رسانه ها در بُعد منفي

مصطفی عمرزی

تامل بر اين نكته را لازم مي دانم كه طي 9 سال حكومت رييس جمهور حامد كرزي، با آزاد گذاشتن مهار سخنسرايي كه به بهانه ي آزادي فكر و انديشه، بیشتر از سوي خارجيان، بيش از حد تحميل شد و رسانه ها با انحصار آن، نه تنها نتوانستند حق ملت را ادا كنند، بل به بهانه ي آن، بدترين ستيز قومي و زباني را دامن زدند و با رویکرد بازاري، تجاري، سياسي و تنظيمي، به تنازعی رو آوردند كه در گذشته ی بحرانی، با فحش، دشنام و اسلحه، معمول شده بود.

اشتباهات و خودخواهي هاي تنظیم ها كه اکثراً حمايت جامعه ی روستایی را داشتند و راديكاليسم بيش از حد طالبان كه در هر دو گونه، پشتون ها را بیشتر آسيب رسانده اند، تلاش ها، قرباني ها و كوشش هاي مردم ما در امر دفاع از وطن و ساير زحمات آنان را براي بهبود اوضاع، به حاشيه رانده اند و در این مقطعه، بيش از همه، كساني استفاده کردند كه در مقابل احزاب اکثریت، قرار داشتند. 

گروهك هاي اقليتي، زباني و تنظيمي با خلاي ناشي از عدم حضور احزاب ملی، در حكومت آقاي كرزي، كوشيده اند با كينه توزي، مردم ما در بستر مشكلات غرق و دچار تهديد، سركوب و مسئله ی چندم شوند. از سويي موضعگيري های افراطي طالبان و عدم درك احزاب اخوانی، باعث شده صداي مردم نیز کمتر شنیده شود. 

مُعضلات ناشي از اوضاع پيچيده در مناطق اکثریت و درگيري احزاب آنان با حكومت و جامعه ي جهاني، گروهك ها و افراد ملی ستيز را واداشته با استفاده از رسانه ها، در فرهنگ سازی های ضد منافع ملی، به حد هتک حرمت، نشرات کنند. در این مامول، منظور آنان، تحمیل یک طرفه ی باور های ملی ست؛ زیرا با قایل شدن به آن ها، نمی توانند انحصار کنند و در ناگزیری/ الزامیت آن ها، باید به همه خدمت کنند. 

رویکرد رسانه های منفی علیه باور های ملی، تایید تلویحی ست که کردم. پس از سقوط رژيم طالبان، به هر بهانه اي، اکثریت کشور را توهين و هتك حرمت می کنند. تعقیب روش در این زمینه، به دلیل نضج باور های ملی از منشای اقتدار اکثریت است. بنا بر این، توهین به اکثریت، نافی باور هایی ست که هرچند ملی، اما به نفع خویش نمی دانند. 

خيلي تاسفبار و ناراحت كننده است که با تعهد غیر واضح و غیر قناعت بخش حكومت در امر آزادي بيان و فعاليت رسانه یی، امكان برخوردي كه بتواند سد فعاليت ملی ستيزان منافق و نوكر خارجي شود، محدود می باشد. با این حال، از میان روش های موثر،  واكنشي هایی هستند كه بايد از سوي اکثریت و به عنوان اعتراض مداوم، صورت بگیرند. اگر در برابر عداوت ها، تداوم اعتراض نداشته باشیم، با برشمردن آن در مقاطع، اغماض می کنند. 

متاسفانه كم توجهي و بي توجهي جريان هاي حزبي، تنظيمي و فرهنگي اکثریت كه متاثر از فضای سیاست زده اند و در آن ها، چیره گی اخوانی و الحادی وجود دارد، همچنان آتش كينه و نفرت ملی ستيزان منافق را تيز تر می سازند. آنان با خيال راحت، تا سرحد جعلي خواندن تاريخ افغانستان، نام و هويت ملی نیز تلاش كرده اند و مي كنند. 

در برابر بُعد منفی رسانه های ملی ستیز، معدود رسانه هاي اکثریت كه اکثراً از سوي شماري فرصت طلب، بي سواد، محافظه كار و تاجر فعاليت مي كنند، نتوانسته اند جز    ارائه ی شعار ها، عملاً فرهنگ سازی کنند تا صدای اکثریت، رسا شنیده شود.  

منظور از اين كُلي گويي، احساسي ست كه در خلاي رسانه هاي خوب، حيثيت و وقار ما را نزد بي همه چيز ترين منافقان و نوكران بيگانه، به باد «اوفزاده ها» و فرزندان نامشروع و صيغه يي «آخندان ولایت وقیح، سپرده اند. 

ذهنیتی كه واداشته پیرامون اهمیت رسانه های خوب، تمرکز کنیم تا حداقل روزنه اي را بگشاییم که از مجرای آن، ذهنیت های دفاع، مدام باشند، تنقید رسانه در بُعد منفی را نیز ملاحظه کرده است. 

باید با الگوی های خوب، همه را براي صف آرايي در عرصه ی مبارزه علیه ی ملی ستیزان، به صف آورد و تحریک کرد تا ضمن برون رفت از  اوضاع دشوار کنونی، از بالادستي و سروري خود به عنوان اکثریت کشور نیز مطمئن باشیم.  

اين تنقید مختصر، زیاد در بند مولفه ها نیست، ولي از مزيت نگرشی ارائه شده که مردم را می بینید و آنان را درک می کند. در این نگرش، رسانه ها در بُعد منفی، ملاحظه شده اند. بنا بر این، رخ نقد آن، نافی کُل نیست. حالا که از اضرار آزادی های مهارگسیخته و بی بند و بار آگاه شده ایم، تاکید می کنیم که اگر با دقت بیشتر به مسئله ای که به مسایل می انجامد، توجه نکنیم، ضرر آن، چند تا می شوند. در چنین حالی، مسئله ی اصلی که اهمیت کار رسانه یی در امر تنویر را برجسته می سازد، نمی تواند مرحله ی رسانه ها در بُعد مثبت را ایجاد کند. 

با سوای رسانه ها در ابعاد منفی و مثبت، توجه کنیم که قدرت این صنف، به قدری ست که یک دهه فعالیت آن، برابر یک سده برنامه ریزی های معارف، خوب یا بد می باشد. گروهک های کوچکی که بیشتر با چند نام و چند آدرس شناخته می شوند، در عرصه ی کار رسانه یی منفی، به گونه ای معرفی می شوند که گویا تحریک چند میلیونی هستند. با چنین نمایشی، مسایل حاشیه یی و غیر مهم را به نام «مسئله ی ملی» به خورد جامعه ای می دهند که تبار اکثریت آن، بیش از همه قربانی تحولات سیاسی شده اند. 

ما در همه حال نیازمند ملاحظه ی عناصری استیم که در فرهنگ سازی های کلان، دخیل اند. با همین ملاحظه، رسانه ها در ابعاد مثبت و منفی را نیز ملاحظه کنیم.

17/6/1389ش