صدای بلند رییس دولت که احساساتی می شود، صد ها نمونه ی ضعف هایی را منتقل می کند که تعجب می کنیم، اگر این دولت این قدر مشکل ندارد، چرا سطح آن ها در حال صعود است؟ اگر مخالفان واقعاً ناچیز استند و پرستیژ طرف شدن حکومت را ندارند، چرا پرستیژ دولت در برابر واقعیت هایی که گاه خشونت آن ها با اعمال حملات و سزا های خشن، رسانه یی می شوند، صورت می گیرند؟  

کوچک نمایی مشکلات، خیانت است. مثلاً می خواهید کوهنوردی کنید! اگر موضوع را به شما به حد سفر به تپه، وانمود کنند، اخبار تلفات کوهنوردان نیز معمولی می شود. می دانیم که گاه ایجابات سیاسی و اهمیت سری بودن بعضی مسایل مانع می شوند که حقایق به گونه ای که اند منعکس شوند، اما این نباید به فرهنگ غلط پنداری تبدیل شود. 

زنده گی در افغانستان وقتی در متن اکثریت بی بضاعت قرار می گیرید، حتی تراژیدی ست. هراس از بی کاری، بی پولی، ناامنی و بدتر از همه مراجع فاسد پاسخگو که در هر دهلیز و هر دفتر آن باید سرمایه گذاری کرد، انبوه مشکلات را آشکار می کند.  

بلای بد فساد تنظیمی در حکومت با نادیده گرفتن حقایق مخالفان مسلح با تمثیل رهبری پرچمیان خاین که با شرکای ستمی خویش، حضور روسان را حتی به قیمت جغرافیای ارگ، اما مربوط خودشان می خواستند، در تکرار تاریخ، دست کم گرفتن واقعیت های کنونی ست. خوب یا بد، جغرافیای مخالفان مسلح در حال توسعه است. سیستم مالیه گیری امارت حتی در پایتخت، کار می کند. 

روزی مسوول یکی از تلویزیون های خصوصی، قصه کرد که از طالبان مکتوب گرفتند تا مالیه ی خویش را به امارت بدهند. آنان با هراس، این مساله را با ریاست امنیت به اشتراک می گذارند، اما پاسخ آنان این بود که اگر حمله کردند، یک ساعت مقاومت کنید تا ما برسیم! 

در بحران بی اعتمادی کنونی که جز بی کاران، کمتر کسی داوطلبانه جهت دفاع از نظام، وارد سکتور امنیتی می شود، بایسته هایی که حداقل می توانند از فشار بالای یک حکومت ناکارا بکاهند تا در حداقل های تنفس نیز کار کند، تصویر واقعی رویداد هاست که به    گونه ای باعث ایجاد مسوولیت اجتماعی می شود و مردم را آگاه می کند چون سیطره ی حکومت نمی تواند گسترده شود یا در فلان جای توان مداخله ندارند یا مناطق خطر مشخص شوند، جلو ضایعاتی گرفته می شود که مردم به گمان توانایی دولت، بار ها در مخمصه ی آن ها، قربانی داده اند.  

ضعف ها و فشار های تنازع دولتی و مخالفان و این حقیقت که در حکومت وحدت ملی، جنگ ها از صورت چریکی به حد ولسوالی ها و ولایات رسیده اند، ناراستی هایی را دربر می گیرند که نه فقط ضرورت، بل مجبوریت پایان منازعه را اهم ساخته اند. بنابر این، اغوای عامه را کنار بگذارند و با صراحت تعریف ضعف ها، از مردم نیز استعانت بخواهند تا در شراکت تداخل در مقدرات، اوضاع بدتر از آن چه که است نشوند.  

کنار کشیدن از پروسه ی صلح، صرف به این بهانه که جلو مدیریت دولتی آن، گرفته می شود، ضرورت های دولتی را به مجبوریت های سیاسی می کشاند. تیم کنونی که بدبختانه حکومت افغانستان را رهبری می کند، مسوولیت حفظ منافع ملی و حفظ جان افغان ها را بر عهده دارد.  

کج و راست کردن رویداد ها به مزاح تعابیر شخصی، به همان میزانی که شخصی می شوند، بیشترین مسوولیت پی آمد های ناگوار آن را نیز متوجه حکومت می کند. در   فاصله ای که با ناگواری ها ایجاد می شود، اعتماد مردم بر مرجعی که قادر به تامین اولویت های آنان نیست، کاهش می یابد.  

تصویر درست صحت و سقم رویداد ها- البته با حفظ موارد سری- خود نوعی روشنگری ست. من نوشته ام که به این طریق، توقع مردم از حکومتی که در افغانستان با امتیاز تفکر دوم، مسلح شده است، به حد منطقی، قرار می گیرد، اما می بینیم که دولت فقط با ارائه ی برنامه های تبلیغاتی و استخدام طیفی که به نام «خیاطان» و «موچیان» مشهور شده اند، وضع را بدتر کرده است.  

اگر ستر دروغ ها کنار زده شود و در پشت پرده، معضلاتی رونمایی شوند که مکتوم مانده بودند، مردم ما چنانی که در سالیان دشوار به هم یاری رسانده اند، در مسایل ملی با حساسیت بیشتر عمل می کنند؛ زیرا آنان می دانند که دولت کفاف ندارد. آن چه در این میان می ماند و متوجه حکومت است، باز هم نگرش انتقادی مردم است که پس از درک مُعضلات، همچنان ضرورت اصلاح را تداوم می بخشد.  

امیدواریم در حساس ترین لحظات یک حاکمیت ناکام هم موید خبر هایی شویم که حکومت به نفع مردم برنامه ریزی و تعیینات می کند؛ زیرا به آن رای داده اند و متاسفانه بر اساس حُسن نیات، مار دم آستین خود ما نیز شده است.