د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

مساله، فقط پاکستانی نیست!

مصطفی «عمرزی» 16.01.2017 12:54

تعریف رویداد ها، به گونه ای که اجزای آن ها در تمایل به گرایش های حزبی، تنظیمی، ستمی و قومی باشند، سیر اخبار افغانستان را در جایی که دلخراش می شوند، رنگی        می زند که با میلان به یک سویی، در حالی که توازن ندارد، اغتشاش ذهنی را به نفع کس و کسانی به مشی و منش مبدل می کند که در زمان بازتاب، سوی دیگر قضایا از حل بیافتند.

پاکستانی ساختن دشواری های افغانستان، در جامعه ای که از راس تا پایین، متضاد ساختند، وقتی منعطف شود، کتمان صد ها معضل دیگر که از صد ها مولفه ی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی تبارز می کنند، بر آن تغافل اجتماعی منجر می شود که در تمام دوران بحران، مساله ی ملی و کلیت ما را به چپ و راست ایدیالوژیک بستند.  

پس از هفت ثور، دشواری اخوانیسم و الحادیسم، جامعه ی افغانی را از تنوع کثرت گرایی در تنگنای حق و باطل ادعای گروه های متخاصم انداخت. حاکمیت نحس تنظیمی، آن خسک خونخوار در شاهرگ های حیات و هستی مردم ما، همه را برای همسایه گان       می مکد و در زمینه ی شوم آن، پاکستان- تعریف دیگری غیر از همانی می شود که «وطن دوم» می گفتند و عقب جبهه ی جهادی دستپرورده گان استخبارات تمام دنیا برای شوروی ستیزی بود.  

حضور طالبان و نقش شر زدای آنان، پاکستان را در موقف اصلی بحران، در حالی به تحریف می کشاند که تجربه ی حاکمیت ننگین تنظیمیان زاده ی پاکستان، در تداخل فکری در ملوک الطوایفی آن حاکمیت، تجربه ی حضور روسان را در تامین بی عدالتی اجتماعی، فرصت تاریخی می شمردند که معروف است ملاربانی پس از دیدار با فرماندهان و مجاهدین پشتون در ارگ که درگیر خلسه ی «امت اسلامی» می کردند، برای اقلیت ها زار می زد تا دستار، ریش جهادی و مدعای اسلامی او را نادیده گیرند، زیرا نوبت به اصطلاح اقلیت های محروم است.  

ستیز شدید نظامی در درگیری های هولناک که اگر طالبان را در منظر نیک بنگریم، مدیون آنان می مانیم که حداقل با تصفیه ی نود درصد خاک افغانستان از شر و فساد، در بنای نظامی کمک کردند که اگر تکنوکراتان بی سلاح و مودب، فرصت تنفس یافتند، باید می دانستند که نوددرصد پوتانسیل منفی تنظیم ها در مواجه با طالبان، نیست شده بودند.  

تحمیل گروهک های فاسد در برپایی نظامی که باید عاری از مکروب می بود، در کنار ابعاد زیانبار انحصار و تاراج نظام، طرز دید و نگرش دستپرورده گان پاکستان را در میراث تجربه ی جنگ های داخلی، به نوعی در تبارز سیاست های افغانستان جا می زند که باید بپذیریم، بزرگ نمایی مشکلات در شکل پاکستانی، ترفند و نیرنگ دیگری ست که اگر این کشور را که بدون شک عنصر دخیل در بحران افغانستان است، در متن می آورد، اما از حیث تمرکز بر این وخامت، مساله ی ساخت و ساز جامعه ی افغانی در درگیری داخلی که منشه در صد ها مشکل نوع افغانی دارد، در حالی چشم پوشی می شود که مجریان حاکمیت، در جانبی که پشتون نیستند و داعیه ی مقاومت دارند، در روبیدن مفاد شانس ها، هرچند خنجری ست که از پشت می زنند، اما در تعمیم فرهنگ تبلیغات، در جایی ایستاده اند که افسوس کنیم مسوولان کمیسیون مستقل حقوق بشر ما، اعضای بدترین حزب تنظیمی، ارکان برپایی دولت در رده های معاون و وزیر و مسوول امنیتی، کسانی باشند که از زمان حضور سیاسی آنان در افغانستان، اگر القاعده آمد و «تحریک خود جوش»، طالبان شدند، دوسیه ی عظیم خیانت آنان در چهار سالی که حکومت کردند، هرچند گذشته ی تلخ دارد (کمیدی 9 ماه به اصطلاح عیاران خراسان) اما در شکل نو، پس از وارد کردن زیان فزیکی، آنارشیسم افغانستان را در صفحات و امواج مدعیات واهی که از مسوولیت های خودشان طفره می روند، در نمایی به نمایش می گذارد که می بینیم در کشوری که از لحاظ وابسته گی اقتصادی، ویرانی ها، ستیز قومی میراث تنظیمیان و حزبیان، دشواری های عظیم بی کاری، مهاجرت، امنیت و نظام ناکارآمد سیاسی، هزار مشکل داخلی دارد، مساله ی پاکستانی با ستر واقعیت های اسفباری که داخل نظام را بر اثر عوامل، مزدوران و جنایتکاران تجربیات تلخ سیاسی در برگرفته اند، به میلان می کشاند و این کتمان حقایق، باعث می شوند نظام کنونی در عدم تامین اقتدار افغانی، در لجنی گیر بماند که با افزودی عناصر جنایت پیشه و در واقع زاده ی پاکستان، درگیر ستیزی شود که با پاکستانی ساختن آن، فراموش کنیم این کشتی شکسته تا زمانی به ساحل مقصود نمی رسد که سکاندارانش، کسانی نباشند که  روزی و روزگاری در رهنمود آن به لایتنهایی بحر مشکلات، باعث شدند بشکند و شکسته بماند.  

