د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

شدت مداخله ی ایرانی- فارسیستی

مصطفی «عمرزی» 12.11.2016 22:44

ایران، کشوری ست که در بررسی ماهیت سیاست هایی که می توانند برای ما بی نهایت مضر باشند، نباید هرگز در مقام های پایین قرار گیرد. تولد جدید این کشور با حاکمیت پهلوی، انقلاب اسلامی و بالاخره کشوری با توانایی های نظامی و اقتصادی متکی بر نفت که دست بازی برای مجریان مداخله گر این کشور می دهند، در بستری از اشتراکات فرهنگی که با نیم سده موجی از فعالیت های خوب و خراب فرهنگی- ایرانی در منطقه، دیده می شوند، می توانند بیشتر از همه، بر نابسامانی کشور هایی همانند کشور ما بیافزایند. اصولاً متن فارسیسم و ایرانیسمی که در حاکمیت پهلوی ها در ایران ساخته شد و اکنون جمهوری اسلامی با استفاده از آن ها، ممدی در کنار رژیم اسلامی دارد، زمانی که    نسخه ی ولایت فقیه، کارگر نیست، می تواند برای سیاستگران ایران، امتیاز فرهنگی را تقدیم کند.

اعمال نفوذ به منظور برآوردن مقاصد، بیشتر به دوگونه صورت می گیرد که گونه ای از آن که با مداخله ی مستقیم به همراه است، بسیار وِیژه می شود و با زیان هایی که تقابل به وجود می آورد، بدون صاحب بودن امکانات در حد کشور های بزرگ و یا بدون حمایت ابر قدرت ها، مفاد زیادی را تضمین نمی کند، اما استفاده از شگرد ذهنیت سازی که اکنون با نام های دیموکراسی، دین، اشتراکات و دارایی های مشترک فرهنگی، مقوله های مستعمل اند، کارایی های بی شماری را ثابت کرده اند. در واقع با استفاده از عناصر ذهنیت ساز به ویژه در هنگامه هایی که دشواری های اقتصادی و بی ثباتی اجتماعی وجود دارند، فرصت هایی را به میان می آورند که حتی می توانند تا مرز گسست،کشور ها و ملت ها را به نفع دیگران، آسیب رسانند.

بی ثباتی عظیم اجتماعی ما، باعث شده است تا با گونه ای دیگری از مدخله، رو به رو باشیم که شدت اش را با نسخه ی ایرانی، به شدت حس می کنیم. هرچند، نوع پاکستانی که با هیاهوی مخالفان مسلح، ظاهر هراسناک دارد، مشغله ی ذهنی بیشتری آفریده است، اما جریانی که برای تداوم خود، از ذهنیت سازی های مقطعه یی استفاده می کند، فقط زیان مقطعه یی دارد.

 قرائت های دقیق از ماهیت سیاست های دشمنان- به ویژه همسایه گان، ما را متوجه کرده اند که اگر مداخله ی پاکستان بر اساس عمق استراتیژیک است، نفوذ همسایه ی غربی و حتی کشور فقیری مانند تاجیکستان، بر محور چنان اندیشه هایی استوار است که با رواج ناسیونالیسمی که پس از آزادی کشور های تحت استعمار، محتوای تاریخی دارد، هنوز ذهن شماری از باشنده گان در جهان سوم را مشغول می کند تا برای تبدیل نسخه های خیالی جغرافیایی- به واقعی که گذشته ی تاریخی دارند، دلخوش باشند.  

هرگز تعجب نکنید که وقتی یک ایرانی متعصب می خواهد تاریخ افغانستان را تحریف کند، این عداوت بر اساس واکنشی در برابر کنش های ما باشد. در واقع میراث یک     قرنه ی تفکر ایرانی- فارسیستی که بخشی از اجندا های استعماری برای ایجاد تفرقه و تشتت فکری در میان ملت های پس از استعار است، این ایرانی متعصب را انگیزه می دهد تا با خودمحوری، فراموش کند انسان است و زمین زیر گام های او، در هرکجای دیگر، واقعی ترین نامی بیش از «زمین» ندارد.

 قایل شدن به نسخه های سیاسی، تاریخی و فرهنگی که نام های کنونی کشور ها و ملت ها را می سازند، در تفکر باشنده ی متعصب جهان سوم، نام های دشمنانی اند که سهم او را خورده اند.

نگاه کوتاه بر آن چه زیر عنوان «تاریخ» در ایران می نویسند، نشان می دهد که شاخ و برگ ها برای تاراج دارایی های دیگران، عنصر پارسی را همیشه تشویق کرده است حتی در زمانی که رژیم دینی دارد، خودش را فارغ از رعایت حقوق دیگران بداند.

مورخان و سیاستگران ایرانی، فصل های زیادی بر مجموعه ی تاریخ جعلی این کشور افزوده اند که نگرش انتقادی، زوایای زیادی در آن ها کشف کرده است تا بدانیم که اصولاً چرا باید یک ایرانی- فارسی به عنوان نمونه ی عنصر مداخله، در پی تشدید بحران در جغرافیای پیرامون ایران باشد.  

انقلاب اسلامی ایران، جذبه ی دیگری به میان آورد تا سیاست هایی که به عنوان سهم استعمار برای ایرانیان ویژه کرده بودند، منطقه را در برگیرد.  

تشیع ایرانی، شانه به شانه با عنصر فرهنگی، ظاهراً در پی برآوردن اهداف ملی ایرانیان است، اما در بطن، در مسیری عمیق می شود که با ایجاد دشواری ها، بدون شک، اغراض امپریالیسم را برآورده می سازد.  

