سخنسرايي بر موقف و شان زنان و دختران افغان، رعایتی مي خواهد كه در هنگام پرداختن به شان مردان و جوانان افغان، به كار مي بنديم. در سرزمین کهن ما، زنان و دختران از انزواي خانه ها، حرمسرا ها و كاخ ها تا حضور اجتماعي و سياسي، در فرصت هایي كه يافته اند، شان خويش را به عنوان كساني كه كمتر از شان مرد را نمي پذيرند، تبارز می دهند. از رابعه ي «بلخي» كه قرباني جسارت عاطفي شد تا گوهرشاد روشن ضمير كه در پاي جهالت مردسالارنه قرباني داد، از ملالي- پرچمدار وطنخواهي تا ناهيد شهيد كه در برابر تجاوز سرخ، قامت بيافراست و شهيد مينا كه در شعله هاي داغ كمونيسم ستيزي و در هنگامه هاي تهداب گذاري افراطيت ديني، پرچم زنان و دختران جسور افغان را برافراشت، زنان و دختران ما با تداعی حماسه ها، تفهيم کرده اند، در سختي ها نيز از برپايي پرچم شان خويش، باك ندارند.
تهور دختران و زنان افغان، حتي در تاريك ترين برهه هاي تاريخ ما، سد ها را شكسته است و اين حس كمك می کند در سنگ بندان تعصب، از توان وجودي بي نصيب نشويم كه گرچه ظریف و زیباست، اما محكم و استوار می ماند.
وصف كردار و انديشه ي مونس، در روايت هاي تاريخي، آفرينش هاي ادبي و ستايش مردان، محل بسيار بر سخسرايي هايی نمي گذارند كه وقتي قلم بر شان دختران و زنان افغان مي رود، ديباچه هايی می شوند كه سرآغاز مقام اند.
تغيير به عنوان اصل مهم در روند بشري شناخته مي شود و از هيچ امري مستثني نيست. اگر از گذشته هاي دور، هنوز تفكر زن ستيز در تمام سطوح اين سرزمين به مشاهده مي رسد، اين خشونت با ابعاد گسترده اي كه بر تحولات حیات بشر افزوده مي شوند، در گسترده گی به این می ماند كه با دستاورد ها، دشواري ها نيز انكشاف یافته اند.
در جهان ما، تجربه ي زنده گي در حدود كشور ها و جغرافيا ها با تنوع انديشه و فرهنگ، اشكال مختلف از سيما هاي اجتماعي، سياسي و ... را به نمايش گذاشته است.
با کُل تاریخ زن ستيز، دنياي ما، اين تفكر پوچ و غير انساني را به رسميت نمي شناسد. حس مشكل، برخاسته از كشاكش هايی ست كه بشر حريص را از زماني كه دست به چپاول برد و رسمي در اين زمينه بر جا گذاشت، وامي دارد همچنان و براي نفع خودش، گاه از راستی روگردان شود.
افغانستان ما با عبور از مسیر تاريخ كه گاه در حماسه ها، فرياد حضور زنان را بلند كرده است، همگام با كاروان تمدن، زنجير هاي زن ستيز را مي شكند و در اوايل قرن بيستم، جامعه ي ما مي پذيرد كه بخش مهمي از توان را براي «هيچ مداري»، محبوس كرده بود.
از سلطنت شاه امان الله تا سقوط حكومت ملا برهان الدین رباني، زنان و دختران افغان در نوسانات اجتماعي و سياسي، باوجود تحميل طرز تعاريفي كه به ويژه پس از هفتم ثور براي آنان مي شد، هرگز محبوس نمانده اند.
زباله هاي سياسي كه در واقع ايديالوژي ها بودند، براي ستيز دو جانب متخاصم (بلاك كمونيسم و كاپيتاليسم)، تراشه هايی بريدند كه در آتش، دود، بارش و اين بوران، بنيادگرايي از ژرفاي تاريكي هاي قدیم، دوباره روشن شود و نياز براي نابودي دشمن (كمونيسم) كه خود حاصل چپاول هستي انسان با هيولاي سرمايه داري بود، سودجويان را كه فقط در انديشه ي منافع خود بودند، وامي دارد جواز پديده اي را صادر كنند (بنيادگرايي) كه در پيامد (سلفی گیری) دامنگير خود آنان و تمام دنيا می شود.
