زندگى نامه خيام نيشاپورى

 

     حکيم ابولفتح عمربن ابراهيم خيام ،يکى ازدرخشان ترين ستاتره گانيست ،که ازافق تمدن آرياناطلوع نموده وصفحه تاريخ تمدن اين سرزمين رابانام خودمزين ساخته است . درمورد زندگى ،زمان ومکان تولدوي معلومات دقيق دردست نيست ،بعضى ميگويدکه درنيشاپور،ويااطراف آن تولد يافته وبرخې مؤلدش راخراسان ذکرکرده اند.عده يى ازدانشمندان غرب ،زمان تولد خيام را بين سده هاى پنجم وششم هجري ذکرکرده اند. )) ابولحسن على بن زيدبيهقى صاحب( تمته رضوان الحکمه )،که خودخيام رادرايام جوانى ملا قات کرده بود ،شرح مفصل در باره خيام دارد .درآغازکتابش چنين آمده است : (الدستورالفيلسوف حجه الحق الخيام درنيشاپورولادت کرده ونياکان اوهم ازآن شهربوده اند.يک دانشمندى هالندى بنام ((کليوس )) گفته است ،که خيام درمحلى بنام (لوکر) درکناررودخانه مرغاب تولدشده ،اما اين نظرهم قابل قبول همه دانشمندان قرارنگرفته اند .  بعضى ها اورا،ازقريه شمشاد،تابع بلخ دانسته اند.وعده يى مؤلدش راقريه(( بسنک ))توابع ا سترآباد مى دانند.

.چنانکه گفتيم زندگى نامه خيام ،مانندبعضى ديگربزرگمردان تاريخ ؛تاجاى مجهول مانده است ، امابزرگى وشهرت خيام همه جا نمايان است .

خيام علوم زمان خودرا ازقبيل :نجوم ،فقه ،فلسفه ،اصول علوم فصاحت وبلاغت رافراگرفت وبه حيث يک شخصيت بزرگ وحکيم دربين دانشمندان مطرح شد.دراول ازاوبه حيث يک رياضيدان نام برده مى شد، امابعدهانه تنهارياضيدان بلکى به حيث فيلسوف ،شاعر،ومنجم مطرح گرديد. بعدهااوبه داشتن افکار فلسفى وحيکمانه بنام نابغه شرق يادشد.وکارهاى ادبى اونه تنهابرادب فارسى افزود،بلکى آثارادبى خيام ازويژه گى هاى جهانى برخوردارشد(1)

 

دوران نوجوانی وجوانی :

     مکتب امام موفق نيشاپوری, شيخ محمد منصوری ودگر اساتيد نيشابور, ديگر پاسخ سوالات ذهن کنجکاو عمر خيام را نمی داد, او هر چه بزرگتر می شد, هر چه بيشتر مطالعه می کرد وهرچه بيشتر می جست, کمتر می  يافت. رسيدن به هر پاسخی برای او مساوی با دسترسی به ده ها سوال جديد بود. کم کم محيط علمی نيشاپور تشنگی سيراب ناشدنی خيام را پاسخگو نبود. او ديگر چهره ای موقر, نامی وشناخته شده داشت, در اين ايام کم کم به خيام معروف شد .سپس به سمرقند مهاجرت كرد ودر اين زمان دو رساله تحريركردوبه جستجوي حامى ومشوقى برآمد.وی رساله هايی را که به تحرير در آورده بود، به ابوطاهرعبدالرحمن احمد قاضى القضات سمرقند تقديم كرده و مورد توجه وحمايت ابوطاهر وساير بزرگان سمرقند قرار گرفت.در آنجا كتاب بى نهايت مهم جبرومقابله را به زبان عربى نوشت.روزی از مسافری دانشمند که از بلخ می آمد وبرای کسب و تجارب بيشتر جهانگردی می کرد شنيد که در شهر بلخ, مدارس علمی وسيع تری وجود دارد, به ويژه نام کتاب "مخروطات" نوشته "آپولونيوس" رياضيدان معروف يونانی را نيز شنيد, که نسخه ای از آن در تملک يکی از مشاهير شهر بلخ است, خيام به شوق ديدن آن کتاب واحتمال اجازه ی نسخه برداری از آن راهی بلخ شد. خيام پس از مدتی که در بلخ زيست وبا علوم آن مرکز آشنا شد, تصميم داشت که برای تکميل دانش خود به " ری" برود که ناگهان قاصدی از نيشابور رسيد وبيماری سخت پدر را به او خبر داد.خيام نيز با عجله اسباب سفر مهيا کرد وبدين منظور که بار ديگر چهره پدر راببيند عازم نيشاپور شد. وقتی خيام به نيشاپور رسيد , ابراهيم هنوز رمقی داشت, وهنوز شب به پايان نرسيده بود که دست در دست عمر وسربر زانوی فرزندش جان سپرد. خيام در بازگشت به نيشاپور, درعين اينکه از زندگی متنعمی برخوردار نبود, اما به موقعيت علمی واجتماعی خويش قانع بود وعرصه ی تدريس و ادامه تحقيق را وجهه همت خويش قرار داد. او ازميان همه ی دانشها بيشتر به نجوم, رياضيات وفلسفه عشق می ورزيد وهرچند در ادب پارسی وعربی , حديث وقرآن وفقه نيز متبحر بود اما مشرب فلسفی را انتخاب کرده واز شهرت وگرايش به فقه وعلوم دينی اکراه داشت.  به گفته على بن القاضي_الاشرف يوسف القفظي(در اخبار الحكما)علامه زمان بود وبه تدريس تمام علوم يونان مى پرداخت.دقت وپاكيزگى نوروز ما از اوست ونو شدن سال يا تحويل آفتاب را از برج حوت به برج حمل تغيير دادوكتاب اقليدس او در كتاب خانه ( ليدن هلند) است ,رساله وجود وى در موزيم  لندن,رساله جسم مركب او در كتابخانه آلمان است,با رساله كون و تكليف سعى به حل علمى مساله خير وشر كرد,او موسيقى دان بزرگى در عصر وزمان خود بوده و كتاب شرح المسائل من كتاب الموسيقي را نوشته درموردتخلص خيام هم نظريات گوناگون وجوددارد، عده ى اوراپسرخيمه دوزمى دانندومى گويندکه اوبه واسطه فقرمجبورشده بودکه پيشه ء پدرى خودراادامه دهد ولى شايداين روايت هم به مناسبت تخلص وى باشد واحتمال مى رودکه خيام نام خانوادگى وي باشد. بعضى ها مى گويدکه خيام تخلص است ،که خودش انتخاب کرده وربطى به نام خانوادگى اوندارد.دراين مورد،خاورشناس معروف ((ادواردبراون)) چنين گفته است :((لقب اواولاً درکتب  عربى که متضمن ترجمه حال اوست وهمچنين درصدر رساله جبرومقابله، ازاوخيامى يادشده يعنى باياء نسبت، امادراغلب کتب فارسى ورباعيات خوداوهميشه خيام بدون ياء نسبت آمده. پس هردوشکل درست  است وصحت هرکدام باعث  بطلان ديگرى نيست واختلافات، تعبيربرحسب اختلافات زبان عربي وفارسي است ؛خواه متضمن ترجمه حال اوبوده ،يافقط اشاره اي بنام اوشده باشد)).برحسب چنين نظريات بايدگفت که نام خيام هم خيامي وهم خيام ذکرشده که هردودرست مى باشد.  يک ماخذکه پرفيسور((ژولوفسکى)) دانشمندروسى درشرح حال خيام بدست  مى دهد،تاريخ الفى است ،که مشتمل برکليه وقايع تاريخى اسلام ازاول هجرت تا سنه (١٠٠٠) هـ ق. مى باشد.درعين عبارت اين کتاب ازخيام چنين تذکرشده است :(حکيم عمرخيام ازپيشوايان وحکماى خراسان است .اورادرحکمت قريب به مرتبه ابوعلى سينا بلخى مى دانند.ازتاريخ فاضل محمدشهرورزى معلوم مى شود که مولد وى درنيشاپوربوده وآباء وى نيزازهمان شهربوده اند.) گفته مى شودکه وى هميشه درمحافل دانشمندان وفاضلان وقت شرکت مى ورزيدومردم به  ارادت خاص ،به سخنان دانشمندانه اوجمع مى شدند.وى يکباردرموردخودراين محافل چنين گفت (( گورى من در موضعى باشدکه هربهارى شمال برمن گل افشان کند)) درموردزکاوت وتيز هوشى اوگفته اندکه بارى وى دراصفهان هفت  باريک کتاب خواند وحفظ نمودوبعدآنرااملاءنمودوهنگاميکه آنرابانسخه ى اصلى مقايسه کرد بين آنهاتفاوت بسيارنبود .وى درتصنيف وتعليم بخل داشت ومن کتاب ازاورانديده ام،مگرکتابها ى مختصرفى طبعيات والتکليف) .روزى اماحجه السلام محمدالغزالى، نزداورفت وازاوسوالى درتعين يک جز ازاجزاء قطبى فلک کرد ،اما عمردرجواب اوسخن رابدرازاکشاند، ليک از نزاع خودارى کرد. مى گويند، وى در عمربسيارکم   به مناطق مختلف دنيا سفرها متعددى داشت .ازجمله بلخ ،عراق ،خراسان ،اصفهان ،مرو،وهمچنان ديدارهاى متعددى بادانشنمدان هرکشورداشت. درموردخيام گفته مى شودکه درتصنيف وتعليم بخل داشت وتندخوبود.تندخوي اورامى توان تصديف کردچون ازسخنش پيداست ،که بسيارحساس بودو ازناملايمات روزگار زودبه شدت متآلم مى شد وتندخوى مى کرد .خيام نزدهمه دانشمندان ،   بزرگان وسلاطين منزلتى عظيمى داشت .ودرحمکت اوراتادرجه اى  ابوعلى سيناخوانده اند.وى ازجمله  فضلاى محدودى بودکه  باعلماى درجه اولى مانند: امامحمد غزالى  وسلاطين رجال سلجوقى مانند: ملکشاه سلجوقى وخواجه نظام الملک ارتبات نزديک داشت ،ودرمحافل ادبى داراى مقام بلندى بو د.وى بنابه دستورملکشاه به اصلاح تقويم ايران پرداخت وايام سال رابه وضعى ثابت   درآورد.که به تقويم جلالى معروف است که بعداًدرموردآن صحبت خواهم کرد.افسانهايکه باواقعت هاى زندگى خيام آميخته شده ،سبب شک وترديد در واقعتهاى شده که راجع به خيام موجوداست . وضعى زندگى خيام درايام جوانى ونوجوانى هم چندان روشن نيست ،زيراوى نخواسته که خودرادربين مردم مطرح کند.

