حتي آثار و تحقيقات پشتون ها زماني كه در انبوه به اصطلاح نقد غير پشتون ها و آن چه از آدرس بیگانه گان، پيرامون ما نوشته اند، فرو رفته اند، گاه بدون تامل و تدقیق، همان به اصطلاح نقد يا در واقع فحاشي و هتك حرمت هایی را كه اکثراً متاثر از عداوت و عقده های حقارت اند، منتقل کرده اند. مكدر وانمودن تاریخ و فرهنگ ما با حجمي كه به نام نقد یافته اند، در مواردی باعث سوء برداشت همتباران می شود.
تحت اثر تبلیغات و نیات شوم دیگران، انتقاد به حد توهین، هنوز نمونه ی ملای جاهل (صبور) را به یاد می اندازد که با توجیه ارتجاع اول سقوی، اول تر از همه به ریش خودش خندید. تصور کنید بسط چنین پشتون ستیزی ها در فضایی که مشروعیت تاریخی، باعث وزنه ی سیاسی می شود، چه زیان هایی را متوجه پشتون ها می کند؟ از یک سو اصرار برای ستایش بدترین قاتلان منسوب به هزاره، تاجک، اوزبیک و غیره به نام های رهبران و قوماندانان تنظیمی، به فرهنگ نحسی مبدل شده است که از لحاظ آن می کوشند دولت افغانستان را در سهمیه بندی قدرت، از داخل تجزیه کنند، اما در جانب دیگر در روزگار شوم مداحی، توهین به شاه امان الله و بزرگان پشتون به نام تنقید تاریخی، بدون نیاز به چنین فرهنگی، صرف با این غایه صورت می گیرد تا مردم ما را چنانی که در زمان جهاد معمول شده بود با حرمان از تاریخ و بزرگان، در گرو اقلیت ها، تضعیف کنند. این خالیگاه، بدون شک به ارتجاع دوم سقوی نیز منجره شده است؛ زیرا زیر سوال بردن تاریخ و بزرگان پشتون به این بهانه صورت می گرفت که گویا قبل از هفت ثور نیز شوم بود.
روسیاهی های پس از هشت ثور و ضعف های دولتی که بر اساس تقسیمات قومی از ناکاراترین و فاسدترین حکومت های جهان (مقام دوم) شمرده می شود، قدر عافیت (قبل از هفت ثور) را به رُخ ما می کشد.
از عامه ی همتباران خواهشمندم در تنازع مشروعیت ها، تاریخ و بزرگان خویش را که الحق بالاتر اند، از هیچ سقاوی، تنظیمی، وحدتی، شورای نظاری و غیره، کم نشمارند. از خصوصیات نقد هار غير پشتوني، يكي هم سياهكاري هاي همه جانبه در رنگ ها و نقش هاي شخصيت هاي پشتون است. آنان همه را در جایي كه به گونه اي سدي در برابر اوباشيگري هاي قومي خویش دانسته اند، سياه كردار معرفي كرده اند. اين رويكرد منفي تا بدترين خطاب ها نيز رفته است؛ اما معيار هایي كه آنان غير از خود را با آن ها محك مي زنند، چيستند؟
اندك توجه به قلم فرسايي ها، ستايش ها، مدايح و تعاريف از جريان ها و حاكميت هاي غير پشتوني، به خوبي نشان مي دهد كه دشمنان خيالباف، زماني كه مساله ي خود شان در ميان است، چه منظور دارند؟
در اين مقاله به همين بسنده مي كنم تا از مجراي اين روشنگري معيار ها، اصول و تعاريفی را تشخيص دهيم كه بر اساس آن ها، طرفي كه ما را انتقاد مي كند، چه منطقی دارد؟
رويداد هاي يك سده ي اخير افغانستان، در آن جا كه پاي تجاوز و مداخله ي بيگانه در ميان بوده است، نقوش اقليت هاي قومي را نيز برجسته كرده اند. در اواخر حاكميت شاه امان الله، اولين حاکم غیره را تجربه كرديم؛ هرچند به نام تاجك شناخته مي شود، اما آن قدر مجهوله دارد که در آمدن و رفت اش وجود داشت. اين كه آن جريان عقب مانده، ارتجاعي و فاجعه بار، چه گونه و صاعقه آسا بر ما تحميل شد و توانست پس از پيشروترين حاكميت افغانستان در امر توسعه، معارف، آزادي و عمران تحميل شود، شرح اين تراژيدي را بسيار خوانده ايم، اما در آن وحشت و دهشت و اعمال مسببان فاجعه، چه كمالاتي بروز كرده اند كه منتقدان ما، يكي از اصول و معيار ها براي تفاخر را در كارنامه ي كساني بدانند كه در یک قرن اخیر، اولین اعلامیه ی جهالت را صادر کرده بودند:
«تحصيل زنان، مساوي به بي ناموسي است. برويد مرغ بازي و كفتربازي كنيد! معاش سربازان را برای ملا ها می دهم تا در وقت مصیبت، دعا کنند. از بیانیه ی حبیب الله کلکانی.»
