انکشاف رویداد ها بر روال انحراف تاریخی- سیاسی، شیوه و نحوه ی برخورد پیروان ایدیالوژی ها را به خلف کشانده است. مثال تاریخی تبانی اخوانیسم و ارتجاع(حکومت بچه ی سقو)، تبانی بخش پرچم حزب خلق با تنظیم های همتبار(حکومت جمعیت- شورای نظار) و همکاری علنی ارتجاعی، پرچمی و ستمی که به حضور بیگانه چشم دوخته است، ما را در در مواجهه با مشکلات در چند بُعد، درگیر می کنند.  

ارتجاع سقوی با ناکام ماندن در امر خادم دین رسول الله، زود به حکومت دزدان سرگردنه مبدل شد. تبانی پرچمیان با روسان که بعداً علنی می شود، خلاف تمام اعتقاداتی که متاثر از سوسیالیسم و کمونیسم وانمود می شدند، راه را برای ارتجاع دوم باز کرد. این خیانت واضح به آرمان های ترقی و عدالت اجتماعی سوسیالیسم که عملاً بر ضد اقوام برخاسته بود، در مرحله ی نو تبانی با تمام تجربیات تحجر، وابسته گی به شوروی، تنظیمسالاری و گرایش های مذموم نوع ستمی گری، جبهه ی نو گشوده است.  

این که مجموعه ی پینه بسته چه طور می تواند در میان بیداری اقوامی که از جمله، ستر فارسی زبان را کنار زده اند و آهسته آهسته تنوع زبان ها را رشد می دهند، در کنار فشار های اکثریت و رشد تعقل اجتماعی، به نفع یک اقلیت قومی به مصادره ی مملکت بپردازند، دورنمای واضح ندارد؛ اما وحدت آن که در شرایط دشوار به بیگانه و بهانه تکیه می کند، اگر فاقد هرگونه تاثیر باشد، باز هم مشغله می سازد تا بیگانه گان استفاده کنند.  

اشتیاق شوونیسم منفور فارسی ایران با ملاحظه ی اوباش ناقل در افغانستان، به تنوع برنامه ها رسیده است. به این دلیل اختیار موضع عقلانی و روشنگر ما تا به کمک آن، عامه ی مردم را از انحراف دور کنیم، پیش از همه به اهمیت اتحاد خودی، تاکید می کند.  

می دانیم که تبانی دیروزی و همکاری امروزی ارتجاع، پرچمی و ستمی گری برای کسب قدرت است. در این میان، مثال رفقای پرچمی که روی صداقت رفقای خلقی، زود ریدند، به عنوان بدنه ی فعال تر و باسوادتر سعی می کند با چشم پوشی بر باور هایی که طیف آنان را می ساخت، با گرایش های قومی، متحد شوند. در واقع فارس گرایی ایدیالوژیک که حاوی توهم افتخار نیز است، بهانه می سازد تا به نام اشتراکات قومی، گذشته هایی را که در آن ها بیش از تقابل مجاهد و کمونیست، به افغانستان و افغان ها آسیب زدند، زنده کنند.  

در هنگام یادبود روز شهادت داکتر نجیب الله که طبیعی ست رسانه یی می شود، میلان پرچمی ها به گرایشات مذموم قومی به اندازه ای شدت گرفت که با فراموش کردن رفقای وفادار خلقی، هرچه بار ملامت بود از طریق خلقی ها، بار اکثریت(پشتون ها) کردند. این مهارت که باعث تنگنای پشتون های خلقی می شود، در مورد تمام جناح های پشتون ها به کار گرفته می شود. از طریق این فرهنگ در حال برائت خاینان غیر پشتون، راه را هموار می سازند تا بار دیگر به ارگ برسند.  

در گذشته، پرچمیان متداخل در قدرت، زمینه ساختند تا همفکران قومی شان، وارد سیستم شوند و امروزه، همان ها منتظر اند تا میراثخوران شان، زمینه بسازند تا آنان برگردند. به این لحاظ، مداحی دو طرفه را باب کرده اند.  

