بازی های سیاسی سالیان اخیر، در همه جوانب مسوول دارد. فروپاشی امارت اسلامی، برخلاف توقع از مدافعان حقوق بشر و آزادی، در دایره ای شکل گرفت که با مراجعه به تاریخ آن، بی زاری از مدعیات بیشتر می شود. خوب بود پس از سقوط امارت اسلامی، حکومت جدید که کاملاً براساس تداخل نیرو های بین المللی شکل گرفته بود، بر اساس ارزش های اخلاقی و آن چه برای خود می پسندند، اجازه نمی دادند شکست خورده گان کوما گرفته که در تاجیکستان مخفی شده بودند، به نام مدافعان در حکومتی زنده شوند که در منگنه هایش، همیشه در برابر منافع جامعه ی بین المللی ایستاده اند. آزرده گی مردم از اختیار این مشی که مخالفان طالبان، به نام یاران نیرو های خارجی، نه فقط بزرگ نمایی شدند، بل در سایه ی ادعا و زیاده طلبی، به جانورانی مبدل می شوند که با خوردن حقوق و سهم دیگران، در حاکمیتی به انحصار برسند که اگر پای خارجی به میان نمی آمد، معلوم بود تاریخ ننگین تنظیمی برای همیشه بسته می شود.  

در تنوعی که در بازار سیاسی افغانستان عرضه کردند، حذف معیار هایی که در جوامع غربی باعث رفاه و آرامش می شوند، در افغانستان، قربانی خواسته ها و اغراضی شدند که همه نمایشی بودند.  

توجه بیش از حد به باور هایی که در همه جای آن، الگو های غیر اسلامی، یا در حد ناچیز قبول اجتماعی، در جامعه ای که در سیاسی سازی آن، حمایت غرب از بنیادگرایی دینی، قواره ی مدنی شهر های ما را تغییر داد، بی اعتنا به این که چه کسانی را بزرگ می کنند، مجموعه ای از حقیرترین ها را در سکو های افتخارات، هرچند تصنعی قرار می دهند.  

چند سال قبل، پخش اخبار شبکه ی قاچاق مواد مخدر در بدخشان که به آدرس محمد قسیم فهیم ارجاع شد، زیرمجموعه ی دیگری را معرفی کرد که در این میان، «سیاه سری» با فیگور ها و ژست های روشنفکری، به سرحد معرفی کتاب در اروپا می رسد.  

باند قاچاق مواد مخدر که از حمایت فهیم برخوردار بود، اما باعث نمی شود      زیرمجموعه ی آن در امان بماند. دستگیری نزدیکان «سیاه سر» و زندانی ساختن آنان، هرچند نمی دانیم حالا نیز زندانی استند یا نه، به این حقیقت ارتباط دارد که چرا چنین «روز روشن»، روی گرایش هایی موثر نیست که در الگوسازی های تصعنی، حتی اگر در جوامع قانونمند غربی باشد، رعایت نمی شود. 

 کتابی به نام «My Favored Daughter» با همراهی «Nadene Ghouri» که به گمان باید نویسنده ی اصلی باشد، در پاریس، رونمایی می شود و جالب تر از همه، در حالی از سوی یک زن منسوب به افغانستان گویا نوشته شده است، که نه نسخه ی دری دارد نه پشتو. الگوبرداری های تصنعی به منظور تبلیغات از چنین جریان هایی که کارگزاران آن ها، نه فرهنگی اند و نه در خط آن، گذشته دارند، معلوم بود که برای چه چیزی در افغانستان حمایت می شود، اما قبول اغماض روی پرونده ای که ارتباطات را به شبکه ای از مخوف ترین تجارت (مواد مخدر) می کشانید، به این آزرده گی خلاصه نمی شود که حتی دوستان غربی، برای خواسته های شان، دوست ندارند با مسایلی تماس بگیرند که اگر افشاء شدند، تجربه ی بی رمق دیموکراسی وارداتی افغانستان را بی حیث تر می کنند.  

رسانه یی شدن عملکرد یک زن فاشیست که در پارلمان، بر ضد درج کلمه ی «افغان»، گویا امضاءجمع کرده بود، این قواره را در حالی تداعی می کرد که در روز های نامزدی برای ریاست جمهوری، با پشتوی دست و پا شکسته می کوشید توجه اکثریت این مملکت را جلب کند، اما گویی نارضایتی به بهانه ی حساسیت ها روی مساله ی هویت ملی، شماری را به فکر انداخته است تا از این فشار، امتیاز بگیرند. در فرصت های بعدی، روی تمام ابعاد مساله ی هویت ملی، روشنایی می افگنم که چه گونه در این مساله، باج ندهیم، اما در مورد نمونه ی زنک فاشیست، حقایق دیگری مثال می شوند که شماری با دست داشتن در پرونده های مختلف جرمی، جنایی، خیانت و فساد، با حساس ساختن اذهان مردم روی مسایل ملی، می کشوند در هرج و مرج اجتماعی آن، امتیاز به دست آوردند.  

پس از نفرین و لعنت مردم به آدرس زنک فاشیست که در فیس بوک نیز فعال شده بود (پیام آیا افغان استید یا نه؟) متاسفانه قسم معمول نکوهش، شامل حال او می شود. در واقع مردم با غافل ماندن از جوانب قضیه، متوجه نمی شوند که چنین فرومایه گی ها برای امتیاز در جای دیگر است. من یقین دارم که دوسیه ی دست داشتن در قاچاق مواد مخدر و حبس شرکای مجرمین، در نمونه ای این «سیاه سر»، از عوامل مهم پرخاش در برابر واقعیتی ست که چه بخواهند یا نخواهند، پوتانسیل حمایت از آن، آن را از شعور جمعی، در همه جای رسمیات این کشور، تسجیل می کند. اگر این حقیقت مبرهن است، پس دنبال کردن بحث های افغان ستیز را، صرف نظر از گروهک های کوچک ایدیالوژیک، در جوانبی ملاحظه کنیم که بر اثر اغراض، طرح می کنند.  

 شرح تصاویر: 

کتابی که ظاهراً منسوب به فوزیه کوفی است و نمونه ای از پخش اخبار افشاکننده در رسانه هایی اجتماعی.