     حکيم عمرخيام پس از کسب علوم ومعارف عصرخويش رهسپارسمرقندشد ودراين شهرموردتوجه اميرشمشادالملک نصربن ابراهيم قرارگرفت وخيام هم، رساله معروف خويش ،درباره جبر ومقابله هم درهمين زمان به رشته تحريردرآورد. مى گويند،سلطان ملکشاه درايام جوانى به خيام به احترام قايل بودوهرگونه امکانات براى اوفراهم اورده بود.خيام به کتابهاى فلسفى بسيارعلاقه داشت .بخصوص وى کتابهاى ابوعلى سيناراکه اورااوستاى خودمى دانست وعميقاً به مطالعه وبرسى آن مى پرداخت .ويکى ازخطابه هاى معرف ابن سينادرباب يگانگى خداوند متعال را ازعربى به فارسى برگردانيد.قرارمعلوم خيام چندان توجه به تربيب شاگردان برجسته ونگارش کتابهاى علمى نداشت .البته بسيارى ازدانشمندان فعلى بابرسى شخصيت آثاروافکارا ين فيلسوف بزرگ ،شرايط سياسى واجتماعى دوره سلجوقى ومخالفت علماى سنى مذهب قشيرى متعصب ،باافکارى فلسفى او رادليل عمده عدم رغبت حکيم عمرخيام به نگارش ا نديشه هاى درونى اودانسته اند.

    ازجمله مطالب که درکتب بعدى درباره خيام آمده است داستان مجهول دوستى خيام وحسن صباح وخواجه نظام الملک ازايام جوانى است که  هرسه نزدي يک استاددرس مى خواند .

     اين روايت نخست درکتاب جوامع التواريخ ازرشيدالدين فضل نقل شده وازآن  کتاب به کتابهاى ديگرانتقال شده اند.ازجمله کتابهاى که اين روايت رابارهادرآن هاذکرشده اندعبارت انداز: تاريخ گزيده ،روضه الصفاوحبيب السيروتذکردولتشاه . گرچه اين هرسه بزرگ ،معاصرهمديگراند،اماهم شاگردى آنهانزد  يک استادبعيدبه نظرمى رسد  زيرا وفات خيام چنانکه بعداًخواهيم گفت درحدودسالهاى (٥٩٠_٥١٧) ياسنين  دگراتفاق افتاده .ووفات حسن صباح درسال (٥١٨) اتفاق افتاده واگراين دوشخصيت (حسن صباح وخيام )بانظام الملک درنزديک استاددرس مى خواندمى بايست که باخواجه همسال باشد. خلاصه سخن درباره خيام آنست که وى ازمشاهير،حکما،منجمين ،اطباورياضيدانان بزرگ بوده است .مى گويندخيام باهمه فرزانگى مردى تندخوى وجدى بودوبامسايل دينى ومذهبى هم روش جدى داشت ازهمين جهت اومور دکينه وخشم علماى دينى بود.درباره ى اوگفته اند که درتعليم وکسب علم ودانش اين گونه روش خيام ازآن علت بودکه وى هيچگاه هم نمى خواست شاگردى داشته باشدوياهم ننوانست شاگر دى را براى خودانتخاب کند، که باذوق وروش اوبر ابرباشد .گفته اندکه روزى درايام کودکى سنجرآبله در يافته بودوعلاجش خيام کرد هنگاميکه او ازخيام برگشت وزيرمجيـرالدوله ازو ى پرسيـد:اوراچـگونه يـافتى ؟ سنجرازخيام بسيارستايش کرد،وزيرمجيرالدوله اين سخن  رابه سلطان گفت ازهمين جهت دردل سلطان کينه پيداشد وتاآخرعمربااوکينه داشت .

