در نزدیک به 20 سال اخیر که نوع حاکمیت در افغانستان در زمینه ی تنازع گروهک ها نیز تعریف شد، فرهنگ سازی به منظور تضعیف اکثریت، بیش از همه در آن، جلوه داشته است. 

این که چه گونه ناعاقبت اندیشی طالبان، نه تنها آنان را به حاشیه کشاند، بل پشتون های دخیل در حاکمیت های پساطالبانی را با دشواری ها مواجه کرد، یک مساله ی درون قومی نیز است که باید سوا از دیگران، تجزیه و تحلیل کنیم، اما ضعف های آشکار یا توجیهات بی جا که به منظور تحفظ مادیات باد آورده، صورت می گرفتند، به معنی خیانت های بی حد و حصر، به قدری به فرهنگ سازی های ضد اکثریت(پشتون ها) افزودند که بالاخره در حاکمیت به اصطلاح دومین متفکر دنیا در حالی که یک پشتون(حسینه ساپی/ صافی) سرپرست وزارت اطلاعات و فرهنگ بود، چاپ و انتشار کتاب «ما همه افغان نیستیم!» با مجوز وزارت اطلاعات و فرهنگ که سراپا توهین به پشتون ها و تاریخ شان است، در حالی که گمان های زیادی برجا می گذارد که آیا اشرف غنی که در اوایل حکومتش، شتاب زده از تخلص «احمدزی» طفره رفت و بعداً با توشیح فرمانی که تذکره ی الکترونیک را بدون کلمه ی افغان، لحاظ می کرد، واقعاً از اکثریتی منشه می گیرد که اگر میراث تاریخی میرویس ها، احمدشاه ها، عبدالرحمن ها و تا هفت ثور نبود، آن قدر شانس داشت که به غیر از چند ماموریت در موسسات خارجی در داخل و خارج، مقامی داشته باشد؟

منطق ما به خاطر جلب آرای غیر پشتون ها با حذر از گروهک های فاسد وابسته به استخبارات منطقه، همیشه این بوده و است که با ارائه ی خدماتی که باعث رفاه و        آسوده گی مردم شوند، به راحتی می توان آرای پشتون ها و غیر پشتون ها را به دست آورد. 

سال پار، به ادامه ی خیانت هایی که از توجیهات منشه می یافتند، با برنامه ی مسخره ی «فارسی دری»، نه فقط یک خبط دیگر را مرتکب شدند، بل در غیابت عمدی ما(فرهنگیان واقعی) زد و بند های بی شرمانه به جایی رسیده اند که من شک ندارم تیم حاکم به خاطر بقایش، به پشتون ستیزی های دیگر نیز مجوز می دهد. 

در حالی که در قبال فاجعه ی فرهنگی کتاب توهین آمیز «ما همه افغان نیستیم!» به جز این قلم، کسی پاسخی درخور نداد، مسوولان دولتی در آخرین دست و پاچه گی که با تایید دوستان، به اثر آشکارایی های من صورت گرفت، با ایجاد «کمیته ی فرهنگی» که در راس آن یک آخوند معلوم الحال ایران(سرور دانش) قرار دارد و این فرومایه، شبیه وسیله ای که مورد استفاده قرار گرفته باشد، سفارش نفاق قومی در میان پشتون ها را با توهین به        شاخه ی معزز «درانی» که بسیاری از بزرگان ما به آن تعلق دارند، به گونه ای از آدرس خویش منتشر کرد که شک نکردیم بعضی ارگ نشینان که ظاهراً پشتون دانسته می شوند، اصلاً و ابداً پشتون نیستند و اگر هم باشند، به خاطر قدرت چند روزه ی سیاسی، به حد خیانت هایی که مثال نداشتند، تصمیم گرفته اند با سرنوشت ما قمار بزنند. ناگفته نماند در کمیته ای که در راس آن یک آخوند معلوم الحال وابسته به ایران، قرار داشته باشد، هیچ جایی برای کار ما و حتی طرف صحبت شدن با امثال ما وجود ندارد. 

بیش از همه گروه هایی را مقصر بدانیم که نه فقط در برابر اعتراضات به جای ما، توجیهات بی جا می آوردند، بل سعی همیشه گی آنان در کنار گذاشتن افغان های وطندوست که فی سبیل الله و آرمانی خدمت می کنند و حق داشتند در ارگ، سهم شایسته داشته باشند، به قدری مغرضانه بوده و است که حصار کشی در برابر آنان، جزو اولویت های ارگ نشینانی شده که اگر قلم و آرای ما نبود، محال بود به ارگ، تکیه بزنند.