پس از سقوط طالبان، ایرانیان- خودشان را در افغانستانی یافتند که با راحتی در سرمایه گذاری های رسانه یی و فرهنگی، می توان بیشتر از زمانی مطمئن شد که با افتضاح ایران برای تجزیه ی افغانستان، دو پرونده ی ننگین مداخله از کشوری را معرفی می کرد که بیش از سه دهه است به لادسپیکر (بلندگو) دفاع از امت اسلامی و ارزش های اسلامی، مبدل شده است. ایرانیسم با روپوش اسلامی، زیانبار تر از چهره ی قومی، ماهیت      مداخله ی ایرانی را نشان داد و اما در زمان دفاع، هرگز علاقه مند نبوده است بپذیرد که امت اسلامی، فقط منوط به پیروان ولایت فقیه نیست که وقتی رعایت حقوق آنان در میان باشد، فارسیسم و ایرانیسم، آخند متعصب و ظاهراً طرفدار اسلام را بی خیال سازد که بُرش و حذف امت های اسلامی در کشور های دیگر، میراث های پیش از مسلمانیت ایرانی اند.  

در واقع توجیهات فرهنگی، بخشی از مهمترین مولفه های تعدی را می سازند که امروزه با شناخت از مداخله ی ایرانی، می شناسیم. بی جهت نیست که از صدور کالای فرهنگی تا ایجاد مرکز های رسانه یی و دینی که ظاهراً علوم غیر دینی را نیز تقدیم می کنند، ظاهر قضیه ای را ساخته اند که با تبلیغات بر ظواهر آن ها، از نگرش دقیق بر درون آن ها، باز مانده ایم.  

ایرانیان با تجربه ی ناکام نظامی که از افتضاحات احزاب وابسته به آنان تا افتضاح طرح های تجزیه ی افغانستان، آموخته های زیادی را در برابر آنان قرار داده است، ابزار دیموکراتیک را بهترین دستاویزی یافتند که در عقب سیاست های غربی، آنان را مجال داد چه در عراق و چه در افغانستان، پروژه هایی را تمویل کنند که اگر روزی وارد جغرافیای ایرانی شوند (دیموکراسی)  هلهله ی توده های غیر فارسی برای تجزیه و گسست، نیازی برای برنامه هایی نخواهد گذاشت که این کشور را لقمه ای در راستای فرو بردن هرچه بیشتر منطقه، می دانند.

زمینه های ایجاد شده در افغانستان، رنگ مداخله ی ایرانی را متغیر ساخته اند و با گذشت هر روز، رنگمالی به نفع فارسیسم، رنگین کمانی شده است که می خواهند از زیر آن، بخشی از آن شهروندان افغانستان را عبور دهند که مشکلات اقتصادی افغانستان، اجازه نمی دهد خوشبختی را جایی بهتری نسبت به فارسستان بدانند.  

ایجاد ذهنیت های منفی از رهگذر صدرو کالای فرهنگی و کار مدنی، کسانی را که جزو نخبه گان وفادار به افغانیت اند، باید متوجه نماید که دیگر وقت آن گذشته است تا خودمان را با نام آزادی بیان و دیموکراسی فریب دهیم تا سفارشات میان تهی بیگانه گان، توجیه شوند.

شدت سرمایه گذاری های فارسیستی با تحریف هویت، تاریخ، وحدت ملی و ارزش های فرهنگی ما، با تمام وجود حس می شود و اما آیا کسی از خودش نپرسیده است، وقتی بحث افغانیت و افغانستان باشد، مدعوینی می شویم که باید هرزه سرایی هایی را تحمل کنیم که خودمان را نفی می کنند و اما وقتی طرف بخواهد در حد تلفظ کلمه ی «فارسی» و «خراسانی» مطرح شود، به جانوری مبدل می شود که تعصب می ورزد.

جبهه ی معاضدت با افغانستان، فقط مخالفان مسلح نیستند. در کنار ما در شهر های ما و در خانه های ما، ماران دهن آستین پرورانیده اند که خیلی محترمانه می خواهند کشور و ملت ما را به فروش رسانند. این واقعیت که شرایط، ناگزیری ها و معضلات اقتصادی، کمک کردند ذهنیت های ضد افغانی تقویت شوند، نادرست نیست، اما این مساله که دشمن را فقط کسانی دانستیم که سلاح دارند، حقیقت تلخی ست که در جانب مخالف آنان، شماری با قلم، مشکلات مدنی را انبوه کار فرهنگی ساخته اند.

شدت کار فرهنگی و رسانه یی که با حمایت ایران در افغانستان به همراه شده است،    جبهه ای ست که خیل موثرتر از مخالفان مسلح، مردم ما را برای ایجاد مشکل، ذهنیت    می دهد؛ بی جهت نیست که می بینیم، با چه تعصبی، خراسان بازی می کنند و پارسی بازی، تا مرز پارس کردن سگ (عوعو)، برای ما از نوای عدالت و آزادی، آهنگ می سازد.

دشواری های مردم ما، حتی شیرینی کشور های عقب مانده ی جهان سوم را زیاد کرده اند تا کشور های مانند تاجیکستان و ایران نیز آرمان شهر شوند.  

پاسخ این پرسش که چرا ذهنیتی ایجاد نمی شود تا تفکری از نوع تفکر ایرانی، خودش را در محیط انسانی بیابد و بنابراین، با قایل بودن به عنصر روز، مشکل زا نشود، تا زمانی داده نخواهد شد که نقد مقوله ی ایرانی- فارسی را با روشنگری بر تواریخ جعلی ساخته شده بر این کشور، بازنگری نکنیم.