اين كميدي كه نه ماه ادامه يافت، وقتي ما را ناگزير مي كنند در برابر بي انصافي ها و فحاشي هاي ديگران، اسباب نقد بسازیم، بلافاصله متهم نیز مي سازند وحدت ملي را تخريب کرده ایم، اما هرگز نمی توانند ما را غافل كنند كه حامیان آن حاكميت مسخره، از توجیه آن شرم تاریخی، به شان اجتماعی توجه دارند. اگر دزد را دزد بگویند، به چه افتخار کنند تا در سهمیه بندی قدرت، به چیزی برسند؟ هر كسي و هر خسي را كه بي مقدار ترين عضو جامعه ي اقليت هاي افغانستان هم باشد قهرمان، نابغه و انديشمند می سازند!
پس از حاكميت شهيد داكتر نجيب الله كه درگير حضور بي رويه ي جناح هاي غير پشتون بود و اين حضور از حاكميت كارمل، تجاوز شوروي و عناصر ستمي و پرچمي به عمد می ماند، تراژيدي افغانستان بار ديگر و با پشتوانه ي ايران و روس در پيمان جبل السراج، نقوش و آن چهره هايی را بر اصولنامه ها و محك نامه هاي غير اخلاقی افزود كه بر اساس آن ها، بر ما تنقید می کنند.
فاجعه ي يكي از بدترين حاكميت هاي تاريخ افغانستان (1991-1995) بر همه گان روشن است. پي آمد هاي آن كه زمینه ی حضور خائنان، القاعده و طالبان را تحفه آوردند، در امتداد تسكين عقده ي حقارت غير پشتون ها، صد ها و ده ها سوژه ي ديگر نيز دارد كه اگر نتوانيم دوسیه های خائنان، قاتلان، متجاوزان، ناقضان حقوق بشر و هدر دهنده گان دارايي هاي ملی را باز نگه داریم، بدون شك وارثان فاجعه در چند سده ي بعدي نیز خامه ي كساني از نسل فردوسي را تحريك خواهند كرد تا همچنان برای استفاده های غیر مشروع، فرهنگ بسازند.
نسل ما، نسل قرباني كه خود شاهد جفا بر تاجكان، پشتون ها، هزاره گان، تركان و همه است، براي تشخيص، شناخت خوب و بد، آن قدر آگاهي دارد كه تا زنده ايم و وجدان ما نخوابد، به كسي اجازه ندهیم خائنان و قاتلان را تابو و توتم بسازند.
پس از سقوط طالبان كه شاهد عجيب ترين حاكميت در تقسيم قدرت و معامله بوديم، جريان هاي حزبي و تنظيمي غير پشتون كه اين بار از فرصت ها با پشتوانه ي امريكايي نیز استفاده مي كنند، براي نهادينه ساختن و تضمين بقاي چپاول، ضمن تحريف، دروغ هاي شاخدار، بزرگ نمايي و خلاصه تمام تلاش هاي ذهني و عملي كه نقد غير اخلاقي نيز جزو آن ها بود، آن قدر نشرات، كتاب و فلم ساخته اند تا هرچه از گند پديده هاي تنظيمي برجاست، رنگ شوند و در تبارز آن ها، مساله ي كيش شخصيت را بار ديگر در زماني مطرح بکنند كه خاطرات خوش هموطنان ما، فقط افغانستان قبل از هفت ثور را تداعی می کنند.
وقتي در برابر چشمان ملت خاينان، قاتلان، قاچاقچيان مواد مخدر، متجاوزان به ناموس مردم، برباد دهنده گان دارايي هاي افغانستان، وابسته گان و مزدوران همسايه، نام ها و عناوین بزرگ كسب مي كنند،، براي هر پشتون، براي هر انسان با شرف و با وجدان غير پشتون واجب است، آن شخصيت ها، رهبران و مجريان تاريخ و فرهنگ افغانستان را ستایش کنند که وجاهت تاریخی آنان، مشروعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ما را برای اداره ی کشور، تضمین می کند.
زماني كه منتقدان هار با چشم سپيدي و فرار از شرم، بیمارگونه و عقده مندانه، حتي قاتل، خاين، دزد و متجاوز را ستايش مي كنند و براي توجیه آن، به وجدان، شرف و اخلاق پُشت می کنند، آيا ارزش دارد نقد آنان پيرامون شخصيت ها، افراد و تاريخ خویش را جدي بگيريم؟ به همین دليل است كه مي گويم: «بزرگان خويش را با معیار های ستمی، محك نزنید!»