چرا بیش از ۱۸۰ تن چهرههای افغان، ایرانی و تاجکستانی به نفع سیاست آسیمیلاسیون زبانی فارس در منطقه موقف گرفته اند؟
آیا آقای رنگین دادفر سپنتا، آقای واصف باختری، آقای رهنورد زریاب، آقای کاظم کاظمی، آقای نجیب مایل هروی، آقای عتیق رحیمی از افغانستان، آقای محمود دولتآبادی، آقای داریوش آشوری، آقای بهاءالدین خرمشاهی، آقای علی دهباشی، خانم گلی امامی، آقای امیرحسن چهلتن، آقای حسن انوشه و آقای محسن مخملباف از ایران و آقایون شهزاده سمرقندی و صفر عبدالله از تاجیکستان از جمله ۱۸۱ نفری اند، که امروز در خدمت سیاست آسیمیلاسیون فارس در کشور ایران و در خدمت پلان های طویل مدت توسعه طلبی کشور ایران در منطقه عرض اندام نموده اند، نمی دانند و نا آگانه در خدمت سیاست زبانی کشور ایران و در خدمت توسعه طلبی کشور ایران در منطقه قرار گرفته اند؟
اگر بطور مثال ادعا این باشد، که، آقای رنگین دادفر سپنتا، آقای واصف باختری، آقای رهنورد زریاب، آقای کاظم کاظمی، آقای نجیب مایل هروی، آقای عتیق رحیمی از افغانستان، آقای محمود دولتآبادی، آقای داریوش آشوری، آقای بهاءالدین خرمشاهی، آقای علی دهباشی، خانم گلی امامی، آقای امیرحسن چهلتن، آقای حسن انوشه و آقای محسن مخملباف از ایران و آقایون شهزاده سمرقندی و صفر عبدالله از تاجیکستان و بقیه گروپ۱۸۱ نفری شان که همه خود را نویسنده و شاعر و تحصیل کرده و نمی دانیم چنین و چنان هم معرفی می کنند، واقعاً نمی دانند که در خدمت سیاست زبانی کشور ایران قرار دارند، سوالاتی موجود دارند، که مثلاً از این قرار بوده می توانند:
سوالاتی که ارتباط به جمع گروپ ۱۸۱ نفری میگیرند، از این قرار اند:
۱. چرا و نظر به کدام حقی این گروپ ۱۸۱ نفری برضد قانون اساسی افغانستان عرض اندام نموده اند، آیا این گروپ ۱۸۱ نفری قانون اساسی افغانستان را تا به حال نخوانده اند، که یکی از زبان های رسمی افغانستان دری نام دارد و نام این زبان رسمی افغانستان هیچ پسوند و پیش وندی را در خود دارا نیست؟
۲. آیا این گروپ ۱۸۱ نفری که خود را نویسنده و تعلیم یافته و شاعر و فعال منطقوی می خوانند، در عین زمانی که امروز برضد قانون اساسی افغانستان عرض اندام نموده اند، از این موضوع بی اطلاع اند که کشور ایران بلخصوص از شانزده سال بدین سو شدیداٌ در تلاش آن است که خلاف قانون اساسی افغانستان، مملکت ما را یک کشور فارس زبان بخواند؟ آیا اظهارات احمدی نژاد در این ارتباط در زمان ریاست جمهوری اش، مثلاً در موقع دیدارش با ریس جمهور آنوقت افغانستان حامد کرزی، خبر ساز، جنجال بر انگیز و تفرقه افگننانه تعبیر و تفسیر نشد؟ آیا حضور تفرقه افگنانه ای سیاست زبانی ایران در میدیای شانزده سال اخیر افغانستان یک موضوع پوشیده ای است؟ آیا این گروپ ۱۸۱ نفری که خود را نویسنده و تعلیم یافته و شاعر و فعال منطقوی می خوانند، از همچو مسایلی غوغا بر انگیزی میدیایی که مرتبط به سیاست زبانی رژیم ایران می باشند و مداخلات و نفوذ مخربانه ای آن رژیم را در داخل افغانستان به دید انتقادی می بینند، اصلاً خبر نشدند؟
۳. آیا این گروپ ۱۸۱ نفری که خود را نویسنده و تعلیم یافته و صاحب مطالعه می خوانند، از سیاست زبانی کشور ها و از تهاجمات زبانی-فرهنگی کشور ها اصلاً چیزی را تا امروز به مطالعه نگرفته اند؟ مثلاً آیا این گروپ ۱۸۱ نفری از هفتاد سال سیاست زبانی روسیه در بالتیکوم تا به امروز بی اطلاع مانده اند؟ آیا این گروپ ۱۸۱ نفری از سیاست زبانی انگلستان و فرانسه در کانادا اصلاً اطلاعی ندارند، از سیاست سیاست زبانی فرانسه در بلژیک اصلاً اطلاعی نداند؟