تفكر ميان تهي و قرون وسطايي كه در حاكميت ملایان، گريبان ملت افغان را گرفت، حتي ارزش آن را نداشت مردمان هزار سال پيش را دربر گيرد. اين تفكر با قالب هاي پوسيده ي گذشته، مواد دودزده ي جنگ ها را شمايل مي ساخت كه در بي نهايت خود، مردمان و رهرواني را به راه بياندازد که حقيقت دنيا را با تاويلات مردمان كوته فكر و طرد شده از دنيا دنبال مي كردند. اين طرز فكر كه خود در مسير تغيير جهان اسلام از اصول قرآني، فاجعه ي چپاول جهان اسلامي را با حضور استعمار تضمين كرد، جوامع مسلمان را در درمانده گي عقب ماني با ناتواني آنان در برابر متجاوزان، به عنصر عجز مبدل می کند.
معنويت توام در فرهنگ هاي اصیل و برخاسته از شان افغان متدين و جسور، در سخت ترين ساليان زنده گاني نيز اين اعتماد به نفس را براي او به ارمغان مي آورد تا هميشه اميدوار باشد: هيچ سياهي، ابدي نيست!
آموزش، فرهنگ، سياست، اقتصاد، اردو و حضور بيروني، پُر رنگ و پُرافتخار دختران و زنان افغان، بيشتر از همه بر جامعه ي خود آنان تاثير می گذارد و همه با تبعیت از يكديكر، به اين فهم رسيده اند كه خاطر فراخ براي زنده گاني، در مبارزه اي تضمين شده است كه خواهان جسارت آنان در حضور بيرون از زندان خانه و انديشه ی زن ستيز است.
با آن كه فراز و فرود نقش زنان و دختران افغان در پستي و بلنداي موقف، مسيری مشخص دارد، اما فرصت هايی پس از ملایان در پيچيده گي بازي هاي سياسي، هيچ تضميني نمي دهند. پا به پاي زمينه هاي انساني، تفكر كهنه با سنگرگيري در برابر دستاورد ها و ارزش ها، در چند قدمي ما، خیلی نزدیک است.
چند سال قبل را به یا دارم که در هوتلی، براي تجليل از هشتم مارچ، تجمع کرده بودیم. مانند رسم معمول در محافل افغانان، نمايشي كه مُهری بر تاييد عرف بود، از سوي ممثلان افغان اجرا شد كه با تمثيل شاد روان انيسه «وهاب»، شجاعت زن افغان را با ازخودگذري در همان تعاريفي برجسته می کند كه گاه غير واقعي ترين می شوند.
موضوع نمايش، ازخودگذري زني بود كه با وجود ظلم شوهر كه براي هواي نفس، او را در كنار اختيار همسر ديگر، ناديده مي گيرد و اين حركت كه با تعبير نادرست از دین، در زمینه ی شهوت می افتد، نقش زنی را كه زنده ياد انيسه «وهاب» اجرا مي كرد، در چهره ي زناني به نمايش مي گذارد كه ستم را مي پذيرند و دم نمي زنند.
جمله و اداي زنده ياد انيسه «وهاب» به يادم است: «پروا ندارد؛ زن افغانم!»
اين وصف كه از عنصر شكيبايي زنان افغان، سرچشمه مي گيرد و متانت آنان را تعريف مي كند، گوشه اي از همان جفاست كه گذشته و گذشته گان، بار شانه هايش كرده اند. او اگر مي خواهد در دورترين منزلگاه، از آفت سايه ي سياه، خودش و حيثيت را در روشنايي نياز بر توان، بركنار كند، بايسته است در كرانه هاي حقيقت و نياز، از زورق شكسته و سوراخ كه همواره او را در اعماق نگونبختي غرق كرده اند، پياده شود.
مهمترين و بهترين ایده در مسير سعادت دختران و زنان افغان، مبارزه با پدیده ای ست كه تعصب نام دارد و در افغانستان ما، زن ستيزي نیز تعريف مي شود.