مرگ رییس جمهور اسلام کریموف (رییس جمهور فقید اوزبیکستان)، گویا سدی بود که در برابر شوونیستان و فاشیستان حقیر تاجیکستانی شکسته است. احراز پُست ریاست جمهوری اوزبیکستان از سوی رییس جمهور شوکت میرضیایوف، هرچند نمی تواند فارغ از پرنسیب های ایدیالوژیک باشد، اما رفتار، طرز اندیشه و چه گونه گی شخصیت او می توانند نحوه ی سیاستگذاری های را متغییر کنند. 

 اخبار زیادی پخش و نشر می شوند که در آن ها از تجدید پیمان اوزبیکستان با تاجیکستان سخن می رود. در این اخبار از گشایش اقتصادی و تجارتی می گویند؛ اما در سوی دیگر، اختلاط قومی و وجود تاجیکان و اوزبیکانی که در دو کشور آسیای میانه، یکی در تاجیکستان بی نهایت فقیر و دیگری در اوزبیکستان ثروتمند زنده گی می کنند، در     دایره ی فرهنگی، به تصادم و تقابل می رسد. 

 آلوده گی صوتی عناصر شوونیست و فاشیست تاجیکستانی که در نوع پارسی آن، در تمام منطقه ی رواج زبان دری پخش می شود، روی ملاحظاتی می چرخد که انعطاف اوزبیکستان، نباید مجوز تداخل سوء برداشت ها را فراهم کند. 

 در افغانستان ما، کسانی که ستمی گری را می شناسند و از مقوله ی فارسیسم می دانند، به خوبی درک می کنند که اثرات برداشت از جعلیات تاریخی، به چه فاجعه ای منجر شده است.  

ریفرنس به نشریات سراپا دروغین که با میلیون های دالر سرمایه ی مردم ایران از عصر پهلوی تا کنون ادامه دارد، هرچند ساحه ی ایران اسلامی با هشتاد درصد غیر فارس و حاکمیت سادات، خط فاصل است، اما استفاده ی ابزاری از عناصر فرهنگی در امور سیاسی، گونه ای از تعصب، بدبینی، شوونیستم و فاشیسمی را در میان اقوام مسلمان دامن می زند که در نمونه ی تاجیکستانی و پارسی، کراهت منظر دارد. 

 من می دانم که سیاستگران ترکتبار و پشتون تبار افغانستان در تناقض رفتار و گرایش های حزبی، دلی خوشی از همدیگر ندارند، اما این خصومت نباید روی واقعیتی پرده افگند که دین تاریخی و فرهنگی اکثریت افغانستان (پشتون ها) و جامعه ی اثرگذار ترکتباران افغانستان در شمال به شمار می رود. 

 حوزه ی ترکستان افغانی، در مقولات سرزمینی (فاقد مرز)، جزو ترکستان بزرگ نیز شمرده می شود که روی عوامل تاریخی، چند بخش شده است. دسایس روس ها در ستیز مداوم با امپراتوری عثمانی که از رهگذر علایق تباری ترکان، تمامی جغرافیای جنوب روسیه را احتوا می کرد، سرنوشت میلیون ها ترک را به چند پارچه گی می کشاند. سقوط امپراتوری عثمانی، سقوط حکومت ترکان قاجار و فروپاشی تسلط سادات و ترکان آسیای میانه، اثرگذار ترین جمعیت آسیا (ترکان) را متلاشی می کند. در این مسیر، ظهور تاجیکستان، جزو بازی های خونین و سیاهی بود که روسان از پیکره ی ترکستان بزرگ بُریدند و با بیش از 50 درصد غیر تاجیک، به تاریخ، داغ می زنند. هرچند نفوذ و تاثیر فرهنگ و زبان روسی در تاجیکستان کمونیست، اصل است، اما ظاهراً رواج زبان دری تاجیکی، این منطقه را جزو ابواب فارسیسم، وانمود می کند.  

سقوط اتحاد شوروی، حدفاصل تاجیکستان از انسان شوروی بود. کولابی های متعصب با پایان جنگ های داخلی و تضعیف جریان اسلامی، در حالی که در قرابت محکم فکری با ایدیالوژی کمونیستی و فرهنگ روس باقی می مانند، برای تسجیل هویت کشوری که کمترین ردی در تاریخ ندارد (تاجیکستان)، پس از هزار سال از حاکمیت سامانیان شعوبی مسلک که اساس گذاران جعل و فرهنگ تزویر اند، به دمای تعصب تاجیکی می دمند.  

نیم قرن نشریات دروغین عصر پهلوی، منابع وافری می شوند که در کنار آلوده گی    جامعه ی افغانی، به تاجیکستان می رسند. در واقع توهم افتخارات کذایی در تاجیکستان از مبدای تاریخ مبتذل آریایی تا مجعولات خراسانی و پارسی، رویارویی های جدیدی را در محافل فرهنگی به همراه می آورد.  