در هر صورت سوالی مطرح می شود، که، هر گاه این گروپ ۱۸۱ نفری از سیاست های زبانی منطقه و جهان بی اطلاع اند و این گروپ ۱۸۱ نفری به حیث مزدوران مستقیم و غیر مستقیم هم عرض اندام نکرده اند، پس همچو یک گروپی کم اطلاعی به نمایندگی از کی عرض اندام نموده است، که به خود این حق را هم می دهد، که به نمایندگی از اقلاٌ سی میلیون افغان عرض اندام کنند؟
سوالاتی که ارتباط به افراد مشخص این گروپ ۱۸۱ نفری میگیرند، از این قرار اند:
۱. آقای رنگین دادفر اسپنتا در زمان وزارتش، قسمی که در میدیا هم در همان زمان این موضوع پخش شد، از رژیم آخوندی ایران یک خریطه ای مملو از پول، به قسم هدیه دریافت نموده بود، بعد از سر و صدا های مطبوعاتی گفته شد که فقط پنجاه هزار دالر در آن خریطه بود. سوال مردم افغانستان از آقای رنگین دادفر اسپنتا این است، که، مثلاً رژیم آخوندی ایران آن خریطه ای مملو از پول را، که بعداً از طرف آقای اسپنتا گفته شد که فقط و صرف پنجاه هزار دالر در آن خریطه بود، برای چه امری، روی کدام منظوری به آقای رنگین دادفر اسپنتا وزیر خارجه ای آنوقت افغانستان هدیه داده بود، او روی چه منظوری آن خریطه ای مملو از پول را، پذیرفت؟
۲. آقای کاظم کاظمی با رژیم ایران چه نوع ارتباطات دارند؟
آقای کاظم کاظمی پس از سپری نمودن دوره ای مکتب در هرات و بعداً در کابل به سنین هفده، هژده سالگی به ایران مهاجر شدند و در آنجا در نظر به ذکاوت و سعی و کوشش وی، توانست رشته ای مهندسی و یا معماری را در پوهنتون مشهد به پیش ببرد، اما آیا سوال بر انگیز نیست، که، مهندس و معمار ما که اصلاً رشته ای تحصیلی اش مهندسی و یا معماری است، چطور، چگونه و با چه تدابیری ماهرانه و محیلانه ای در خدمت سیاست زبانی رژیم ایران و در خدمت توسعه طلبی های منطقوی کشور ایران قرار گرفته است؟ آیا کسی کتابی، اثری، مقاله ای از آقای کاظم کاظمی سراغ دارد که در همان رشته و یا مسلک تحصیلی وی، از وی بیرون داده شده باشد؟ دلیل چیست؟
آیا دلیل همان شُست و شوی مغزی ماهرانه و محیلانه ای سیاست زبانی رژیم ایران نیست، که از یک مهندس مسلکی ما، یک افزار سیاست زبانی برایش جور می کند و آنرا با حمایت و تقویت های جهت توسعه طلبی های منطقوی کشور ایران سوق می دهد؟ سوال فقط یک سوال است؟
همین طور ما میتوانیم اندکی دقیق تر مشاهده نماییم، که، مثلاً آقای رهنورد زریاب با علایق و خواسته های رژیم ایران چه نوع ارتباطات دارند، ارتباط و وجه مشترک آقای نجیب مایل هروی، مثلاً در چه نهفته است؟
به هر صورت یک چند تنی، که به یک نوعی از طُرُق تاریخ های تحریف شده ای کشور ایران و با اخذ القابی چون شاعر شاعران و نخبه ای نخبگان و کار شناس فضای ادبی-منطقوی-جیو ستراتیژیکی و جیو ایکونومیکی از جانب رژیم توسعه طلب ایران با مهارت و نیرنگ تمام شست و شوی مغزی می شوند، به هیچ وجه نمایندگی از یک کشور سی میلیونی افغانستان نمی توانند، و صلاحیت آنرا نیز ندارند!
ادامه دارد
---------------------------------------------------------------
به امید اصلاحات وسیع اجتماعی در افغانستان عزیز
به پیش به سوی مبارزه با فساد اداری و آوردن صلح بین الافغانی!
به امید مبارزۀ هر چه سریعتر و هر چه دقیقتر در راۀ مبارزه با فساد اداری!
به امید مبارزۀ هر چه سریعتر و دقیقتر با ایران محوری ها و پاکستان محوری های مخرب در افغانستان عزیز!
به امید دقت به کوچکترین واحد های کاری در هر ساحۀ کاری ما!
به امید اتحاد و وحدت هر چه بیشتر اقوام شریف افغانستان!
به امید صلح، ثبات، عدالت اجتماعی، قانونیت، ترقی و رفاه برای مردم رنجدیدۀ ما