    وفات خيام راغالبادرسنين (٩٠٥)و٥١٧) نوشته اند .تاجاى که معلوم است نظامى عروضى اورابسال( ٥٠٦  )دربلخ ملاقات کرده بود.عروضى دردنبال سخنان خود اورده است که چون بسال (٥٣٠) به نيشاپوررسيد،چهارسال ازمرگ آن بزرگمرد تېرشده بود.اگربه نقل بعضى ازنسخه هاى  که (چهارسال ) ضبط کرده ند اعتمـادکنـيم وفـات اسـتاد درحـــــدود(٥٢٦) يـا(٥٢٧) اتفاق افتـاده  واگـر((چندسال ))درست باشد،بايددريکى ازسنين بين (٥٠٦)و(٥٣٠) فوت کرده باشد.برخى ازمحققان معاصرسال تولد خيام را (٥١٧) ذکردکرده اند. (١)

 

 

 

 

 

 

خيام درآينهء فلسفه

 

اگرسه رکن اساسى شحصيت خيام ،يعنى نجوم ،رياضى وشعر رادرنظربگيريم ؛جوهرفلسفه خيام رادرشعريارباعيات او خواهيم يافت . درست آنچه که عده ى بادرنظرداشت آن رباعيات ،يارباعيات منسوب به خيام اوراپيروفلسفه اپيکورخوانده اند.

      اين هم شايدازواقعت دورنباشد،که درروزگارخيام افکاروانديشه هاى حکماوفلاسفه يونان ،درايران  شيوع داشت وآثارعلمى و فلسفى حکماى مشهوريونان،چون افلاطو  ،ارسطو ،جالينوس ،بتلموس واقليدس به عربى موجودبود.وجاى شک نيست ،که خيام آن آثار راخوانده وازفلسفه آنان نيز به گونه  ى متآثر گرديده است .امابراى شناخت سيماى واقعى خيام نه بايد همواره  اورادرمقايسه باحکماى يونان به ويژه اپيکورواپيکويان موردمطالعه قرادهيم ،زيرا،خيام خودشخصيت مستقل ووابسته به خويش است وا فزون برمدارج علمى وحکمى، توانسته است تنهاباشمارى ازرباعيات خويش درجمع شاعران مشهورجهان قرارگيرد .

     رباعيات ياترانه هاى خيام همچنان که شاخص ترين بعدشخصيت اورامى سازد،بيانگرفلسفه وجهانبينى خيام نيز مى باشداماآنچه ازاين ميان ،موردنظر ماقرادارد ؛رباعيات ((خوشباشى )) وآزادانديشى))خيام است، که نوع مشترکات القايى باافکاراپيکويان دارد.وشمارى آنگونه ترانه هادرمجموعه هاى کهن ومعتبربه (٣٠-٤٠ ) مى رسد .

    مَى طلبى وخوشباشى (Hedonism) خيام که درشمارى ازرباعيات باهم تواميت يافته اند، بيانگرانديشه خيام درموردناپايدارى وفناپذيرى حيات وتن دردان به واقعت تلخ مرگ است .دراين رباعى هارنگ مرگ چنان درپس منظرقراردارد،که بادرنظرداشت آن هرکز نمى توان به لذات اپيکورى دست يافت .خيام با همه دردوحسرتى که ازناپايدارى زمان  وزمانه داردانيگونه صميمى صدامى کشد:

 

چون عهده نمى شــــــــــودکسى فــــــــــردارا

حالى خوش دراين دل پرســــــــــــــــــــــــودارا

مى نوش به ماهتاب اى مـــــــــــاه که مـــــــاه

بسياربـــــــتابدوينابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرمارا

يا

اى آ مــــده ا زعالـــــــــــــم روحــانى تفت

حيران شده درپـــــــــنج وچهارشش وهفت

مى خـــورچوندانـــى زکجاامــــــــــــــده اى

خوش باش ندانى به کـــــــجاخواهى رفت (١)

 

خيام همين گونه درچنددرباعى ديگرنيز خطاب هاى ازقبيل : (روشادباش ،مى نوش به خرمى ،خوش باش مگزارکه جزبه شادمانى گذرد )) رابا آرايش خاص فلسفى خويش ارايه نموده است .اماآنچه دراين فلسفه خوشباشى خيام نهفته است ،چيزى سو ى تفکراپيکوريان ولذت محض ا ست ،زيراخيام خوش بودن وشادزيستن رابه مفهوم فرارازواقعت زندگى نه، بلکه در اعراض به پديده ى مرگ ودرماندگى انسان دربرابر آن مطرح مى نمايد.اين گونه ((خوش باش!))هاحتى دراشعارعارفان مشهورهمروزگارخيام وپس ازوى نيزبه گونه يى به چشم مى خورد،که گاهى ازلحاظ شيوه ى ارايه وخصوصيت القايى بارباعيات خيام خيلى نزديکى مى رساند.رباعى زيرين ازشيخ احمدغزالى است :

 

 

ازدى کـــــــــه گذشـــت اگرخورى غم نرسى

فرداچه عجب اگردرايــــــــــن دم نرســــــــــي

خوش باش دراين نفس که هستى تو دراو

دادش بدهــــى که ندرين هم نرســــــــــــــــــي

 

 که نزديکى طرح اين رباعى بارباعيات خيام نيازمندهيچ گونه توضحى نمى باشد.

      رباعيات خيام همچنان که انسان رابه شادزستن وخوش بودن فرامى خواند،هشداردهندهء سرانجام تلخى نيزاست ودرواقع نوعى خنده ء توام بافرياد است که حکايت نامرادى حيات را،خيلى دقيق وهنرمندانه ترسيم مى کند.