فکرش را بکنید شخصیتی به بزرگی استاد محمد اسماعیل یون و امثال او، از ارگ، کنار زده شده اند، اما سراپای سیستمی را که به لحاظ تاریخی میراث پشتون ها و به لحاظ حقوقی، با اکثریت آرای آنان در حدود بیست سال سراپاست، کسانی اشغال کرده اند که در هر دوسیه ی جنایی شان، مقرری های قومی و تبعیضی، بی داد می کند. 

شاید تمام آرای غیر پشتون ها در چهار دوره ی انتخابات ریاست جمهوری، به کرزی و غنی، به زور به پنجاه هزار برسد، اما افراد منسوب به آنان به اندازه ی چند میلیون آرای پشتون ها استفاده کرده اند. 

افزون بر نیاز به آرایش سیاسی که در واقع شخصیت های کاذب ملی را به وجود می آورد و کرزی و غنی به آن نیاز داشتند و دارند، توجیهات بی جا که در برابر بدترین پشتون ستیزی ها خاموشی های دولتی را در پی داشتند، بیش از همه بر اغفال عمومی نیز انجامیده اند. 

در آخرین نفس های حکومت فعلی که شاید تا ماه حمل بیانجامند، موج دوم پشتون ستیزی، اما به نام «ما خراسانی استیم»، رُخ دیگر بازی ای نیز است که اگر ادغام سیاسی نو، صورت گرفت، جبهه گیری هایی که بدون شک به جنگ های کوچه به کوچه می انجامند، از همین حالا در مناطقی در کابل که اکثراً محل زنده گی پشتون ها نیستند، سراپای دیوار هایی را در بر گرفته اندکه بیشتر در ساحات مزدحم، جلب توجه می کنند. 

متاسفانه سهل انگاری های آشکار در برابر منطق ما که همواره گفته ایم و جهت آن نوشته ایم که از انواع مهم افغان ستیزی در افغانستان، تاریخ نویسی های خاینانه ای هم هستند که در بیش از نیم قرن اخیر به نام آریانا و خراسان، راه انداخته بودند و خوب می دانستند زمانی به درستی حاصل می دهند که حاکمیت های مرکزی با تجاوز بیگانه یا ضعف های مدیریتی، با هرج و مرج فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، رو به رو شوند.

در واقع تاریخ سازی های مغرضانه که حالا سراپای نصاب رسمی ما را فراگرفته اند و شوربختانه هنوز هم حمایت می شوند، بی چون و چرا، به داعیه های آریانایی و شکل حاد و زشت آن به نام خراسانی، دامن می زنند. 

ناممکن است بدون تصحیح و تجدید نظر به تالیفات تاریخی، جلو بحث هایی را گرفت که با درصد بالای زیان به افغانستان، حتی به کشور فقیر تاجکستان کمک می کنند در لایه های تلقی بعضی اقلیت های قومی ما، جای پای سیاسی بیابد. 

پیدا شدن سر و کله ی امام علی رحمان در مرز افغانستان و تاجکستان که به نطق چند ناقل بی همه چیز گوش می داد و برای آنان بیانیه داد، در حالی که غیر مستقیم شامل تاجکیستانی های بی چاره ای می شود که در شمار 4 میلیون در روسیه، مصروف گدایی استند، روی فرهنگ سازی هایی نیز استوار است که در محور پان فارسیسم، ما را شگفت زده می کند که با وجود رقم بالای انحصار قدرت در افغانستان(هفتاد درصد در اختیار اقلیت قومی تاجک) فعالان سیاسی و فرهنگی یک اقلیت قومی با اغماض بر گذشته های ننگین سقوی گری و تباهی کشور در چهار سال، از زمین و زمان، آزرده استند!

موج اول پشتون ستیزی های بی شرمانه به این دلیل جلب توجه کرد که قبول کردیم بعضی از بی فکران خود ما نیز در آن دخیل بودند؛ زیرا بی توجه به تاثیر همه گانی رسانه ها، بیانیه می دادند که «افغان به معنی پشتون است!» این بهانه خیلی زود از درب و دیوار های کشور به تالیف کتابی منجر شد(ما همه افغان نیستیم!) که در مرکز اقتدار تاریخی و سیاسی پشتون ها، بی سابقه ترین مجموعه ی توهین به قومی خوانده می شود که با ادعای افغان به معنی پشتون، در واقع بر اساس تفسیر ستمی ها، صاحب همه چیز این کشور، دانسته می شوند. 

در حالی که در مقوله ی ملی ما، افغان، سمبول(علامت) تنوع فرهنگی- قومی           گسترده ای ست که ضامن پذیرش بیش از 50 قوم و 30 زبان می باشد، حتی در تاریخ نویسی های رسمی به اصطلاح عمق تاریخی ما، به زیان قوم پشتون، به بعضی اقلیت های مدعی، امتیاز داده اند. 