پاکستانی ساختن قضایای داخلی، هرچند زیر شدت فشار نبرد هایی که نقش پاکستان، نه فقط در آن ها محدود نیست، بل انواع ایرانی، روسی و جهانی دارد، نباید در فهم این معضل مشکل بیاورد که برای ترتیب امور، تصفیه و تسویه با آن عناصر متداخل در حاکمیت، که باعث تحریک و عصبیت اند، نیز می تواند همانی باشد که از طالبان ساخته اند.  

کشور های همسایه با تعریف منافع واضع، دوستی و دشمنی دوامدار ندارند. تحول رویداد ها، در تعیین زیان و نفع، دشمنان پیشین را دوست و دوستان را دشمن می کند. تجربه ی تاریخی روابط کشور هایی که در حوزه ی خلیج عربی (به اصلاح فارس) روزی صدام را از مزایای حمایت غربی بهره مند می کردند و شاه ایران، فاصله با آمریکا را در نزدیکی قلب های ایرانی و آمریکایی هیچ می شمرد، در زمان فنای هر دو (صدام و شاه) درس های خوبی از حقایقی اند که با تحول رویداد های افغانستان، می توانند در تفهیم به    بازنده گانی کمک کنند که در تمام جوانب داخیل در زعامت ما، هرچند ابقا شدند، اما در تمام انواع، هنوز در کشوری به قدمت افغانستان در حضور ملتی به شرافت افغانان، باید بحث کنیم و زمان ما هدر برود که آیا هویت ما، این حق مسلم مایملک سیاسی، درج تذکره می شود؟  

چرایی مسایل، نشان می دهند دشواری های افغانستان در بسط یک جانبه ی فهم مشکل که گویا فقط باید پاکستانی باشد، حداقل در یک دهه ای که گذشت توان ما را برای عدم فهم به مشغله ای گیر کرده است که در واقع جانب پاکستانی، پیش از هفت ثور در    تجربه ی ناکام نخستین جمهوری کاشتند (افراد تنظیمی) و پس از 7 ثور تا حضور شوروی و آمریکایی، سود می برند.  

افغانستان، فرصتی برای استفاده از مزایای سیاسی تنوع رویداد هایی ست که در شکل بحران، نه فقط پاکستان، بل جوانب نزدیک به جغرافیای افغانستان را در شدت دشواری ها، همچنانی که از مفاد فشار ناشی از این پندیده گی در میز جلب امتیازات می کشاند،  صدور بحران با انحصار بازار فروش، بیشترینه از حضور عناصری بهره مند می کند که هرچند در داخل نظام اند، اما می دانیم در تخریب داخلی و ناکارآمدی سیستم دولتی، با نماینده گی از بیگانه، اجازه نمی دهند حداقل حرف ما در مقال بیگانه، هم آهنگ باشد.  

وقتی برای منافع پاکستان و ایرانی، شور داخلی داریم و استند بسیاری که در همه جای این جراحت، نمک می پاشند، پاکستانی و طالبانی ساختن دشواری در ناکامی یک دهه یی برپایی سیستم، مساله ی مهاجر، انحصارگرایان قومی، منطقه یی و حزبی، وابسته گی شدید اقتصادی، ضعف فرهنگ ملی در جبران خالیگاه فکری و مهم تر از همه فراموشی توده های وسیع مردم در گرایش به بیگانه و امتیاز انحصاری، به درستی به این نتیجه می رسد که اجازه ندهیم فقط با نمود پاکستانی مشکلات، بر غفلت مردم از زدودن اغلاط سیاسی در عدم تمرکز بر مشکلاتی که حل هر کدام، اگر از عنصر دستپرورده ی پاکستانی از زمان جهاد شروع می شود- تا کسانی که از خیرات و اشتباهات جامعه ی جهانی، فراموش کرده اند «انسان، به لباس شناخته نمی شود»، می دانیم که ریشه یابی مشکلات ما، اگر چند    رشته ای را به پاکستان می کشاند، اکثریت این کوره گره ها، در داخل افغانستان را از وصل اضداد درست کرده اند.  

انصافاً صدایی که از کمیسیون به اصطلاح مستقل حقوق بشر افغانستان برودکاست می شود، دلخراش نیست؟ در نظامی که از ارکان خیانت، جنایت و ویرانی برپا کرده اند، پاکستانی ساختن معضلات افغانستان، به نفع کسانی ست که با گذشته ی سیاسی سیاه حکومت ملا ربانی، در تعمیم فرهنگ اغماض بر واقعیت ها، وقایه می شوند تا با نگرش زیان های ناشی از کردار فزیکی، اصلاح نظام را با تعویض افراد پاک، قابل و درخور، فراموش کنیم.  

پاکستانی ستیزی ما، تاریخی شده است. بنابراین نیاز داریم در کنار این مشکل، دنبال آن چاره ای باشیم که پاکستانی را مشکل ساز می کند.