فرضیه به آزمون گذاشته شده در این نوشته کوتاه، عبارت از این است که "ایالات متحده آمریکا و دول غربی از طریق دستکاری و مداخله علنی عوامل و زمینه های همگرایی کشورهای اسلامی، آنها را به عواملی برای تفرقه٬گروه گرایی٬ نظام ونظام سازی اختلافات و جدایی مبدل ساخته است ."
اصطلاح همگرایی از مفاهیم و واژه های خاص بخش علوم سیاسی و روابط بین الملل سرچشمه می گیرد که به طور معمول در مقابل اصطلاح واگرایی به کار برده میشود. منظور از همگرا شدن کشورها یا جوامع مختلف، نزدیک شدن آنها به یکدیگر به منظور اتخاذ مواضع مشترک دیپلو ماتیک در زمینه های گوناگون جمعی ٬ سیاسی، اقتصادی، نظامی ٫ مد نی و امثال آن است. از آنجایی که تاریخ حیات سیاسی جوامع بشری همواره درطول تاریخ شاهد همگرایی ها و واگرایی های متعددی بوده است، در نتیجه این مسله مورد توجه برخي از دانشمندان بزجسته و نظریه پردازان علم سیاست قرار گرفته است.
مطالعات دانشمندان علوم سیاسی و به خصوص تحقیقات انجام شده به وسیله نظریه پردازان روابط بین الملل، نشان میدهد که عوامل متعددی چون داشتن دشمن مشترک ، وجود مسائل تاریخی و جغرافیایی، اعتقاد داشتن به دین ومذهب واحد، بهره مندی از فرهنگ مشترک ، وجود مشکلات و دردهای مشترک ، نیازهای متقابل و همچنین مسائلی چون نژاد ، زبان ٬فرهنگ و مانند آن در شکل گیری پدیده همگرایی بین جوامع مختلف نقش بسزایی ایفا میکنند وبحث احساساتی نیست ٬جاه طلبی وخودخواهی نمی پذیرد
البته باید خاطر نشان کرد که این عوامل می توانند به دو صورت مثبت و منفی عمل کرده و تأثیرهای کاملا متفاوتی از خود برجای گذارند. به عبارت دیگر ، در شرایط گوناگون و با ورود عوامل و متغیرهای دیگر، ممکن است همین عوامل به جای آن که موجب همگرایی شوند، به عاملی برای تفرقه و واگرایی تبدیل شوند. به عنوان مثال، دین مشترک همان طوری که میتواند زمینه بسیار مناسبی برای ایجاد همگرایی بین پیروان یک دین خاص تلقی شود، در عین حال ممکن است به دلیل وجود فرقه ها و مذاهب گوناگون و بروز اختلافات عقیدتی، موجب واگرایی و جدایی بین پیروان یک دین شود. همچنان که همسایگی و همجواری جغرافیایی اگر با اختلافات مرزی و ارضی همراه شود، می تواند به جای همگرایی، به دشمنی و واگرایی منتهی شود.چنانچه دربرخی از کشورهای مسلمان دیده شده است.
با ذکر این مقدمه، مقاله کنونی قصد دارد با استفاده از نظریه های دانشمندان علم سیاست درباره چگونگی ایجاد همگرایی بین جوامع مختلف، موضوع بسیار مهم "همگرایی کشورهای اسلامی" را مورد بررسی قرار داده و به این سوال پاسخ دهد که چرا این عوامل تا کنون نتوانسته است به همگرایی و وحدت اسلامی منجر شود ایا قصور درعملکرد ماست ویا اصلا برخی از کشورهای مسلمان چنین کفایت وشایستگی دارد!
با کمی دقت در عنوان مقاله حاضر میتوان حدس زد که فرضیه به آزمون گذاشته شده در این نوشته مختصر، عبارت از این است که "آمریکا و دول غربی از طریق دستکاری ومداخله علنی عوامل و زمینه های همگرایی کشورهای اسلامی، آنها را به عواملی برای تفرقه و جدایی مبدل ساخته است." بنابراین تصور میشود که شناخت دقیق این توطئه ها از یک سو، و آشنایی با زمینه ها و ضرورتهای همگرایی کشورهای اسلامی از سوی دیگر، میتواند از طریق خنثی سازی توطئه های استکبار جهانی، وحدت و انسجام را به جهان اسلام بازگرداند.