    دراين شکى نيست که رگه هاى ازشک وفريب رندانه وتاثيرفلسفه يونان نيزدراين گونه رباعيات خيام ديده مى شود.امادرنظربايدداشت که اين نوع تفکر آنچنان هم که تصوررفته است ،زاده خاص انديشه مندان يونانى نبوده ،بلکه ريشه درطرز تفکرکهن وتاريخى مهدآريايان دارد ودرپندنامه هاى پهلوى فراوان آمده است .

    خيام درفلسفه داراى بينش ژرفى بود.متعقدات دينى خودرانيز باهمين بينش مودر برسى قرارمى داد.دراشعارخيام که   سالها پس ازمرگ اومنتشر شد،افکارفلسفى اوکه تصويرى روشن وصاف او ازپيوندهاى شک انديش ،آگاهى ناخرسندازمحدوديت هاى روشن علمى ،عالمى که به عبث درجستجوى يافتن تبين عقلى ،تناقضات زندگى ،مرگ وآفرينش  ،انهدام و ترکيب  ،گسيختگى ووجودعدم مى باشد به خوبى جلوه گراست .بعضى ازدانشمندان متعقداندکه برخى ازعقايدفلسفى خيام، همچوشک درباره وجودخداوند،جهان ديگروبقاى روح قيامت ذهن اين فيلسوف را،ازيقين مذهبى بازمى داشت ولذادر دوره حيات خويش ،موردتنفروحتى تکفيرفقهاوعلمابود.علاوه برعلماى قشيرى ومعتصب ،عرفاوصوفيان زمان خيام نيز علرغم برخى ازتشبابهات فکري تمايل چندان به اونداشتند.بعدهاپس ازمرگ خيام وانتشاربرخى رباعيات منسوب به اوشک وبدبينى صوفيان وعرفامشهورى همچو،نجمم الدين وفريدالدين عطارنيشاپورى نيزعليه خيام برانگيخته شده .وآنها وى رادانشمندى دانستند، که درتمام زندگيش عقل را برکشف شهود ترجيح مى داد.باوجواينکه شهرت فعلى خيام بيشتر به سبب اشعارزيباوعرفانى اوبه ويژه رباعيات منسوب به وى است .ولى ظاهرًاحکيم وقت بسيارکمى اززندگى پربرکت خويش راصرف سرودن شعروشاعرى نمودوهمانگونه که اشاره شدشايد ،سرودن شعررادون مقام والاى علمى خويش مى داشت .

    اشعارکه ازوى برجا مانده است .بيشتردرقالب عروضى رباعى وبصورت دوبيتيهاى ساده وکوتاه است، که بدون ازهرگونه امتيازطلبى است  .

 

خيام ورياضيات

 

    پيش ازکشف رساله خيام درجبر،شهرت اودرمشرق زمين به واسطه اصتلاحات سال وماه ودرغرب به واسطه ترجمه رباعياتش بوده  که تقريباًتاحدوددقرن( ١٩ ) م . اين حالت ادامه پيداکرد.خيام اولين کسى است که به تحقيق منظم درمعادلات درجات اول ودووم وسووم پرداخت ،وطبقه بندى تحسين آورى ازاين معادلات آورده است ودرحل تمام معادلات درجه سوم منظماًتحقيق کرده .خيام درمقام رياضى دان وستاره شناس تحقيقات وتآليفات مهمى دارد.ازجمله ى آنها،رساله فى البراهين على مسايل الجبرولمقابله است .که درآن ازجبرعمدتاًهندسى خودبراى حل معادلات درجه سوم استفاده مى کند.

    اومعادلات درجه سوم باقطع دادن مخروط هاباهم قابل حل دانسته اند.يک اثرمهم خيام عبارت ازرساله فى شرح مااشکل من مصادارت اقليدس است .  .اودراين کتاب اصل متن موضوع پنجم اقليدسى رامورد مطالعه قرارداده واصل پنجم اراثبات کرده است .به نظرمى رسد که تنهانسخه کامل باقيمانده ازين کتاب  درکتابخانه ( ليدن) درهالندقراردارد.

     درکتاب ديگرى ازخيام که  اهميت ويژه اى درتاريخ رياضيات دارد درمورد مشکلات حساب  بحث شده است .هرچنداين کتاب هرگزپيدانشد اماخيام خودش به آن اشاره کرده است وادعامى کند که قواعدبراى بسط دوجمــله اي (a+b)  رادرکتاب جوامع الحساب آورده است .

 

مهمترين دست آوردها :

 

خيام اولين کسى است که نشان دادمعالات درجه سوم، ممکن است داراى بيش ازيک جواب  باشدويااصلاًجوابى نداشته باشد.همچنان وى اين رابه ا ثبات رساندکه معادله درجه سوم رانمى توان عموماباتبديل به معادله هاى درجه دوم حل کرد.امامى توان باكاربردن مقاطع مخروطى به حل آن دست يافت .درنيمه سده هيجده هم يک عالم بنام ( ساکردى )اساس نظريه خودرادرباره خطوط موازى برمطالعه همان چهارضلعى دوقايمه متساوى الساقين که خيام فرض کرده بودفرض کرد.وکوشش نمودکه فرضيه هاى حاده ومنفرجه بودن دوزاويه ديگراردکندکه قادربه ردآن نه شد.

 

تقويم جلالى :

    تقويم جلالى ياملکى تقويمى است، که درزمان سلطنت جلالدين ملکشاه سلجوقى تدوين شدکه تقويم فعلى ايران هم براساس همان پايه است .علل وضع اين تقويم اين بو،که   چون تاريخ يزدگردى كه اختصاص به زردشتيان داشت بدون كبيسه حساب ميشد به همين جهت نوروز ثابت نميماند و با اول بهار كه ابتداى سال طبيعى است مطابقت نداشت، به همين علت خواجه نظامالملك و سلطان ملكشاه در صدد اصلاح تقويم برآمدند، در نتيجه جمعى از منجمين مامور تنظيم تقويم شدند كه از جمله حكيم عمر خيام، ميمون بن نجيب واسطى، ابوالمظفر استقرارى و چندتن ديگر را برشمرده اند. محل كار رصدخانه را به اختلاف در اصفهان و ر ى و نيشابور ذكر كرده اند. مبدا اين تاريخ را ابن اثير ضمن وقايع سال  ٤٧١ هجري قمري نوشته است كه( روز جمعه نهم رمضان سال  ٤٧١ ه.ق  مطابق  ١٥ مارس  ١٠٨٧ ميلادى) است. سال جلالى از اول بهار (نوروز سلطانى) آغاز ميشود. اسامى ماهها عبارتند از: فروردين الي آخر و سال به فصول چهارگانه تقسيم شده است. در اين تقويم اول سال روزى است، كه خورشيد بين ظهر روز قبل و ظهر آن روز وارد برج حمل (نقطه گاما) ميشود، به همين علت سال جلالى برخلاف سال مسيحى كه در هر ده هزار سال قريب سه روز با سال حقيقى اختلاف پيدا ميكند هميشه مطابق با سال حقيقى است .از اينرو آن را ميتوان دقيقترين تقويم جهان دانست. سالهاى كبيسه در تقويم جلالي (مانند تقويم كنونى ايران) ثابت نيستند و كبيسه كردن مطابق با نتايج رصد هر سال است. كبيسه معمولاً بعد از چهار سال يك بار اجرا ميشود ولي بعد از هر(  ٢٩) يا(  ٢٨) سال يك بار كبيسه بعد از ( ٥) سال اجرا ميشود يعنى به جاي سال ( ٣٢) سال(  ٣٣) را كبيسه ميگيرند. تقويم رسمى ايران بر اساس تقويم جلالى است. در كتاب علم و تمدن در اسلام تاليف «سيدحسين نصر» در مورد حكيم عمر خيام و تقويم جلالى آمده است: «عمر خيام، بزرگترين شاعر شناخته شده ايران در مغرب زمين و همچنين از برجستهترين دانشمندان دوره قرون وسطى بوده است. در(  ٤٧٥/ ٧٦- ١٠٧٤ )در رياضيات مشهور بود و ملكشاه از او براي اصلاح تقويم دعوت كرد. اين تقويم كه به جلالى معروف است، هنوز در ايران رايج است و دقيقتر  تقويم  است.(١)

