چالش های مردمسالاري و حقوق بشر

مصطفی عمرزی

حقوق بشر،‌ یک مولفه ی مهم است. اين مولفه، خيلي انساني ست. تامين و برآورد اهداف  آن بر هر انساني، لازم است. شايد اين مولفه با شهرت خلق آن در غرب، موافق میل بعضی از منتقدان و دگم انديشان شرق و مسلمانان نباشد. از اين اشاره نبايد ناراحت شد؛ هرچند  مفكوره ي حقوق بشر با ظهور ادیان و فلاسفه، قرن ها قبل از خلق نو آن در غرب، با تمام وجود بروز کرده بود؛ اما بدعت، سنت شكني، استبداد و استعمار خلفا و حكومت هاي جابر که به نام اسلامي و روحاني، متعصب و بیشتر درگير مسایل فردی- عبادی بودند، باعث شدند تا مفاهیم کلی و فراگیر آن از دایره ی اسلام، به حاشیه کشانده شوند. يعني توجه بر مسایلی که حول اجرای فردی- شخصی می چرخیدند و با ذوق و طرز تلقی افرادی به نام عالم، ارتباط داشتند، اما از دنيا بي خبر، مولفه های حقوق بشری را در دین اسلام، به حاشیه کشانده اند. 

جالب است بدانیم که به دلیل کثرت مراجع به اصطلاح علمای اسلامی، صد ها فرقه به وجود آمده اند که هریک با تبعیت از مرجع خویش، تشتت فرقه یی را دامن می زنند. تنازع درونی آن ها که به نام پیروان فرقه ها شناخته می شود، یک مشکل حاد درون جوامع مسلمانان است که اجازه نمی دهد روابط خود را بهتر بسازند و با مزایای آن،     زنده گی مرفه و آسوده داشته باشند. 

حقوق بشر، يعني حقوق من و تو! در واقع حقوقی كه قرآن و اسلام براي ما داده اند تا براساس آن ها، دور از استبداد و‌ در هر گونه شرایطی كه باشد، از زنده گي و نعمات آن مستفید شویم. به حاشیه کشاندن همین واقعیت اسلامی نیز باعث می شود تا توده هایی که حرمان اقتصادی دارند، به راحتی و به خیال بهشت برین، زنده گی را جهنم بسازند و در جهنم پنداری آن، فکر نکنند که می توانند شبیه کشور های مرفه و آسوده، زنده گی کنند. با رویایی که در بالای آن ها ساخته اند، زیر پای شان خالی می شود.  

تامين حقوق بشر در کشور ما با مُهر گویا غربي، از گذر حاكميت مردسالاري نيز به  چالش کشیده مي شود. مردسالاری كه در لفافه ي سنت ها و باور هاي تعصب، نه تنها اناث، بل تا حد كهن سالي در می نوردد، تمام ابعاد حيات اجتماعي، فكري و فرهنگي ما را رصد می کند. در چنين حالی، حقوق ما سلب می شوند تا بی رضایت و رعایت فرهنگ های تعریف نشده، تایید بزرگتر ها و بر اساس رواياتی که از اختيار شريك زنده گي تا روش های اخلاقی دلخواه، همه را در بر می گیرند، آزادانه فکر و عمل نکنیم. بنا بر این، مولفه ی حقوق بشر از تردید ديني و مذهبي تا ساختار اجتماعي و خانوده گي ما، دچار معضل مي شود. 

ما تا زماني كه نتوانيم از رهگذر آموزش و پرورش، تمام اجتماع خود را در اختيار بگيريم و با جرات، موفق به ساختار شكني هاي سنتي و غير منطقي نشويم، هر گونه بحث حقوق بشری ما دچار چالش می شود.  

در بحران موجود و چالش های آن که تمام ابعاد حیات ما را غیر منطقی متحول و در هرج و مرج آن با افت مواجه می سازد، سیستمی هم به میان نمی آید تا با تمثیل مردمسالاری واقعی، مولفه های بشری را همیشه تضمین کند. 

پافشاري های زود هنگام و سرمايه گذاري های قبل از وقت، هدر دادن زمان و توانايي هایند. براي تامين حقوق بشر، نخست از همه بايد زنگ و شرنگ درهم آويختن ها و صداي سلاح ها خاموش شوند. 