زمینه ها و مقدمات همگرایی:
قبل از معرفی زمینه های وحدت و همگرایی در جهان اسلام، در ارتباط با مباحث نظری، ابتدا باید به این سوال پاسخ داده شود که به طور کلی چه کشورهایی می توانند با یکدیگر همگرا شوند؟ به عبارت دیگر، کشورهایی که در طول تاریخ حیات سیاسی جامعه بشری توانسته اند به وحدت و همگرایی دست یابند دارای چه خصوصیات و مشخصاتی هستند؟ در این قسمت به عنوان نمونه تنها به چند ویژگی اصلی اشاره میشود.
۱ -داشتن سابقه همگرایی:
دانشمندان علوم سیاسی و روابط بین الملل شرایط خاصی را برای ایجاد همگرایی بین کشورهای مختلف در نظر میگیرند. به عقیده آنها جوامعی می توانند در راستای ایجاد همگرایی بین خود و دیگران بدون اسیب گام بردارند که از نظر تاریخی، سابقه وحدت و همگرایی بین آنها وجود داشته باشد، یعنی در مقاطعی از تاریخ خود، موجودیت سیاسی واحدی داشته و سپس به دلایل مختلف دچار اضمحلال، فروپاشی و تجزیه شده اند. بنابراین کشورهایی که در طول تاریخ حیات خود هیچ گاه در یک واحد سیاسی گردهم نیامده و هویت مشترکی نداشته اند، برای ایجاد همگرایی بین خود با مشکلات زیادی روبرو خواهند شد برعکس، کشورهایی که این وضعیت را تجربه کرده باشند، به سادگی میتوانند این تجربه را تکرار نمایند.
به عنوان مثال، کشورهای اروپایی که در طول تاریخ سیاسی خود همواره تحت سیطره و حاکمیت یکی از قدرتهای برتر اروپایی قرار داشته اند، در اواخر قرن بیستم میلادی توانستند نمونه نسبتا موفقی از همگرایی منطقه ای را در قاره اروپا به وجود آورده و روز به روز بر حوزه گسترش و نفوذ آن بیفزایند.
با این توضیح مشخص میشود که همگرایی کشورهای اسلامی امری ممکن و محتمل است زیرا در گذشته ای نه چندان دور، جوامع مختلف اسلامی در سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا تحت قلمرو حکومتی واحد قرار داشته اند به طوری که حتی توانسته اند در چندین جنگ بزرگ ، قدرتهای بزرگ جهانی را شکست دهند. فتح اندلس اسپانیا و همچنین خاطره جنگهای صلیبی که دوصد سال به طول انجامید و به آزادسازی بیت المقدس منتهی شد هنوز در ذهن ها وجود دارد.
فتح قسطنطنیه و فروپاشی امپراتوری روم شرقی به دست سلطان محمد فاتح ، امپراتوری عثمانی ، می توان گفت که تاریخ اروپا را تغییر داد و رنسانس و رفرماسیون را برای اروپایی ها به ارمغان آورد. بنابراین در صورتی که با این ایده ی نظریه پردازان روابط بین الملل موافق باشیم ، میتوان گفت که کشورهای اسلامی در سایه تجارب تاریخی درخشان خود ، برای احیای دوباره همگرایی بین کشورهای مختلف اسلامی از زمینه مناسبی بهره مند است.
۲-نظام سیاسی مردم سالار:
نظریه پردازان روابط بین الملل همچنین عقیده دارند کشورهایی که دارای نظام سیاسی استبدادی و غیر مردم سالار هستند توانایی ایجاد همگرایی با سایر کشورها را ندارند. نظام های سیاسی استبدادی ، همان طوری که در سیاست های داخلی خود از روش های خشونت آمیز استفاده میکنند به همین ترتیب در سیاست خارجی خود نیز بسیار خشن بوده و به طور معمول همواره با همسایگان خویش در حالت نزاع و درگیری به سر می برند.
