۸]

این جنگ روز شنبه، هفتم ماه شوال [۹] و یا احتمالا در روزی دیگر در نیمه نخست آن ماه [۱۰] در نزدیکی کوه احد رخ داد به همین خاطر آن را جنگ احد مینامند. در ابتدای جنگ سپاهیان قریش شکست خوردند و فرار کردند. مسلمانان آن ها را تعقیب کردند و مشغول جمع آوری غنیمت های بجا مانده شدند. خالد بن ولید چند بار به تنگه کوه احد حمله کرد ولی حضرت عبدالله بن جبیر و یارانش به شدت از آنجا دفاع کردند و خالد و نیروهایش را عقب راندند. پس از شکست سپاه قریش، به استثنای حضرت عبدالله بن جبیر و کمتر از ۱۰ تن دیگر، بقیه تیراندازانی که پیامبر آن ها را مامور کرده بود که نگذارند سپاه دشمن از پشت به سپاه اسلام حمله کند برخلاف دستور پیامبر و فرمان عبدالله بن جبیر، محل وظیفه شان را ترک کردند و به جمع آوری غنیمت مشغول شدند. [۱۱] در همین حال، خالد بن ولید با نیروهای تحت فرمانش به موضع عبدالله بن جبیر حمله کرد و پس از به شهادت رساندن او و یارانش از تنگه عبور کرد و از پشت به سپاه اسلام حمله کرد [۱۲] و در نتیجه ورق به نفع قریش برگشت و حدود ۷۰ تن از سپاهیان اسلام به شهادت رسیدند و الباقی پراکنده شدند [۱۳] و تنها پیامبر و ۱۴ تن از یاران او ثابت قدم ماندند و پیامبر هم در این نبرد زخمی شد. [۱۴] در این جنگ شایعه شهادت آن حضرت هم پخش شد زیرا یکی از سپاهیان دشمن که پرچمدار آن حضرت را به شهادت رسانده بود گمان میکرد که خود پیامبر را به شهادت رسانده است و فریاد می زد که من پیامبر را کشتم.[۱۵] در میان شهدای سپاه اسلام، تعدادی از سران آن ها هم بودند منجمله حضرت حمزه عموی پیامبر که توسط یک غلام حبشی به نام وحشی به شهادت رسید. تلفات سپاه دشمن هم در این جنگ ۲۲ نفر بود. [۱۶]

 

پی نوشت ها:

 

۱_ سیره رسول خدا، ص ۳۲۱_۳۲۲

۲_ مغازی، ج اول، ص ۱۴۸

۳_ سیره رسول خدا، ص ۳۲۳_۳۲۴

۴_ تاریخ یعقوبی، ج اول، ص ۴۰۶

۵_ مغازی، ج اول، ص ۱۶۰

۶_ سیره رسول خدا، ص ۳۲۵

۷_ مغازی، ج اول ص ۱۶۳

۸_ سیره رسول خدا، ص ۳۲۵

۹_ مغازی، ص ۱۵۲

۱۰_ سیره رسول خدا، ص ۳۴۴

۱۱_ مغازی، ج اول،  ص ۱۶۶_۱۶۷

۱۲_ تاریخ یعقوبی، ج اول، ص ۴۰۷

۱۳_ مغازی، ج اول، ص ۱۷۴

۱۴_ سیره رسول خدا، ۳۳۴_۳۳۵

۱۵_ همان منبع، ص ۳۳۱_۳۳۲

۱۶_همان منبع، ص ۳۴۴