در كشوري كه هنوز هم مفاهیم حقوق بشری غربي و كفري تلقي مي شوند و فقر گسترده و پريشاني، متمم هجرت و فرار اند، ‌باور هایی نضج نمی یابند که ثبات اجتماعی و سیاسی را تضمین می کنند. 

تاكيد بسيار بر مولفه ی حقوق بشری در حالی که سیستم سیاسی در نوسان سیاست های خارجی، ارتعاش دارد، جزو فرهنگ سازی های غیر موثری هم شمرده می شود که به جای تعمیم مولفه های حقوق بشری، آن ها را دچار چالش حذف می کنند؛ زیرا کارایی آن ها که وابسته به استمرار و نهادینه گی ست، در یک زمینه ی بی ثبات، شکل نمی گیرد. اين مقوله در اوج آسوده گی ها و رفاه انسان ها نهادینه می شود؛ هرچند تجربیات جنگ و بحران ها، می توانند ارزش های حقوق بشری و مردمسالاری را برجسته کنند، اما بدون ثبات سیاسی، تعمیم و نهادینه نمی شوند. 

تجربه ی تاریخی، آشکار ساخته که حتی در بدترین کشور هایی که علیه مولفه های جهانی حقوق بشر و مردمسالاری بوده اند، ثباتی که به اثر حاکمیت های سیاسی- ارتجاعی یا استبدادی- به وجود آمده، فرصت های زیادی ساخته تا در خلوت ها و   آسوده گی های آن، مردم برای جهش های رو به جلو یا بهتر شدن، به مولفه های حقوق بشری و مردمسالاری، مایل شوند. 

در چند سال اخیر که امیدواری های مردم ما با حضور جامعه ی جهانی، پیوسته رشد می کنند، اما چالش بی ثباتی سیاسی، مانع عمده بوده تا نگرانی ایجاد کند که اگر سیستم ما از درگیری دایم با آن متاثر باشد و صدور ایدیالوژی ها که در نوع بنیادگرایی دینی، بی داد می کند، جلو حقوق بشری و مردمسالاری را می گیرد، در تنگنای ایجاد شده، جا انداختن مفاهیمی که بی لحاظ چپ و راست، دین و مذهب، انسانیت را اصل می شمارند، ناممکن است. 

فراموش نکنیم که نوع اجراآت سیاسی که همیشه با انتقاد رو به رو بوده، می تواند متممی فرض شود که چون در داعیه و دایره ی حاکمیت مدافع حقوق بشری و مردمسالاری، به وجود آمده، در واقع یک روی دیگر فرهنگی ست که به تعبیر بنیادگرایان دینی، با اصالت های کفری/ غربی در تشنج و هرج و مرج، دخیل می باشد. 

ما همیشه نگرانی داشته ایم که اجراآت ناکام سیستم سیاسی، می توانند ذهنیت های ضد مولفه های حقوق بشری و مردمسالاری را خلق کنند. اگر حکومتداری کنونی، مطلوب نباشد، ارزش ها در محک قضاوت طرف هایی نیز قرار می گیرند که با فرسنگ ها فاصله از آن ها، علیه آن ها اقدام می کنند. با تنقید جریان حاکم که به دلیل نارضایتی های ارتجاعی گویا کامیاب نبوده، نسخه های خشن خودشان را نیز پیشکش می کنند.

این که در برابر استبداد و خشونت های آن که همیشه به اعدام و حذف منجر می شوند، چه گونه می توان مخالفت کرد که آنان از حُسن مولفه های حقوق بشری و مردمسالاری استفاده کرده بودند، پرسشی ست که اگر پاسخ نیابد، چند نسل افغان ها قربانی خواهند شد تا ارتجاع تحمیلی که به نام بنیادگرایی دینی شناخته می شود، شبیه تمام نسخه های آن در جهان، در گذر ایام، تحلیل برود. 

متاسفانه با آن چه که در برابر ما نمایش می دهند، استحاله ی ارتجاع در افغانستان، سریع نخواهد بود. معنی واضح آن، قبول مرارت هایی ست که مردم ما باید چند نسل تحمل کنند و در محدودیت های آن بمیرند تا نسل نو مرتجعان که در زمینه های مدنی حتماً تغییر می یابند، به مولفه های حقوق بشری و مردمسالاری، نیک بنگرند. 

3/8/1384ش