بر این اساس به نظر می رسد ، کشورهای اسلامی در نخستین گام برای تحقق همگرایی بین دول اسلامی ، خود ابتدا باید از طریق انجام اصلاحات سیاسی، مردم سالاری دینی را در جوامع خود مستقر نمایند؛ حادثه ای که در سال ۱۳۵۷ در ایران به وقوع پیوست. بدیهی است نظام سیاسی مردم سالار دینی بهترین الگوی حکومتی در همه جوامع مسلمان شود واین تجربه موفق جمهوری اسلامی ایران میتوانست به درستی این مدعی را به خوبی به اثبات برساند. اما با یک تفاوت مبرم واشکار که جهاد مردم افغانستان را نادیده می پندارد واصلا از ماهیت ان ابا می ورزد . ابراهیم ریسی پیشنهادی حکومت همه شمول مانند دول غربی و سازمان سفاک ملل متحد از یک دیدگاه عجیبی را در قطر برای امارت اسلامی ابراز داشت.
۳- سیاست خارجی فعال و برون گرا:
کشورهایی که از نظر سیاست خارجی درونگرا هستند و در رویارویی با مسائل جهانی همواره از خط مشی انزواطلبانه پیروی می کنند، تمایل چندانی برای همگرایی با سایر کشورها از خود نشان نمی دهند. به عنوان مثال ایالات متحده آمریکا در ابتدای قرن بیستم بر اساس دکترین مونروئه از سیاست خارجی انزواگرایانه تبعیت میکرد. این کشور با وجود آن که در جنگ جهانی اول نقش موثری داشت ولی به دلیل اتخاذ همین سیاست ، عضویت در جامعه ملل را نپذیرفت.
سیاستمداران و دولتمردان آمریکایی در این مقطع از تاریخ ایالات متحده بر این عقیده بودند که آمریکا باید خود را از مسائل قاره اروپا کنار نگه داشته و از دخالت در امور مربوط به این قاره اجتناب ورزد. پیروان نظریه انزواگرایانه مونروئه عقیده داشتند که دولت آمریکا باید همه توان و انرژی خود را در قاره آمریکا صرف نماید. البته لازم به ذکر است در جریان جنگ دوم جهانی دولت آمریکا به یک قدرت جهانی تبدیل شد و پس از پایان این جنگ رهبری بلوک غرب را بر عهده گرفت به طوری که در نهایت توانست بین کشورهای غربی نوعی همگرایی به وجود آورد.
بر این اساس میتوان گفت که از طریق افزایش میزان آگاهی های سیاسی دول اسلامی از طریق تاکید بر مساله ضرورت حضور موثر مسلمانان در مجامع بین المللی و نیز افشاگری در مورد توطئه های استکبار جهانی و شناساندن چهره واقعی نظام سلطه می توان دولت های اسلامی را به حضور بیشتر و موثرتر در مسائل بین المللی تشویق کرد. در این صورت، ضرورت همگرایی ملت های مسلمان، به هنگام رویارویی با مستکبرین جهانی به خوبی بر همگان روشن خواهد شد.
بررسی این ویژگی ها نشان میدهد که کشورهای مسلمان شرایط و مقدمات لازم را برای همگرایی دارا میباشند. مباحث بعدی این مساله به شیوه بهتری تبیین خواهد کرد.
زمینه های گوناگون همگرایی کشورهای اسلامی
همان طوری که در مقدمه این مقاله بیان شد همگرایی بین کشورهای مختلف مستلزم وجود زمینه های مختلفی چون وجود دشمن مشترک، مسائل جغرافیایی و تاریخی و مانند آن است. در اینجا برخی از قابلیت ها و توانمندی های کشورهای اسلامی را که می تواند زمینه ساز اتحاد و همگرایی بین مسلمانان باشد، مورد بررسی قرار میگیرد.
۱- جمعیت و مساحت جهان اسلام:
جهان اسلام با جمعیتی بیش از یک میلیارد و سیصد میلیون نفر پس از جهان مسیحیت ، دومین جمعیت بزرگ مذهبی است. از نظر میزان گسترش جمعیت مسلمانان در مناطق مختلف جهان نیز آمارها بسیار روشنگر هستند. از کل ۳۹ کشور آسیایی ۲۱ کشور جزو کشورهای اسلامی محسوب می شوند. همچنین از ۵۸ کشور آفریقایی ۲۰ کشور آن مسلمان هستند.
