سپاهیان گمنام

مصطفی عمرزی

در جاده ي ميوند، واقع در ميانه ي كابل قديم، آبده اي به نام «سپاهي گمنام»، قرار دارد. سپاهی یا شايد سپاهیانی كه گمنام از ميان رفته اند، با اين آبده، گرامي داشته مي شوند.

اگر از فاجعه ي 7 ثور بدين سو به افغان هایی بیاندیشیم که گمنام رفته اند، باید آبدات زیادی بسازیم که شبیه ی سپاهی گمنام جاده ی میوند، یاد آنان را گرامی بدارد. در اين نوشته، سعي خواهم كرد به ياد افغان هایی ذهنیت بسازم که با عنوان نسل قربانی، عذاب کشیده اند. آنان دانسته یا نادانسته سلاح بر دوش گرفتند و در خانه های خود موضع ساختند تا به خاطر ایدیالوژی هایی بمیرند که در منشای صدور، جرم پنداشته می شوند. 

در حاكميت های کودتایی، با اين نظر كه تمام مردم نمي توانستند از كشور، متواری شوند، هزاران تن از اقشار منور، آگاه و عالم نیز اسير شدند تا در تنازعی که بازنده گی ما را تضمین کرده بود، سپاهیان گمنامی شوند که به نام قربانی نیز شانس یادمان ندارند. 

هراس از نابودي فاميل ها و تهديد به نيستي، اقشار مختلف افغان را مجبور كردند برخلاف ميل خود، در كنار احزابي بايستند که می خواستند سپاهیان بی مزد و مواجب آنان نیز باشند. سربازان و افسراني كه به اجبار به جبهات جنگ، فرستاده مي شدند، نمونه های آشکار قربانيانی بودند که اکثراً گمنام، زیر خاک شدند. 

پستی های و بلندی هایی که همسو به طبیعت کشور ما، دیده می شوند، بیش از آن چه ادعا می شد نان، لباس و خانه بیاورند، گور و گورستان آورده اند. هزاران تن از کسانی که مجبور بودند سپاهی شوند، بعداً سپاهیان گمنامی شدند که با سقوط رژیم ها، ناگزیری های شان نیز آنان را تبرئه نکردند تا گمنام نمانند.

در ميداني كه در دو سوی آن، برادران یک خانواده(ملت افغان) در برابر هم صف زده بودند تا گزیر و ناگزیر جنگ کنند، هزاران سپاهی بی نام نبودند؛ اما بی نام شدند. افغان های نامدار در تنازعی که شعور رهبران را گروگان گرفته بودند، تقابل می کردند. در آن بحران که حالا هم جریان دارد، هزاران افغانی گمنام خواهند مرد که باور های دیگران را تقدس می کنند. 

مردم ما به خاطر سياست ها و طرح هاي خارجي، مجبور شدند از آدرس تنظيم ها، پراگنده شوند و در امر امت محوری، ابزاری شوند که با تفریق آن، گمنام می میرند. ديني و غیر دینی، مقدس یا نامقدس، اما در همه، سپاهیان ما گمنام مُرده اند. گسترده گي و پراگنده گي كثرت تنظيمی، هزاران رزمنده ي دلير و مسلمان را در اوج درگيري، اما به فراموشخانه ي تاريخ، كشانده است. 

با افسوس که از ساليان طولاني ست كه ديگر نتوانسته ایم براي حماسه ها و كارنامه هاي مردم ما، محل بتراشیم؛ زیرا آنان قربانی تنازعی می شوند که باید در آن، گمنام بمیرند. جنگ و از پايان قرباني ها خبري نيست. حكايت فراموش شده گان، تنها بهانه ي بیان  عاطفي نيست، بل دردي ست كه چه گونه فداكاري ها و ايثار مردم يك سرزمين نابود،  تحریف و فراموش می شوند. حكايت سربازان گمنام ما در بحران پايان نيافتني کنونی، روایت سردی ست که روی آتش علایق مردم می افتد تا با تیره گی زنده گی افغان هایی که گمنام مُرده اند، انگیزه نداشته باشیم. اين بحران، نام های و نشاني های زیادی را گمنام می سازد. 

در بیست سال پسین، شمار آسیب پذیران ما، بیش از یک میلیون است؛ اما یاد کسانی که خوب نیز مجاهدت کرده بودند، فراموش می شود؛ زیرا در آبدات گمنام آنان، نام های وطن، مردم و منافع وجود ندارند. آنان سپاهیان گمنام تاریخ اند. در داستان آنان، هیچ خوانشی که نسل های آینده ی کشور را به خاطر منافع ملی، ترغیب کند، وجود ندارد. آنان سپاهیان گمنام ایدیالوژی ها استند. آبدات آنان، پستی ها و بلندی هایی اند که در همه جای این کشور، یافت می شوند، اما بی نام. 

سپاهیان گمنام، در همه جا مقدس نیستند. افغان ها، سپاهیانی را که مجاهدت کردند و فراموش شدند تا کشور شان از یک سقوط به سقوط دیگر برسد، یاد نمی کنند. آنان آن سپاهیان گمنام نیستند که هرچند گمنام ماندند، اما مردم ما حیثیت و وقار خود را در   آینده ای که برای شان ودیعه گذاشتند تا زنده گی کنند، مدیون آنان می شمارند. 

آبده ی سپاهی گمنام جاده ی میوند، یاد همیشه جاوید افغان هایی ست که از کشور خویش دفاع کردند تا در آینده ی آن، ورثه ی شان صاحب جا و جاه باشند؛ اما آبداتی که در پستی ها و بلندی های این کشور، گور سپاهیان گمنام اند، یاد نخواهند شد. آنان برای ورثه ی خود، آینده نگذاشته بودند. در فروچاله هایی که گمنام شدند، مردم را غرق می کردند تا در تقلای نجات، فقط به جان خود بیاندیشند. در این جا، تفاوت سپاهیانی واضح می شود که برای «بودن» و «نبودن»، گمنام مانده بودند. 

25/8/1381ش