سراپای محتویات جعلیات آریانایی و خراسانی، انباشته از عناصری ست که اگر به زور زبان شناسی، پشتون ها را به حاشیه هایی آن ها می چسپانند تا تاریخ واقعی و پُرافتخار شان که در کنار عمق تاریخی واقعی(دو هزار سال تاریخ افغانستان و پشتونخوا) در بیش از 600 سال تاریخ سیاسی، از هند تا آمو و از کشمیر تا اصفهان، بالای صد ها قوم و هزاران قبیله حکومت کرده اند و در زمینه ی آن، از ساخت و ساز تاریخی در هند تا حفظ اصالت های قومی دیگران که با تجلی در زبان دری به ما رسیده اند و بالاخره تاسیس دولت مستقل افغانی، امتیاز شایسته و برتر دارند، آن قدر کوچک نمایی شوند که به اثر فرهنگ آن، بیش از همه توده های عوام ما درمانده بمانند که از دیگران، حتی از دهقانان/ دهگانان نیز کمتر اند. 

به طور نمونه در جاده ی منتهی به حوزه ی سوم پولیس در غرب کابل، روی دیوار ها، شعار هایی «من خراسانی هستم»، «فارسی، زبان وطن ما و این جا سرزمین ما است» و «هویتم در تذکره کجاست؟» که از همه بوی گند فارسیسم به مشام می رسد، زیرا همه می دانیم افغان ستیزانی که افغان را مختص پشتون ها می سازند، به نام فارسی زبان، دزدان بی شرم و بی وجدانی استند که می خواهند هویت افغان هایی را بدزدند که در اقوام مختلف، دری زبان یا به اصطلاح فارسی وان استند، اما تاجک نیستند. 

پیش از همه، در کشوری که قبل از پشتون ها صفویان، شیبانیان، گورگانیان، تیموریان، ایلخانان، مغولان، خوارزمشاهیان، غوریان، غزنویان و ... با هویت های ترکی، مغولی، عربی و اکثراً غیر تاجک، حکومت کرده اند و تاثیرات آنان امروزه با تنوع بیش از 30 زبان و بیش از پنجاه قوم شناخته می شوند، آیا می توان پذیرفت که «فارسی، زبان وطن ما و این جا سرزمین ما است!» یعنی منطقه ی انحصاری یک اقلیت قومی یک یا دو درصدی که به نام فارسی زبان، بزرگ نمایی شده و اکثراً از میانه ی قرن نوزده به این سو، از ترس حملات روس ها، به شمال و خصوصاً شمال شرق افغانستان، پناه آورده اند. 

خوب است فعالان قومی هزاره، اوزبیک، ترکمن، بلوچ، پشه یی، نورستانی، کُرد، عرب، ایماق و سایر اقوام نیز بیدار و هوشیار باشند که شوونیسم یک اقلیت قومی که اکثر فعالان سیاسی و فرهنگی آن در وابسته گی به بیگانه، حالا حاضرباشند تذکره ی روسی و ایرانی را داوطلبانه بگیرند، نه فقط دشمن پشتون ها، بل با ادعای آریانایی و خراسانی، دشمنان معلوم الحال هزاره ها، اوزبیک ها، ترکمن ها، نورستانی ها، پشه یی ها، اعراب، کردان و سایر اقوام کشور نیز استند. 

در فارسیسم، استحاله ی اقوام به نام فارسی زبان، در حالی صورت می گیرید که به لحاظ تاریخی، سعی می شود گند آن را ماست مالی کنند. سراپای کتاب مبتذل شاهنامه ی فردوسی، انباشته از اسلام ستیزی به نام عرب ستیزی و ترک ستیزی های بی شرمانه به نام جبهه ی تورانی ست. 

در یک جاده ای که حوزه ی پولیس در آن قرار دارد، پیام های تفرقه افگن را حتی روی دیوار های حوزه ی پولیس نوشته اند. من بار ها تبیین کرده ام که در اداره های بدنام پس از طالبان، سطح ائتلاف و معامله به جایی رسیده که با تقسیمات اداری، هر گروه، اداره اش را به حوزه ی قومی نیز مبدل ساخته است. چنین خیانت ها اکثراً در زمینه هایی صورت می گیرند که افراد منسوب به اقلیت های قومی در راس آن ها قرار گرفته اند.