اگر چه در قاره اروپا تنها دو کشور اسلامی آلبانی و بوسنی هرزگوین وجود دارند ولی مسلمانان از طریق مهاجرت به کشورهای بزرگ اروپایی چون انگلستان ، فرانسه ، آلمان و ایتالیا توانستند جمعیتهای چند میلیونی را در این کشورها به وجود آورند. مسلمانان در این کشورها از طریق حفظ هویت مذهبی و دینی خود توانسته اند تاثیر بسیار زیادی بر این جوامع از خود بر جای گذاشته و مردم این کشورها را به سوی خود جذب نمایند. در حال حاضر گرایش فزاینده اروپایی ها به دین مبین اسلام موجب نگرانی شدید سیاستمداران این کشورها شده است.
از نظر سیاسی نیز میتوان گفت که امت اسلامی به لحاظ تعداد کشورهای موجود در جهان هم اکنون بیش از یک چهارم کشورهای جهان را تشکیل می دهند. به عبارت دیگر ، از مجموع ۱۹۲ کشور جهان هم اکنون ۵۷ کشور در سازمان کنفرانس اسلامی عضویت دارند برخی اعضای این سازمان فعال وبرخی نهایت پاسیف ومزدورند . بنابراین کاملا مشخص است که این تعداد کشور اسلامی در صورتی که بتوانند مواضع سیاسی واحدی اتخاذ نمایند تا چه اندازه می توانند در سیاست بین الملل تاثیرگذار باشند . ولی متاسفانه فاقد مدیریت ورهبری سالم وباکیفیت هستند در باره افغانستان انچه توقع میرفت تا حال چیزی کرده نتوانست ودرکنفرانس اسلام اباد این هیاهو صنعی دیده شد.
۲ -جغرافیای سیاسی جهان اسلام:
کشورهای اسلامی از نظر جغرافیای سیاسی و موقعیت جیوپلتیک در بهترین شرایط ممکن قرار دارند. به عنوان مثال میتوان به کشورهایی چون ایران و عربستان اشاره کرد. این دو کشور از نظر اهمیت جغرافیایی جزو ده کشور اول جهان محسوب می شوند زیرا از یک سو دارای موقعیت مرکزی بوده و از سوی دیگر ، از دو طریق به دریا راه دارند. علاوه بر آن با تنگه های استراتژیک و آبراه های بین المللی همجوار هستند. ودرعین زمان با افغانستان همسرحداست.
این وضیعت به این دو کشور منحصر نمیشود ؛ کشور مصر مالک آبراه کانال سوئز است. ترکیه تنگه های بسفر و داردانل را در تصرف خود دارد. تنگه مالاکا در اختیار کشور بزرگ اندونزیا است. مراکش یا المغرب نیز در اداره امور مربوط به تنگه جبل الطارق با اسپانیا شریک است. بنابراین مشاهده میشود که جغرافیای سیاسی جهان اسلام منحصر به فرد است و به همین دلیل میتواند زمینه مناسبی برای همگرایی امت اسلامی به شمار آید.
۳- منابع طبیعی و ثروت فراوان:
کشورهای اسلامی اگرچه در حال حاضر در شرایط نامطلوبی به سر میبرند و از جمله کشورهای ضعیف و عقب مانده جهان به شمار می آیند ولی بررسی وضعیت منابع طبیعی این کشورها بیانگر آن است که این کشورها به صورت بالقوه بسیار قدرتمند و ثروتمند هستند. متاسفانه سوء مدیریت و وابستگی رهبران این کشورها مانع از بهره برداری صحیح از این منابع شده است افغانستانمی هم تواند باهمکاری کشور های اسلامی مابع طبیعی خودرا بکار بیاندازد.
وجود منابع عظیم نفت و گاز در سرزمین های اسلامی موقعیت بی بدیلی به این کشورها بخشیده است؛ زیرا حیات اقتصادی جهان صنعتی به نفت وابسته است. بدیهی است در صورت همگرایی بین کشورهای اسلامی ، با توجه به نیاز غرب و استکبار جهانی به این ماده خام ارزشمند ، مسلمان ها می توانستند بسیاری از مشکلات های ترانسپو رتی اقتصادی٬ تجاری٬ ترانزیتی ٬ صادراتی وارداتی خود را به راحتی مرتفع نمایند حتی دربخش تعلیم وتربیه حال هم سر وقت است.