 

 

 

 

 

خيام وشعر

 

    قديمترين کتابيکه ازخيام شاعريادکرده است ،(حزيده القصر)ازعمادالدين اصفهانى است .اين کتاب به زبان عربى درسال (٥٧٢)يعنى نزديک به  (٥٠) سال پس ازمرگ خيام نوشته شده است .کتابى ديگرى ((مرصادالعباد))ازنجم الدين رازى است .اين کتاب درحدود (١٠٠)سال پس ا زمرگ خيام نوشته شده است .نجم الدين صوفى شحصيت متعصبى بود وازنيش وکنايه به خيام د ريغ نکرده است .

    کتابهاى که پس از((سده نهم )) که اشعارى خيام درانهاآمده است ومورداستفاده محقيقين  قرارگرفته اند علاوه برمرصادالعبادقرارزيل اند:

تاريخ گزيده محمدلله مستوفى ،تزهه المجالس ...

    همچنان مجموعه که مشتمل برمنتخبات اشعارسى شاعراست وپنج رباعى ازخيام دارد .باکنارگذاشتن رباعبات تکرارى (٥٧)رباعى بدست مى آيد.اين (٧٥)رباعى ،که تقريباًصحت انتساب آنهابه خيام مسلم است .وکليدى براي تصحح وشناحتن سره ا زناسره بدست مصححات مى دهد  زبان شاعروشرب فلسفى او تاحدى زياداشکارمى شود.زبان خيام درشعرطبعى ، ساده وازتکلف به دوراست  .وى درشعرپيروکسى نيست .هدف خيام ازسرودن رباعى شاعرى  نبوده است .بلکه به واسطه داشتن ذوق شاعرى نکته بينى هاى فلسفى خورادرقالب شعربيان کرده ا ست.شهرت خيام به عنوان  شاعر،مديون  (فيترجرالد)محقق انکليس است ،که باترجمه شاعرانه رباعيات وى او رابه جهانيان معرفى کرد.

    اوبااين حال درمجموعه خوداشعارى ازخيام آورده است که بانام رباعيات خيام وجوداشت، اين  مجموعه هاى مغشوش، از  آراى متناقص وافکارمتضاداست .به طوريکه به قول صادق هدايت ،اگريک نفرصدسال عمرکرده باشدوروزى دومرتبه کيش ،مسلک وعقيده خودراعوض کرده باشده، قاردبه چنين افکارى نخوابود.هدايت مى گويند((يک علت مغشوش بودن رباعيات خيام اين است که هرکس مى خواري کرده است ورباعى گفته است، ازترس تکفيرآن رابه خيام نسبت داده است )).مشکل ديگرى که وجودارد اين است، که بسيارى به پيروى خيام رباعى سروده اندورباعيا تشان بعدهادرشمارى رباعيات خيام آمده است .نخستين تصحح معتبرى رباعيات خيام بدست صادق هدايت،انجام گرفت  که  بعدهادرسال ( ١٣١٣ ) آن رامفصل تروعلمى تروبامقدمه اى طولانى بانام وترانه هاى خيام به چاپ رسانيد.تصحح معتبرى بعدى به دست محمدعلى فروغى درسال (١٣٢٠ ) به انجام رسيد .لازم به ذکراست که اورپايان هم مثل ژوکوفسکى و (روزن وکرستن سن)، به تصحح رباعيات خيام اقدام کرده بود،امامعتقدان بعدى شيوهء تصحح آنهاراچندان معتبرندانسته ا ند.

   احمدشاملو(١٢٥) رباعى خيام را به نام خود، درکتابى به نام ترانه هاى روايت ارايه داده است، امابعدازچاپ آن ،محققان زيادى پيداشدند که نسبت اين رباعيات رابه احمد شاملوراردکرد

    .شعرخيام ازلحاظ معنى آنچنان عميق وپرمغزاست که آدم رابه حيرت مى اندازد.اسرارازل، رازوجودافرينش ،معمارى هستى و....ازجمله مسايل فلسفى است که فکر خيام رابخود مشغول ساخته است .ازديد خيام ((معمارى هنرى ناگشودنى است ... هرآغازى که براى جهان تصورشودپيندارى بيش نيست ،فرجام زندگى نيز ناپيداست )).تلاش خيام درزمينه هاى فلسفى به محورمشکلات ومعماهاومجهولات دور مى زندوسعى اوبرآنست که حقايق تلخ رابرزبانى ساده وعام فهم بيان کندوبراى حال ارايه  دهد .بقول مرحوم صادق هدايت ،خيام سعى مى کند درترانه هاى خودش به زبان وسبک غريبى همه مشکلات ومعماهاومجهولات رااشکاروبى پرده حل کند.(١)

    خيام درقالب شعرتمام مسايل مبهم وتاريک فلسفى راکه درادوارمختلف انسان راسرگردان کرده وافکارى راکه جبراً به اوتحمل شده واسرارى راکه برايش لاينحل مانده مطرح مى کند.اين نکات مبهم وتاريک فلسفى که صادق هدايت بدانهااشاره مى کند.نگرانى ها،دشوارى ها،اضطراربها،معماها،يآسهاواميدهاى است که ميليون هاانسانهاراطى قرون واعصار(حتى عصرحاضر)به عذاب فکرى دچارکرده است وانعکاس است ازدردها،رنجهاوخوشيهاى بظاهر.