ما برای تطیهر و سلامت اجتماعی، همیشه شعار می دادیم که به دزد دزد بگویید! به این دلیل از این نظریه حمایت نمی کنیم که فقط برای منافع و مصالح قومی، در کشوری که در کنار ده ها اقلیت زنده گی می کنیم، با عدول از افغانیت(همه شمول بودن) فقط به قوم خویش توجه کنیم؛ اما متاسفانه در تقابل کنونی، اختیار مواضع جریان های قومی ما به اندازه ای در اصول چپ و راست درگیر است که من خود شاهدم در سایت اخوانیسم ما هنوز به عنصر فرهنگ مجوس و ضد اسلامی شعوبیه، «زبان مبارک فارسی» خطاب می کنند و در قشر رفقا، هنوز از خلسه ی جعلیات فارسی بیرون نشده، از «زبان فاخر فارسی» می گویند. 

با این توضیح از همتباران چپی و راستی، گلایه نمی کنم، بل منظورم این است که اگر جبهه سازی های ارتجاعی، پرچمی و ستمی، در پی حذف شمایند، در محور قومی می توانید به انبوهی برسید که وقتی قطور شد، شکستن اش، کار داخلی نیست.  

نمونه ی پانگ پرچمی، انحراف و در واقع بار دیگر حیثیت کار سیاسی- ایدیالوژیک در افغانستان را زیر سوال می برد که حتی ایده های استقراضی کشور های غربی و داده های اخوانیسم بین المللی نیز نمی توانند روی عوامل عقده مندی اثر بگذارند که هرچند به آن ها تاسی می جویند، اما در اوضاع اجتماعی، بی لحاظ تنوع و پیوند های عمیق قومی، انحصار را دنبال می کنند.  

کاهش حضور خارجی، بار دیگر سایه ی اکثریت را پهن خواهد کرد. برای این اقتدار، مردم ما در داخل و خارج، ایثار ها کرده اند، اما بهتر است با فروکش حرص احزاب فاسد و حذر از میلان، سلامت روابط میلیون ها مردم مسلمان، خویشاوند و افغان این کشور را اهمیت دهیم.  

ما برای رسیدن به اهدافی که استحکام کشور ما را منظور می کند، در شرایط کنونی باید در برابر جبهه گیری های مخالفان مدنی نیز ایده بسازیم. این توافق نظر باید در میان جناح های مختلف ما به وجود آید. منظور این است که با تمرکز به وحدت، شرایط را از هرج و مرج سیاسی، بیرون بکشیم.  

گرایش های متمایل منحرف به قوم که به حقوق دیگران، احترام نمی گذارند، در جلد افراد و احزابی نیز دیده می شوند که ظاهراً در جامه ی کمونیست، از اعتراف به تعصب تباری انکار می کنند و این در حالی رُخ می دهد که رفقای خلقی با تنقید افغانستان قبل از هفت ثور،  فکر می کنند تبرئه می شوند.  

در فضای آلوده ی کنونی که خلقیان از سوی رفقای پرچمی باید تمام خیانت ها را حمل کنند، این فرهنگ به خوار کردن اکثریت می انجامد و در نتیجه ی تعذیب روانی آن، مردم ما می پندارند دیگران موثرتر اند.  

از بخت بد، تاریخ خیانت های حضور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیگران از ارتجاع اول تا کنون به حدی اغماض می شود که انجنیر حکمتیار را به تمسخر راکتیار می نویسند، اما در همین کشور، به خاینانی که در چهار سال مملکت را به تاراج بُردند، با القاب قهرمان، بابای صلح و شهید وحدت، امتیاز می دهند. در این جاست که می بینیم انحراف سیاسی ایدیالوژی ها به اتحاد حذف ما مبدل شده است.   

توضیح: 

در زبان دری کابلی، پانگ به معنی میلان به کار می رود.  

شرح تصویر: 

صفحه ی معروف پرچمی در فیس بوک! دیده می شود که با نصب ویدیوی محمد قسیم فهیم و خلق ادبیات عاطفی و توهم، چه گونه به هم تاسی می جویند. در همین صفحه که ویدیویی یک تنظیمی فاسد را گذاشته اند، در ایامی که مصادف به شخصیت های کمونیست پشتون باشد، با تمام قباحت به توهین و تحریف تاریخ ما رو می آورند تا با اتهام به دیگران، خود را تبرئه کنند. یکی از این کوشش های شرم آور، کشتار خانواده ی شهید داوود خان توسط یک فرزند خود آنان، وانمود می شود که گویا به خاطر نیفتادن به دست کمونیست ها، صورت گرفته است. این نهایت وقاحت، بیشتر به منظور تبرئه ی کمونیست هایی صورت می گیرد که از شاخه ی پرچم، در آن رویداد ناگوار، مسوول استند.