: "اگر این دولتهای اسلامی ، این دولتهایی که همه چیز دارند ، ... این دولتهایی که ذخایر زیاد دارند ، اگر اینها با هم اتحاد پیدا بکنند، در سایه اتحاد احتیاج به هیچ چیز و هیچ کشوری و هیچ قدرتی درجهان ندارند."
بنابراین کشورهای اسلامی در صورت داشتن وحدت و همگرایی به خوبی میتوانند با تکیه بر سلاح قدرتمند نفت ، جهان استکباری را در مقابل خود خاضع نموده و از طریق فروش نفت به قیمت عادلانه ، نیازمندی های کل جهان اسلام را بدون هیچگونه درد سر٬نیرنگ و سیاست بازی پوچ وبی معنا تامین نمایند.
۴- اسلام ؛ مهم ترین زمینه همگرایی واخوت:
بدون شک مهم ترین عامل همگرایی دول اسلامی، آموزه ها و تعالیم گرانقدر دین مبین اسلام است. همه مسلمانان جهان اسلام در اصول با یکدیگر اشتراک عقیده دارند. خدای واحد، پیامبر واحد و کتاب واحد ، پایه هایی هستند که می توانند وحدت و انسجام امت اسلامی را بار دیگر احیاء نماید.
نگاهی اجمالی به آموزه های دین اسلام نشان میدهد که خداوند متعال از یک سو همه انسان های جهان را امت واحد میداند و از سوی دیگر، بین همه مسلمانان عالم پیمان اخوت و برادری منعقد میسازد. بنابراین به نظر میرسد ، از منظر قرآن مجید، مساله همگرایی اسلامی می تواند مقدمه ای برای همگرایی انسانی بین همه ابنا بشر تفسیر شود. زیرا اسلام برای قوم و نژاد خاصی نازل نشده است. خطاب اسلام به همه انسانهاست و بر اساس برنامه های الهی که در قرآن مجید بیان شده است، سرانجام اسلام بر کل جهان حاکم خواهد شد. بر اساس روایات وارد شده از سوی پیامبر عظیم الشان اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ، منجی آخرالزمان (علیه السلام) ماموریت اجرای این برنامه را بر عهده خواهد داشت.
اما اکنون سوال این است "چرا دینی که پیروان خود برادر یکدیگر می نامند ، امروز تا این اندازه دچار تشتت و تفرقه است؟" چرا با وجود زمینه های مناسب همگرایی بین کشورهای اسلامی، هنوز این کشورها نتوانسته اند به روابط بین خود سازمان داده و جایگاه واقعی خویش را در نظام بین المللی به دست آورند؟ بحث بعدی ابن نوشته به بررسی پاسخ این سوال می پردازد.
نقش ایالات متحده در جلوگیری از همگرایی امت اسلامی
عوامل و زمینه های ذکر شده برای ایجاد همگرایی در جهان اسلام منطقه وبخصوص افغانستان متاسفانه با دخالت کشورهای استعماری مستکبر در طی چند قرن اخیر به عوامل واگرایی بین این کشورها تبدیل شده است برخی از این اقدامات به شرح زیر است:
۱- ایجاد اختلافات مرزی :
پس از تجزیه امپراتوری اسلامی در طی سالهای نخستین قرن بیستم میلادی، با هدایت و رهبری استعمارگران اروپایی (انگلستان و فرانسه)کشورهای جدیدی در سرزمین های اسلامی به وجود آمدند و استقلال سیاسی آنها از سوی نظام استکبار جهانی به رسمیت شناخته شد.
اگر چه تعیین مرزهای جغرافیایی بین کشورهای تازه تاسیس با دشواری ها و پیچیدگی های خاصی همراه بود ولی استعمارگران به طور عمد به گونه ای عمل کردند تا زمینه های درگیری بین کشورهای اسلامی همواره وجود داشته باشد. با نگاهی اجمالی به وضعیت مرزهای جغرافیایی ترسیم شده به وسیله استعمارگران در بین کشورهای اسلامی، مشاهده میشود که کمتر کشور اسلامی است که با همسایه های خود اختلاف مرزی نداشته باشد. بنابراین روشن میشود که با دخالت مستکبرین عامل جغرافیا و همجواری که میتوانست زمینه مناسبی برای همگرایی بین کشورهای اسلامی باشد به عاملی برای واگرایی و اختلاف مبدل شده است.