تماشای رفتار عقده مندانه و گاه پرخاشی که از روی تعصب است، عنصر فرهنگی تاجیکی را به موجودی مبدل می کند که حال زار او از انتساب به عقب مانده ترین جمهوری اتحاد شوروی، حرفی نمی گذارد. این کنش با تسکین عقده های حقارت، از منظر فرهنگ سازی های دورغین، به نماد کراهت منظر مبدل شده است. 

 رسمیات دولتی تاجیکستان با اصل ریای مصادره به نام پارسی، در میان آگاهان افغان و ترک، ناشناخته نیست. بر این اساس، تامل روی توده هایی که دری زبان اند، اگر در افغانستان ما، به ادعای جمعیت قومی تعبیر می شود، آمار و ارقامی نیز به شمار می رود که در توهم شوونیسم پارس و تاجیک، بسیار موثر است.  

خوشبختانه حاکمیت اسلامی ایران، نفوذ سادات تشیع، بیداری و آگاهی پشتون های افغانستان و توانایی های فرهنگی و اقتصادی اوزبیکان منطقه، شکننده گی مرز های خیالی و پُل های فارسیستی را بیشتر می کنند. در واقع تامین ارتباط فارسیستی، به منظور بسط جغرافیایی از روی میلیون های مردمی که فارس نیستند، هرگز ممکن نیست، اما تقابل سیاسی و تراژیدی طولانی افغانستان، حفره ها و درز هایی ایجاد کرده اند که در خلای آن ها، نفوذ فکری و ایدیالوژیک فارسیسم، پوشیده نیست. 

 مکتب منحط فارسیسم که روی اصول اسلام ستیزی، عرب ستیزی، ترک ستیزی و در این اواخر پشتون ستیزی های وقیح استوار است، تحدید منطقه را در محاسبه ی نفع فارسیسم می خواند.  

با آن که بیش از یک قرن از حماسه ی ایران ستیزی مردم هرات می گذرد، اما حرص فارسی به این شهر، از تمام مخارج آن ها بیرون می شود. تحلیل تاریخ افغانستان در جعلیات آریایی، خراسانی و پارسی، این فرصت را همیشه مساعد می کند تا در فرهنگ سازی های آن، گویا بخش ایرانی فارسیسم، مسترد نشده است.  

هرج و مرج چند سال اخیر که با تحمیلات و سلایق خارجیان، آسیب های جدی را در سراپای جامعه ی فکری افغانان، وارد می کند، عوامل نفوذی و فرهنگی فارسی را به حدی زننده کرده است که رُخ آن در تمام تار و پود سطح فرهنگ و رسانه به نظر می رسد. در این فضای آلوده، در حالی که سعی افغانان آگاه، نیازمند ایثار و قربانی بیشتر می شود، ضرورت توحید منافع اقوامی که قربانی پدیده های فرهنگی می شوند (فارسیسم)، فرضیت رویارویی با عواملی را بیشتر می کند که در عرصه ی سیاسی، یک ستمی فاشیست، شوونیست و فارسیست افغانستان را تشویق می کند؛ ظاهراً در جلد ترکتباران افغانستان داخل شود، اما هرگز او را از عقده هایی مبرا نمی کند که روی بازنگری ها و بازخوانی های متعفن، مسلمان را به نام عرب و اوزبیکان را جزو پان ترکیسم، بدترین دشمن می داند.  

شمال افغانستان، جایگاه ویژه ی فرهنگ و ظرفیت بشری ترکتباران ماست. پشتون ها یا اکثریت مهم در این جایگاه، پیوند های عمیقی دارند که بایسته است با تعامل بیشتر سیاسی، به استحکام بیشتر برسند.  

در واقع حوزه ی گسترده ی پشتون ها در افغانستان (در تمام ولایات) و حضور پُر رنگ ترکتباران ما در شمال، بیش از همه به سدی می مانند که در استحکام (وحدت اقوام)، فارسیسم منحط، هرگز تاب گذار از آن را ندارد.  

بهتر است با ذهنیت سازی های به موقع و افشای رُخ کریه فارسیسم و شوونیسم تاجیکستانی، در این افاده کمک کنیم که تنازع ما (پشتون ها) با عوامل فارسیسم، روی حفظ و حضور ما نمی چرخد. قرار گرفتن در تقابل با فارسیسم، کمک به فرهنگ های بومی و اصیل پشتونی، ازوبیکی، هزاره گی، تاجیکی (سوا از مهاجرین و ناقلین آسیای میانه)، پشه یی، نورستانی و اقوامی ست که اگر از عفونت فارسیسم آسیب ببینند، میدان را برای بدترین دشمن باخته اند. در این مثال، خواننده را به نمونه ای ارجاع خواهم داد که در کنار ما، ظاهراً چیزفهم نشده است.  