     چنانکه مى گويند((براي ا ينکه طرزفکروفلسفه گويندرباعيات خيام راپيداکنم وبشناسيم ،ناگزيريم که افکاروفلسفه راچنانکه ازرباعياتش مستفادمى شوبيرون بياوريم ،زيرا،جزاين وسيله ديگرى دردست نيست )).على دشتى نيزبسان صادق هدايت فلسفه خيام راازرباعياتش جستجونموده .به هرحال اين تلاش هاوجستجوهانشانه ء آنست که خيام داراى يک انديشه وسليقه  بخصوص فلسفى مى باشد.ودرباره کاينات وجهان هستى باهشمندى وفراست به مطالعه ونتيجه گيرى دست مى زند.ومسايل دينى رااحياناً به ديده تمسخرمى نگرد.يابه بيان ديگر،درمسايل دينى رياکارى نمى کند.وبه جاهلان عالم هيچ ترجهى نمى دهد.چون به قول صادق هدايت ((فيلسفومانندخيام که فکرآذادوخرده بين داشته ،نمى توانست کورکورانه به مسايل روزگاربپردازد)).

      بنابرآن خيام دانشمندانه ،انديشه کرده است ومثل يک دانشمندآنچه رامشاهده مى کند وبامنطق ذهنى اوبرابرمى بودبازگفته واباى ازاين بى پرواى نداشته است .ليکن دربعضى موارد صريح گوى وپرده درى راتبديل به آزادى وبى طرفى نموده ،ودرنوشته ها،شيوه علما ى طبيعى راپيش گرفته است .چنانک درنوروزنامه مى نويسد((وايزدتعالى آفتاب راازنوربيافريدوآسمانهاوزمين هارابدوپرورش داد......))امااين روش وشيوه هميشگى ثابت نيست ،فيلسوف رازدارى زمان ملکشاه ،به هنگام ترانه سرايى بامنطق کوبنده ،افکاربلندوروشن خويش راازپرده استتاروحجاب کتمان بيرون مى ريزدوباتوانايى ستايش درانتخاب کلمات مناسب ،به قوانين محيط خودمى سازد.وباخرفات  وموهومات اشکارامبارزه مى کند وبه دينطريق شيوه جنگ وستيزباعقيده نادرست ،درسراسررباعيات به چشم مى خورد.

  ازنظرخيام  ،هستى وپيدايش درمرگ ونيستى تجلى مى نمايدوراه زندگى به سرزمين مرگ منتهى مى شودکه خودسرمنزلى مبهم ومرموزاست .

 

 

رباعيات خيام

 

    چنانکه قبلاً تذکردايم تعدا د رباعيات خيادقيق نيست واکثراً رباعياتيکه درآن افکارفلسفى گنجانيده شده باشدبه خيام نسبت داده شده است .

    رباعيات خيام درسرتاسرجهان بخش گرديده  واينکه روباعيات اودر يک مجموعه مشخص به دست مانرسيده است هيمن گسترش رباعيات اومى باشد .رباعيات خيام به زبانهاى مختلف  دنياترجمه شده وگفته  مى شود که رباعيات اوتاآن حدتاثيرگزاربوده ،که بعضى ازشاعران اروپايى ازآن متآثرگرديده ا ندوتحت تاثير  آن سروده هاى مهم وقابل ازرش راسروده اند.

    رباعيات خيام درمحافل سماع صوفيان نيزکاربرددارد.آنهاکه همه ساله درترکيه ،مصروبنگله ديش جمع مى شود محافل باشکوهى رابراى چندروزبرگزارمى کند.دراين محافل، صوفيان الفاظ رباعيات خيام به دقت يادمى گيرد وبه شيوه خاص اين رباعيات رامى خواند.افکارفلسفى خيام بيشتردرباعيات اوظاهرشده است .واکثراًازهمين جهت ازسوى بعضى علماى دينى ومذهبى سرزنش گرديده وحتى به او ملحد،کافر وبى دين گفته شده است .امام خيام بدون ازين که به اين گونه افکارونظريات سرخم کندبه بسيارجرءت به رباعيات فلسفى پرداخته واشعارپرسوزراسروده اند .   اشعاراواگر ازهرجنبه برسى نمايم به يک نقطه مشترک که همانافلسفه است مى رسيم .خيام هيچگاه هم نخواسته که براى شهرت خود شعربسرايدبلکه اونسبت علاقه شديدکه به فلسفه داشته   به اين شيوه ى سرودن شعرپرداخته .اواين کاررابه کمال جرءت انجام داده وهيچ گونه مرزهاى اجتماعى وسياسى رادرنظرنگرفته است .مادراينجابراى نمونه چندرباعياتيکه نسبتش به خيام قطعى است ذکرمى کنيم :

 

 

 

جامى اســـت که عقل آفرين مى زندش

صدبوســـــــــــه زمهــربرزمين مى زندش

اين کــــــــوزه گردهرچنـــــين جــــام لطيف

مى ســــازدوبـــازبه زمــــين مى زنـــداش


رباعى راکه ذکرمى کنيم درموردش يک روايت جالب وجودداردمى گويد:خيام شبى که مهتاب مى درخشيدمشغول باده گساري بودوخمرمى خودردرهمين هنگام يک بادتندوتيزى وزيدوکوزه شراب خيام رابه زمين چپه کردوشکست.خيام برآشفته مى شود  وبه خدامى گويد:

 

ابريق مـــــى مــراشکســـــتى ربى

برمن درعيش راببـــستى ربــــي

من خورم وتومى کنى بد مـــستى

خاکم به دهــن مگرتومستى ربى

 

در همين وقت خداندبرخيام غضب مى کندوناگهان روى خيام  سياه مى شودوچهره اوتغيرمى کند.خيام که سخت درحيرت مى افتدومى ترسدفوراًمى گويد:

 

ناکـــــرده گنــاه درجهان کـــــيــست؟بگو

آن کس که گنه نکرده چون زيست بگو

مـــن بدکنـــم وتوبـــدمــکافـــات دهـــــى

پـــس فرق مـــيان من وتوچــــيست بـــگو

 

بلاخره خداونداورامى بخشدورويش پس به همان شکل اول درمى آيد.