۲- فرقه وتفرقه سازی مذهبی و سیاسی :
پس از شکست های متعدد اروپاییها در جنگهای صلیبی و نیز در رویارویی با سپاهیان امپراتوری عثمانی، مستکبران غربی دریافتند که بهترین راه مقابله با نیروی ایمان مذهبی مسلمانان، ایجاد تفرقه دینی و سیاسی بین آنهاست. فرقه های جعلی و منحرفی چون "بابی گری" و "وهابیت" یکی پس از دیگری با هدایت و رهبری استعمار انگلستان ایجاد شد. مستکبرین سعی داشتند تا از این طریق مسلمانان را رو در روی یکدیگر قرار داده و به جنگ با هم وادار نمایند.
اگر چه فتنه مذهبی مستکبرین نتوانست توفیق چندانی به دست آورد ولی در زمینه فرقه سازی سیاسی به موفقیت های بزرگی دست یافتند. تبلیغ و تقویت اندیشه ناسیونالیسم در جهان اسلام منجر به پیدایش مکاتب و جریانهای سیاسی منحرفی چون پان عربیسم ، پان ترکیسم ، پان ایرانیسم ، پان کردیسم و نظایر آن شد. ملی گرایی افراطی که در مقابل اسلام گرایی قرار گرفت ، سرانجام آرزوی دیرینه استکبار جهانی را متحقق ساخت و تجزیه حقیقی جهان اسلام به وقوع پیوست.
روی کار آمدن دولتمردان دست نشانده استکبار جهانی در سرزمین های اسلامی به این فرآیند کمک کرد به طوری که امروزه، بسیاری از کشورهای اسلامی هیچ مسئولیتی را در قبال مشکلات و مسائل سایر جوامع اسلامی برعهده نمیگیرند. به عنوان مثال در حالی که ملتهای مظلوم لبنان و فلسطین زیر شدیدترین فشارهای نظامی و اقتصادی رژیم منحوس صهیونیستی قرار دارند، برخی از رهبران کشورهای اسلامی در صدد جلب حمایت سران استکبار جهانی و دولت نامشروع اسرائیل می باشند.
بنابراین ملاحظه میشود که عامل دین که بدون تردید میتواند مهم ترین زمینه همگرایی امت اسلامی تلقی شود، چگونه با دخالت استعمارگران و مستکبرین عالم به عامل تفرقه و جدایی تبدیل شده است.
۳-وابستگی وغلامی :
متفکر وشغالان دیگر نتوانست با دو دهه این مصیبت وابستگی را ازخود دور سازد این بارکجی بود که به منزل نرسید.
اگر چه تمام کشورهای اسلامی دارای دشمن مشترک است ولی به دلایل تاریخی خاص و توطئه ها و دسیسه های انجام شده به وسیله همین دشمن مشترک ، کلیه کشورهای اسلامی در طی دوره استعمار از نظر سیاسی، اقتصادی، نظامی و حتی فرهنگی به شدت به نظام استکباری وابسته شده است؛ به طوری که رهایی از این وابستگی به سادگیی امکان پذیر نخواهد بود. ملت مسلمان افغانستان، تنها توانست خود را از چنبره و اسارت این دشمن خون آشام نجات دهد.
بنابراین ملاحظه میشود که وجود دشمن مشترک ، به جای آن که موجب همگرایی امت اسلامی شود به دلیل وابستگی و خیانت رهبران سیاسی آنها به مستکبرین عالم ، موجب واگرایی و تفرقه بین آنها شده است.
۴-عدم توسعه وانکشاف :
جهان اسلام با وجود بهره مندی از منابع طبیعی فراوان انرژی ، به دلیل مشکلات فراوان طبیعی، تاریخی، فرهنگی و مانند آن با مسائل و مشکلات عدیدهای چون فقر ، بیکاری ، بی سوادی ، ناکارآمدی ، عقب ماندگی علمی و نظایر آن رو در روست. وجود مشکلات و مصائب مشترک میتوانست زمینه خوبی برای همگرایی بین کشورهای اسلامی را فراهم نماید زیرا از این طریق امکان رفع مشکلات فراهم میآمد. اما دخالت قدرتهای استعماری از طریق چپاول و غارت سرمایه های مادی و معنوی آنها ، موجب تشدید توسعه نیافتگی در جهان اسلام شده است.
منبع: روابط بین المللمعاصر