جامعه آفت زده و انسانیت به تاراج رفته و هویت تروریست و ماهیت آدم کش غرب جنایت پیشه ، چنان جامعه ای را به بار آورده است که همه اقشار آن از صحنه های کشتن و سوختن و دریدن و یران نمودن، لذت می برند وحتی این صحنه های دلخراش را تبدیل به شیوه ای برای تجارت و وسیله ای برای پول به جیب زدن نیز ، می سازند .

فلم های که در آن ، صحنه های کشتن و سوختن و دریدن ، به شکل واقعی و حقیقی آن به نمایش گذاشته شود ، پر فروش ترین فلم ها در غرب است !

حتی سینما گران ، خبرنگاران و ژورنالیستان غرب فساد پیشه ، که همیشه از انسانیت ، بشر دوستی ، صلح ، زیست باهمی ، بی طرفی در اطلاع رسانی و ....حرف می زنند ، همه تروریست ، آدم کش و هراس افکن هستند .
اکنون بیایید ببینیم که حد و مرز بشر دوستی سینما گران ، خبرنگاران و ژورنالیستان این حضرات تا کدام نقطه است .

1- حلق آویز نمودن انسان بخاطر واقعی سازی نمایش صحنه فلم:

فلم آمریکایی - بریتانیایی به نام ( گل سیاه ) که کمپنی سینمایی آمریکایی به نام ( توینتی سونترى پرودکشن ) در سال 1950 با فلم بردادی، جک کاردیف ، آن را تولید نمود و شرکت سینمایی ( فاکس قرن بیستم ) آن را توزیع نمود ، از جمله فلم های تروریستی است که حافظه تاریخ بشر هر گز آن را فراموش نخواهد کرد !

زیرا در یکی از صحنه های این فلم دیده می شود که دو انسان را به جای آدمک های ساختگی ، حلق آویز نموده و اعدام می کنند تا نمایش صحنه به واقعیت نزدیک تر شود !

قضیه ازین قرار بود ، هنگامیکه از بعضی از صحنه های این فلم در کشور مسلمان مراکش ، در سال های که فرانسه این کشور را اشغال نموده بود ، فلم برداری می گردید ، حاکم فرانسوی ( لوئیس مورین ) دو تن از مجاهدان و مبارزان مراکش را که اسیر نموده بود بر درخت بالا بلندی در کوه های اطلس ، مطابق با داستان فلم ، حلق آویز نمود تا از آن ها فلم برداری شده و در صحنه های فلم به شکل واقعی به نمایش گذاشته شوند !

و حلق آویز نمودن این مسلمانان در حقیقت تحفه ای بود از طرف ضابط فرانسوی برای کارگردان فلم .
زیرا این ضابط فرانسوی، بازی کن آمریکایی ( اورسون ولز) ، که نقش بایجو نویان ، فرمانده ارتش مغول را بازی نموده بود ، دوست داشت !

و این فلم تروریستی و منزجر کننده غرب صلیبی که در آن اجساد دو تن از مبارزان مراکشی که بر تنه درختی بسته و اعدام شدند و به شکل حلق آویز و آویخته دیده می شوند و عمق شعارهای بشر دوستی غرب جنایتکار را به نمایش می گذارد ، تنها فلمی نبود و نیست که در آن از کشتن مسلمانان استفاده می کنند تا صحنه های فلم را واقعی ساخته به فروش برسانند و پول های کلانی را به جیب بزنند !

2- در ماه مارچ سال 1993م کوین کارتر با کمره خود از جنوب آفریقا به سودان ، سفر نمود و سرگرم عکس گرفتن از حال و روز گرسنگان و قحطی زدگان شد .

ناگاه متوجه می شود که دختربچهٔ سیاه‌پوست رنجور و نحیفی سودانی که از فرط ضعف و گرسنگی از پای درآمده و گویی در حال جان دادن است و در همین حال یک کرگس (لاشخور) در چند قدمی او فرود آمده و نظاره گر جان کندن اوست ، گویا که برای مرگ کودک و دریدن و پاره کردن هیکل کوچک و نحیف او ، انتظار می‌کشد.

پس آیا در این لحظه کوین کارتر از آب و غذای خود برای این کودک ، تعارف نمود ؟

نه هرگز !

بلکه کارتر کوشش می نمود تا هرچی بیشتر خود را نزدیک نماید تا عکس که از کودک و کرگس لاشخور ، می گیرد واضح و روشن باشد ، تا با قیمت گران تر به فروش برساند !

کارتر عکس را تهیه نمود و کودک را با لاشخور رها نمود و رفت و عکس را به نیویورک تایمز فروخت ، و برای اولین بار در ۲۶ ماه مارچ سال ۱۹۹۳ میلادی در این نشریه انتشار یافت.

ناگاه در غرب این عکس به عنوان بهترین عکس سال شناخته شد و بطور مکرر در نشریات و رسانه‌های مختلف انتشار یافت ، و کارتر در سال ۱۹۹۴، برنده جایزه (پولیتزر) عکاسی نیز شد!

بلی !

کارتر، در حقیقت لاشخور دیگری بود که ازین کودک قحطی زده ، سهم خود را گرفت و باقی را برای لاشخور دیگر رها نمود و رفت !

این کودک که روزی اجداد ما در کوچه های آفریقا فریاد می کشیدند که بیایید و پول زکات را بگیرید و از میان اجداد این کودک ، کسی مستحق پیدا نمی شد تا پول زکات را بگیرد .

ولی در این عصر دموکراسی ، حقوق بشر ، روز جهانی غذا ، روز جهانی صحت و... که غرب آدم کش همیشه این شعار ها را نشخوار می کند ، به این حال و روز افتید است !

اینست همان انسانیت که غرب جنایتکار ، آن را دین خود قلمداد می کند و مزدوران حلقه بگوش شان هم در پوهنتون های ما ، با تقلید از باداران شان ، زمزمه می کردند که انسانیت فراتر از اسلامیت است !

ادامه دارد