نقـد یا تهمت زني ! 

("دزدیهای رحمان بابا از حافظ شیراز"  از داکترصبورالله سیاسنگ) 

علاقه و یا نفرت ما نمي‌تواند مانع اظهار نظر کسی باشد. 

هر کس مورد نفرت ما نيز حق دارد درباره هر مطلبي كه مي‌تواند مدخل تازه بگشايد و تحقيق نو ارائه دهد. يك آدم با فرهنگ اگر مدخل او را قابل تامل و آغشته به حقيقت ببيند، بدون توجه به نوع و نيت، بايد دست او را بفشارد ــ ببوسد. اگر فقط هماندش و همسان خويش را مي‌پسندد كه از خوش آمد و بد آمد آن تبعيت كند پس مرتجع و متعصب و خطرناكست ؛ بايد بيآموزد كه حقيقت مي‌تواند درست خلاف باورهاي آن نشسته باشد. اگر در جستجوي آن نباشد هرگز به آن نخواهــد رسيد. 

شناخت هویت، نخستین ضرورت اندیشه ورزی ملي است.آدمي موظف است در برابر حقيقت در هر زمان و مكاني و از دهان هر كسي كه خارج شود، هر حقیقت جوی بی غرضی را قانع کند و از سوار شدن دوباره بر خر شیطان باز دارد. قابل ستودن است. 

"بدین ترتیب، به دنبال عرضه انبوهی از مطالب نو، برای گشودن رموز، و ارائه مستندات لازم در باب گوشه های قابل تعمق تاریخ و فرهنگ این منطقه، و در نهایت هم رجوع به نقشه های قدیم منطقه، باز هم استخوان بندی اصلی نگاه بنیان شناسانه به تاریخ و تمدن شرق میانه، استوارتر و محکم تر و معلوم شد علی الاصول زمان برنامه ریزی برای تدوین تاریخ و فرهنگ توراتی موجود، تا چه حد به ما نزدیک است، چندان که در نقشه های میانه ی قرن هفدهم میلادی نیز، هنوز استانبول و قونیه و بغداد و تبریز و کاشان و قزوین و اصفهان و شیراز و جمشید آباد و دهلی و اگرا و غیره را نمی بینیم! خردمند تنها با توجه به این اشاره ی کوتاه درمی یابد در چنبره چه توطئه وسیع و عمیقی گرفتار و در دست چه دل بستگی های کودکانه اسیر بوده و هستیم"*.  

"تاکنون نشانی از زبان فارسی، پیش از ظهور به اصطلاح صفویه در  سرزمین ایران نیافته ایم. یعنی هنوز قطعه ای سنگ یا چوب یا فلز یا سفال و پوست و کاغذی پیدا نکرده ایم که کلامی فارسی بر آن نوشته شده باشد که با تخمین درست بتوان آن را به دوران پیش از صفویه نسبت داد. زبان مهاجر فارسی تنها از زمان صفویه در ایران دیده شده است و بر این اساس بدون ذره ای احتیاط مدعی می شوم که تمام نام آوران فرهنگی از قبیل فردوسی و بیرونی و خوارزمی و ابن سینا و خیام و مولانا و سعدی و حافظ و هر نام دیگری در این ردیف و نیز آثارشان در زمره ی جعلیات ساخته شده به وسیله ی یهودیان اند".* 

آن گروه از مولفان و مورخان هند، که تولد آن سرزمین را، همانند آمریکای شمالی و جنوبی و سراسر آفریقا، مدیون ورود استعمار می دانند، به بی راهه نمی روند با این توجه که اگر ورود استعمار سیاسی و فرهنگی در حوزه ما، منجر به ظهور سرزمین هایی با نام های امروزی شده و هیچ یک میراث موجه بومی ماقبل چهار قرن پیش ندارند، پس بی تردید داشته ها و دانسته های موجود نیز در تمام عرصه های اجتماعی و فرهنگ به اصطلاح ملی، کالا و میراث دوران استعمار و به واقع کنیسه و کلیساست! 