گاه که در امر مبارزه با فارسیسم، تبعات و اثرات آن به نتیجه می رسیم، این افاده از اضطرابی به دور نمی ماند که کوتاهی در برابر شوونیسم تاجیکستانی و فارسیسم ایرانی، گناه نابخشودنی است. تمام عوامل جدایی، نفاق، تفرقه، تعصب و حدفاصل برای گسست، جزو مشخصات اصلی مکتب سیاسی- فارهنگی فارسیسم اند. در این مکتب، ایرانیسم و عوامل ابزاری آن (آریایی، خراسانی و فارسی)، از عناصر مهم درهم ریخته گی و ایجاد هرج و مرج در میان ترکان، پشتون ها، اعراب و اقوامی به شمار می روند که با خطر مصادره ی هویت (فارسی زبان)، عملاً محکوم به حذف می شوند.  

دو آهنگ افضل شاه شادی اوف را در حالی بشنوید و ببینید که نظر به آمار های رسمی تاجیکستان، 38 درصد جمعیت این کشور را غیر تاجیکان تشکیل می دهند. بر اثر حاکمیت مستبد کمونیستی و انحصار قدرت کولابی های متعصب، صورت درستی از واقعیت های قومی تاجیکستان که دولتی باشند، وجود ندارد. بنابر تحقیقات بین المللی و شناختی که مردم ما از واقعیت های جامعه ی تاجیکستان دارند، به این یقین کمک می شود که جمعیت غیر تاجیکان این کشور، بسیار بیشتر اند. در حالی که دهن کجی یک فاشیست حقیر تاجیکستانی در برابر اوزبیکان را مشاهده خواهید کرد، آمار های تایید    شده ی بین المللی از اوزبیکستان، حکایت از 5 درصد جمعیت تاجیکان این کشور دارند. فکر می کنم موضع گیری های ضد افغانی ستمیان در افغانستان، رابطه ی مستقیمی با ترک ستیزی، اسلام ستیزی و عرب ستیزی های گسترده دارند. 

 افغان ستیزی به معنی تعدیل باور های قبول شده، پیش از همه به توهم استیلایی نظر دارد که فقط در تواریخ و فرهنگ سازی های جعلی، بزرگ نمایی یک اقلیت کوچک افغانستان و منطقه را محرز می کند.  

برای رفع آلوده گی ها و کاهش افغان ستیزی های وقیح، تفهیم همه گانی مولفه های پشتون ستیزی فارسیسم به سایر اقوام افغانستان، کمک می کند؛ خطراتی را گوشزد کنیم که با ائتلاف های سیاسی، از درک عوامل عدو عاجز می شوند. 

 ترکتباران ما، هرگز به پدرامی ها، جمعیتی ها و شورای نظار ها، روی خوش نشان نداده اند. اگر گاه ناچار می شوند، بپذیریم که ما مشکل داریم.  

بسیار مهم است تا جایگاه یکی از مهترین واقعیت های جامعه ی افغانی (ترکتباران) ما با همبسته گی های عمیقی که در تاریخ داریم و این روابط با حُسن همکاری با جمهوری ترکیه، پیوند می خورد، کنار گذاشتن ترکتباران از دولت، حاکمیت و قدرت را خط سرخ بدانیم. این واقعیت ریشه دار تاریخی (ترکتباران)، سد محکم در برابر نفوذ فارسیسم در شمال افغانستان اند.  

آهنگ هایی از افضل شاه شادی اوف، تقدیم حضور آن افغانان، به ویژه ترکتباران ما می شود که با قرائت این مقاله، شاید سند بخواهند.  

 

آهنگ هایی از اوج تنفر شوونیستی و فارسیتسی یک تاجیکستانی که چیز کمی از دهن گنده گی های افغان ستیزان ما ندارد. در یکی از این آهنگ ها (سمرقند و بخارا) با خطاب «کثیف»، سنتی را به نمایش گذاشته اند که از زمان فردوسی مجوسی شعوبی مسلک، ترک ستیزی، از اصول دهن گنده گی های فرهنگ خراسانی- فارسی به شمار می رود.  

آهنگ «سمرقند و بخارا، زمین تاجیکان است»: 

https://youtu.be/VrE2eTg_F9Q 

آهنگ توهین آمیز «سمرقند و بخارا»: 

https://youtu.be/LSm7E58ZmNg 

شرح تصاویر: 

نقشه ی جغرافیای قومی تاجیکستان با مشخصه ی 38 درصد غیر تاجیک و کلپ ویدیویی افضل شاه شادی اوف، خواننده ی تاجیکستانی.