صرف نظر از ماجرای های وحشتناک پشتون ستیزی که به سطح لابی در اروپا و امریکا رسیدند، زیرا یک تعداد زیاد غیر پشتون هایی که با امضا های مسوولان پشتون، وارد فضای دیپلوماسی شده اند، هیچ فرصتی را برای تضعیف پشتون ها از دست نداده اند. در این زمینه، جنگ تحمیلی که به ادامه ی حاکمیت سقوی دوم یا بدترین دوسیه ی خیانت ملی اقلیت های قومی، به داعش می رسد، بهانه ی مستمر بوده/ است تا علیه پشتون ها لابی کنند؛ هرچند تاریخ صوتی و تصویری مزدوران نیرو های خارجی در 20 سال اخیر پوشیده نیست که به بهانه ی جهاد، بالاخره سقوی دوم را تشکیل دادند و ظرف چهار سال، آن قدر خیانت و ویرانی کردند که روی بدترین خاینان قبل از هفت ثور، سفید شد. 

افزون بر هشدار هایی که تکرار می کنم و نیاز ما به بازخوانی تاریخ و تنقید فارسیسم را بیشتر می سازند، همچنان پیشنهاد می کنم حداقل با فشار های لازم، اجازه ندهند وارد   فاجعه ی دیگری شویم که اگر بازگشت تاریخ شد(جنگ های داخلی) این بار به نام خراسانی در برابر ما صف نزنند تا نظاره کنیم از محتوای نشرات توهین آمیزی که به نام آزادی بیان و رسانه، حواله می کردند، بیانیه بسازند و با آن همه زشتی، عملاً پی تجزیه و وطن فروشی بیافتند. 

در تمام آن چه به نام افغان ستیزی، انجام می دهند، رد همفکری های فرهنگی تاجکستانی و ایرانی، به وضوح قابل دید است. این سوال بی جواب نمانده که با تمویل مالی پروژه های افغان ستیزی که ایران در راس آن قرار دارد، به تجزیه ی کشور ما چشم دوخته اند. در ساده ترین صورت، این مامول زمانی به وقوع می پیوندد که مردمان ساکن در یک منطقه، پیام جدایی، سر می دهند. 

شک نکنید که کشور کردستان به وجود می آید؛ زیرا پیام هایی آن را از توده هایی که خواهان استقلال از ایران، عراق، سوریه و ترکیه بودند، به شکل اعتراضات، راه پیمایی ها، تضاهرات و کار فرهنگی، دریافت کرده اند. 

امیدوارم قبل از همه به حوزه ها و ناحیه های دستور داده شود تا شبانه روز، افرادی را پی گیری کنند که پس از فضای مجازی، گند خویش را به درب و دیوار های خانه ها و محلات ما رسانده اند. حوزه ها افراد را دستگیر کنند و ناحیه ها با هشدار به منازل و محلات، یا خود شعار های تفرقه افگن را پاک و یا هم مردم را متوجه کنند که اجازه ندهند و قبل از رسیده گی ناحیه، آن ها را پاک کنند. 

چه قدر در فرهنگ سازی های لازم و ملی، عقب مانده استیم! گذشته گان ما با قربانی و ایثار، این کشور را باقی گذاشته اند، اما هیچ کس، شیوه ی نگه داری درست آن را سفارش نمی کند. همین حالا در بازار ها در جا هایی که فروشنده گان ناچار می شوند از بلندگو/ لادسپیکر استفاده کنند، امتعه ی خود را با پولی قیمت گذاری می کنند که وجود ندارد. نمی دانم متوجه شده اید که در بلندگو هایی خویش ثبت کرده اند: «ده روپیه، بیست روپیه، پنجاه روپیه و...»، اما پولی را که می گیرند به نام افغانی ست. 

بر ماست که بر اساس درک و آگاهی های خویش، بسیار منتظر دولت نمانیم. حداقل سفارش به یک فروشنده که به جای ثبت آواز «ده روپیه، ده افغانی بگوید، از همه ساخته است. 

شرح تصاویر:

شعار های شوونیستان فارسیست در دیوار هایی در غرب کابل. در یک تصویر، یک مامور پولیس دیده می شود که از کنار یک دیوارنوشته ی زشت گذشته و به سوی حوزه ی پولیس که در نبش جاده قرار دارد، می رود. 

پس از مناطقی در شمال کابل، به خصوص جا هایی که اقلیت تاجک، زنده گی می کنند، نمایان شدن شعار های تفرقه افگن، اما با محتوای فارسیستی، این گمان را تقویت می کند که به نام وحدت زبانی، به خصوص می خواهند غیر تاجکانی را وارد بازی های کثیفی کنند که به اصطلاح فارسی زبان اند، اما هویت قومی مشخص دارند. متاسفانه چنین رویکرد زشت، به پی آمد هایی توجه ندارد که به لحاظ تشتت قومی، ممکن هستند ستیز قومی را دامن بزنند و در نتیجه به خانمان و جان همه آسیب برسانند. 

نفرت پراگنی های فارسیستی، بالاخره به درگیری منجر می شوند؛ زیرا اکثراً زشت، توهین آمیز و تحریک کننده می باشند.