 

 

اين هم چندتارباعيات  خيام به حيث نمونه کلامش :

 

اي کوزه گربکوش اگرهوشيارى

تاچندکنى برگـــــل آدم خــــوارى

انگشت فريدون وکف کيخسرو

بــــــرچرخ نهاده بـــه مــــى پندارى

 

بــــــرخيزمخورغـم جهان گــــذاران

بنشين وجهان رابه شادمانى گذار

درطبــــع جـــهان اگـــــــروفـــايى بود

نـــــوبت خودنيــــــامدى ازدکــــــران

 

بشــــــنوزمـــــن اى زيـدياران کـهن

دل تنگ مکن زيرفلک بى سروبن

برگوشه عرصه ســـــــلامــت بنشين

بازيچــــــه دهــــــرراتمـــاشامـــــيکن

 

گوينـــدمراکــه  مى پرستم هســـــتم

گويـندمرافاســق وهستم وهـستم

درظاهرمن نـــــگاه بســـــــيارمکن

کان درباطن چنانک هستم هستم

 

ســـاقى که رخت زجام جمشيدبهشت

مــردن برمت زعــــمرجاويـدان بهست

خاک قــدمت که روزمن روشن ازانست

هرزره زصــــدهزارخــــورشـــيدبهـست

 

ساقى دل من زمرده فرسوده تراست

کوزيرزميــــن دل آســــوده تراســــــت

هرچنـــــــدبــخون ديده مــــن شـــويم

دامـــــــــان ترم زديده آلـــوده تـــــرست

 

 

 

رباعيات منسوب به خيام

 

    هرچندتعدادرباعيات خيام دقيق نيست ونسخه هاى اصلى که رباعيات خيام راثابت بسازدبدست مانرسيده ،امابنابرپژوهشهاى محققان که درمودرخيام انجام داده اين مشکل تاحدى حل گرديده امانه بطورکل ،زيرا خيام باداشتن افکارفلسفى تنهابه حيث شاعرفلسفى معرفى شده واکثراًرباعيات واشعارفلسفى به اونسبت داده مى شود.بطورکل رباعيات که به خيام نسبت داده شده پنجهزارتخمين گرديده .اماعده ى ازدانشمندان به اين باورند،که دراين رباعيات به مرورزمان اضافات ديگرى  شده و آنهاراازحالت خلوص خارج نموده است ، بقسمکه امروز فرق رباعيات خودخيارازاين توده اشعارکاريســت دشــوار.عده ى رباعيات خيـــــــام را از(٢٥٠ )الى( ٣٠٠ )حدث مى زندوهريک ازانتشاردهندگان ،رباعيات ديگرى  به ميل خوداصلى فرض نموده درمجموعه هاى خودرج مى نمايد. ولى تعين وانتخاب رباعيات هيچ کدام براساس واقعت نيست .

    .مستشرق روسى براى حل اين اختلافات رباعيات خيام رافرضى گرفته، يعنى رباعياتى راکه علاوه برخيام به شعراى ديگرنيزنسبت داده شده اندجمع کرده است .اين مستشرق روسى ((ژوکوفسکى ))ازميان( ٤٦٤)رباعى که درمجموعهء ((نيکلا)) چاپ پاريس سنه ١٨٦٧ موجوداست( ٨٢ )رباعى منسوب به خيام که اصل آن معلوم نيست پيدانموده  وپس ازآن مستشرق انگليس ((رس))وکرستن))   عده  ى رباعيات منسوب به خيام تا(١٠١) رسانيده اند.ازاين( ١٠١) رباعى که آنهاراغيراصلى فرض کرده اند( ١٩ ) عددآن درنسخه مشهور(بودلين )موجوداست وازهمان جامعلوم مى شودکه اضافه شدن رباعيات خيام ازهمان زماقديم شروع شده است .

    اين طريقه ى  ژوکوفسکى کمک زيادى براى پيش بردن اين هدف نمود ،ولى مانمى توانيم آنرااساس تحقيقات خويش نمايم .ازسوى ديگرمااشعار ورباعياتى داريم که امکان زيادوجودداردکه ازخيام باشد،امابردلاليل خاص به ديگرشاعرنسبت داده شده    مثلاًرباعى زيررابعضى هابه حافظ مربوط مى داند.

 

آن قصـــرکه بهرام دراوجام گرفـت

آهوبـــــــــــــچه کردوشـيرآرام گرفت

بهرام که همه عـــــمرگورميگرفتى

ديدى که چگــــونه گوربهرام گرفت

 

 ممکن است اين رباعى ازخيام باشديانباشد،ولى به هرحال نميتواندازحافظ باشد زيراکه فرق ميان دنياى تفکرات اين دوشخصيت بسيارزياداست. ازاينجامعلوم ميشودکه مانميتوانيم فقط به پيداشدن يک رباعى درديوانى بدون ملاحظه معنى ،رباعى رابه صاحب آن ديوان نسبت دهيم .زيراعلاوه براينکه رباعيات شعراى ديگرداخل گفته هاى خيام شده مقدارى ازرباعيات خيام نيز به ديوان شعراى ديگرمسافرت کرده است .چون رباعى ساده ،مختصروفاقدنام شاعراست. مشکل ديگراينکه زبان فارسى واسلوب آن ازهشصدسال بااين طرف تقربياًبلاتغيرمانده وفارسى جديدوقديم رانميتوانيم بخوبى ازهم تميزداد.درطرزبيان شاعرانه هم يکعده اصتلاحات وافکارمعينى همواره تکرارميشود ومابه اطمنان کامل نميتوانيم شعرى رابه شاعرمعين نسبت دهيم .اگرچه شعراى بزرگ مانندفردوسى ،سعدى وحافظ هريک شيوه مخصوص دارند،امادرباره رباعى نميتوان آن اسلوب راتشخيص داد. طريقه ءديگرى براى شناخت وتشخيص رباعيات خيام ازصورت ظاهرى آنها توسط (کرستن زن )به کاربرده شده است .به اين قسم که اوتمام رباعيات که داراى نام خيام است جمع کرده واحتمال مى دهدکه شايداصلى باشد،ولى درعين حال خوداواشاره مى کندکه اين طريقه هم آنقدرمطمين نيست ويک رباعى رامثال مى آوردکه درآن نام خيام بجاى اسم شاعر ديگرآمده است .اين قبيل اختلافات ممکن است که درسايررباعيات اين سلسه هم موجودبودباشدو ازاحتمال  اصلى بودن آنهااختلال برساند.مثلاً:رباعى نمره( ٣) ازدووازده رباعى که کرستن زن آنهاراجمع کرده اين حال رادارد.

 

خيام که خيمه هاى حکمت ميدوخت

درکــــوره غــــم فــــتادوناگــاه بسوخت

مــــــقراص اجل طنــاب عـــمرش ببريد

فــــراش قــــضابرايـــگانش بفــــروخت

 

که به باورقوى اين رباعى بعدازفوت خيام نوشته شده است ويارباعى دوم که کرستن زن جمع کرده دچارچنين اختلافات است .

 

خيـــام تنـــــــــت بخيــــمه مانـــــدراســــت

سلطان روح اســـــــت ومنزلش درفناست

فـــــــراش اجـــل زبهــــــــــــرديــــگرمـــــــزل

ويران کنداين خيمه چوسلطان برخاست .