حالا ضرورتأ به قصه های تاریخی حوزۀ هندوستان پرداخته ام، که مستقیما به تاریخ و فرهنگ و ادب نو نوشتۀ ما مربوط می شود، تاریخ و فرهنگی که در زیر بنا جز منبع هندی ندارد و جز از مراکز مربوط به اصطلاح کمپانی هند شرقی درز نکرده است . این قافله سر درازی دارد که از هند بیرون خزیده است.  

از حذف افتخارات قلابي ملي وحشت نكنيد. رجوع به درستی و نادرستی هر پديده، نيازمند چنان کشاکش ذهنی عميقی است که عقل متعارف توان اين مقابله و مقايسه و نبرد را ندارد. در حقیقت برگ دیگری از بی تحرکی و در غالب موارد وابستگی روشن فکری موظف این حوزه را آشکار می کند و پردۀ دیگری از ماجرای بی اساس کمپانی هند شرقی را می درد. 

"امروز بسیاری کسان به آسانی هویت یهودی زبان فارسی را می پذیرید، خود یک مکتب نوین است و هرچند موجب بروز توهماتی در کسانی شد که از انتهای سرنوشت فرهنگ و زبان و هویت قوم خود هراسان اند و آرزو دارند و تقریبا التماس می کنند که در توصیفات سالیان پیش باقی بمانند، اما عروج ظرفیت دریافت را در لایه ی بزرگی از مردم مشتاق دانایی نیز موجب شده است".* 

یهودیان زبان آشنا را با خط آشنا و قدیمی عبری نوشته اند، نسخه های فارسی اما با خط عربی کنونی نمونه های قلابی همان کتاب های به اصطلاح فارسی با خط عبری که  فارسی یهود می نامند ، میراث یهودیان ایران است. 

همین بوی نژاد پرستی که از تهمت زني "دزدیهای رحمان بابا از حافظ شیراز" بلند است حاصل آشوب فرهنگی است که استعمار در ذهن ما پدید آورده اند تا حین دشمنی با یکدیگر، آن ها مشغول جنایات و دزدی های خود شوند.  

 در کتاب «مگر این پنج روزه» " ناصرپورپیرار"  نشان داد که در سراسر دیوان حافظ فقط 20 غزل، از نظر ادبی نسبتا قابل توجه و بقیه سست و برخی حتی مهمل است. پیدا کردن اشارات نو در دیوان حافظ که جعلی و نو سروده بودن آن دیوان را اثبات می کند، کار لازمی بود. 

اين ادعا وروديۀ به مقولۀ شناخت ملی است که سر و سامان دادن به آن نيازمند حضور خردمندان بی‌تعصب و تعلقی است که سرسپردۀ نام و نان و محتاج مفاخرات مسخرۀ ملی نباشند، به راه گشايی آينده بيانديشند و از هياهوها و شالتاق‌ها نترسند. زيرا در حال حاضر سرزمين ما عميقأ دچار بحران هويت شناسی، ناشی از قريب دو سده خراب کاری فنی و فرهنگی نظیر همان فرقه سازی  و فرقه بازی های دشمن تراش و هویت خراش امروزین است. 

در حال حاضر، تاريخ نگاری نژاد پرستانه در ايران، پس از نمايش اين همه جعل و دروغ و حقه بازی و فريب در عرصه‌ی اسناد آن، ديگر نظريۀ تاريخی محسوب نمی‌شود. پس اعتبار بخشيدن به داده های پيشين در اين باره، معتبر دانستن دروغ و اوباشگری تاريخی و گريز از هستی شناسی واقعی بوميان این منطقه است. 

ماندگان در باورهای پيشين را جز با دو عنوان نمی‌توان ناميد : يا تعصب آن‌ها را در چنبرۀ نادانی و ناآگاهی محض، در حد ناباوری به چشم و عقل خويش اسير کرده است و يا برای سازندگان آن تاريخ ، که غالباْ دست ساخت مورخين يهود و مشحون از دغل کاری است، مزدوری می‌کنند. 

[][] ادامه دارد [][] 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

*ـ مورخ دیگر اندیش ناصر پور پـیرار