 

 

 

 

 

همين رباعى درديوان خطى  جلالى الدين رومى به ترتيب ذيل موجوداست

 

اين صـــــورت تن بخـــيمه مــاندراست

جان سلــــــطان که منزلـــش رادربقاست

فــــــــــــراش زبــَــهرمــــــــــنـــزل آيــــــــــــــند

نه خيمــــــــه بيفگندچوسلطان برخاست

 

ديده مى شودکه اسم خيام را دراولى بمناسبت کلمه خيمه داخل رباعى شده .همچنان دورباعى اين گروه (٥ )و(١١ )علاوه براينکه درمتن اصلى رباعيات خيام موجودنيست ازحيث صورت ظاهرهم بااشعارخيام نميماند،بنابرآنچه گذشته فقط شش رباعى ازدوازده رباعى که شامل تخلص خيام است ميتوان اصلى باشد.

    علاوه براين شش رباعى يک سلسله رباعيات ديگرنيزيافت مى شوکه تااندازهء به اصلى بودن آنهاميتوان اطمنان کرد ،وآنهااشعارهستندکه درکتب قديمه به خيام منسوب شده اند.اين اشعار را((ژوکوفسکى)) جمع آورى کرده است . وى  مى گويند  :(( نجم الدين رازى کتاب مرصادالعبادخويش را، که درموضوع تصوف نوشته است به بعضى اشخاص حمله آورده ،ازجمله خيام رامورداعتراض خودقرارداده))  اواين دورباعى را ازوى ذکرمى کند.

 

 

دورى کــــــه دراوآمدن ورفـــتن ماست

آنـــــرانه بدايـــت نه نـــــهايت پيداست

کس مى نداندونى دراين معنى راست

کاين آمــــــــدن ازکجاورفتن بکجاست

 

 

 

دارنده چوتـــــــرکيـــــب طبــــايع اراست

ازبهرچه اوفگنــــدش اندردلــــم وکاست

گرنيـــک آمدشکســـــتن ازبهـرچه بود

ورنيک نيامدن اين صورعيب گراست

 

ژوکوفسکى احتمال مى دهد،اين دورباعى که درنسخه قديم هم يافته مى شوداصلى باشد.(١)

 

 

ويژه گى کلام خيام

 

    کلام خيام درنهايت فصيح وبليغ است، درروانى وسادگى مانندآب ،دورازتصنع وتکلف وازتظاهربه فرسنگهادوراست .خيام صنعت شاعرى به کارنمى برد،تخيلات شاعرانه نمى جويدوهمواره متوجه معناى است که منظورنظراوست  .دررباعيات اوهميشه ازروزگار،زندگانى ومرگ بحث مى شود.اوبه کاخ وايوان مى نگردوبه يادمى آوردکه دراين کاخ پادشاهان مى زيست وامروزقرگاه وحش است .آسمان وستارگان مى بيندوبه فکرفرومى رودکه سرگردانى اين اجرام چيست؟ ؟ ومدبرآنهاکيست ؟

    ويژه گى  ديگرى کلام خيام ذوق لطيف وحس شديداوست .بااينکه قصدشاعرى ندارد،ازديدن مناظرزيبا ى طبيعت ،گل وسبزه  ،کيفيت شام وبامداد ،مهتاب  ،ابروباران ومانندآنهابى اختيارطبيعتش به اهتزازدرمى آيد.نکته ى که درکلام خيام جلب توجه مى کند،تاثيراست ازمرگ خوش اندام ، وبه قول او((نگاران خورشيددرمى يابدچنانچه گوى عزيزيادوستانى از،زن وفرزنديامحبوبان داشته که درفتن داغ بردل اوگذاشته اند)). (٢)

    ديگرازخصوصيات خيام سنگينى ومتانت اوست بذله گوى نمى کند.وى معترض مردم نمى شودوباکسى کارى ندارد،پيداست که حيکمى متفکرومتذکراست سخن نمى گويدمگربراى اينکه نکته ى راکه به خاطرش رسيده ابرازکند.مدارفکرش بردوسه مطلب بيش نيست وآن تذکرمرگ است وتاسف برناپايدارى زندگانى وبى اعتبارى روزگار واينکه بى خبريم وهرچه  جستيم نيافتيم ونداشتيم به کجاآمده ايم؟ وچرامى رويم ؟

 

 

شخصيت جهانى خيام

 

     خيام باداشتن افکاروانديشه هاى فيلسوفانه خويش ،به  حيث شخصيت جهانى مطرح شده وشهرت او ازمرزهاى آسياخارج شده وبه اروپاوامريکارسيده است .اين شهرت خيام ازرباعياتش  سرچشمه گرفته . به اين معنى ، هنگاميکه رباعيات اوبه زبانهاى مختلف  دنياترجمه شد، شخصيت اوراجهانى ساخت ،چنانکه يک دانشمندهندى درموردخيام مى گويد : ((رباعيات عمرخيام علاوه برآنکه به کرات ومرات درايران وهندبه طبع رسيده است ؛به بسيارى ازبهانهاى اروپايى، ازجمله لاتين ،فرانسه ،انگليسى ،المانى ،دنمارکى ،روسى وغيره نيز  ترجمه شده است ،که شهرت خيام رادراروپامخصوصاًدرانگلستان وامريکابه مراتب بشترازشهرت اودروطن خودريعنى سرزمين آريانانموده است)) البته علت عمده اين اشتهارفوق العاده آن است، که يکى ازمشاهيرواعاظم شعراانکليس موسوم به (ادوارفيترجرالد ) رباعى عمرخيام رابه انگليسى درنهايت سلا مت وپرقوت  ترجمه کرده است ،  که درفصاحت لفظ وبلاغت معنى تقريبامعادل اصل فارسى آ ن است اين ترجمه درسنه (١٨٥٩) م درلندن منتشرشده وچنان  استقبال گرديده وچندان قبوليت عامه بهم رسانيده که پس ازآن چندين مرتبه درانگليستان وامريکاطبع شده است .

    جمع کثيرى ازادباوفضلانيز بترجمه رباعيات اوپرداخته اندوبسيارى ديگرى بتقليدوسبک رباعيات او رباعياتى ساختندوطبع نمودند. واکنودرانگلستان وامريکاادبيات عمرى خوديک طريقه وسبک مخصوص ازادبيات واشعار گرديده است وهرکس خواهدکه ازتفضل ترجمه هاى رباعيات عمرخيام به السنه مختــــــلفه اروپا ،مقايسه آنهابه يک ديگر،شرح حال مترجمين  عمرخيام ،شرح مشروب ومسلک اودرفلسفه وغيرذالک بتفصيل واشباع تمام مطلع شودبايدرجوع نماييدبه کتاب نفيس که که (مسترنثان هسک