د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

هزار سال نام دری

مصطفی «عمرزی» 13.08.2016 14:25

زمانی که پدیده های فرهنگی به مقولات سیاسی مبدل می شوند، ویژه گی، اصلی ست که متن آن ها را تعریف می کند. در دهه ی 60 میلادی، حکومت افغانستان با توافق کامل تمام جریان ها و نماینده گان اقوام، تصمیم می گیرد نام تاریخی و اصیل «دری» را جزو رسمیات سازد. نام دری از آن زمان تاکنون که بیش از نیم قرن می گذرد، به زودی قبول عام یافته و بر نامی چیره می شود که تا آن زمان به نام فارسی (پارسی) غلطی بود معروف که از اغلاط گذشته گان برجا می ماند. ناگفته نماند پس از ایجاد کشوری به نام ایران (جغرافیای سیاسی)که برخلاف تصور، نه فارسستان بوده است و نه عنصر فارسی، کدام اصالتی در آن دارد، فورمولی وارد ریاضی سیاسی منطقه می شود که بر اساس آن، اصل جمع و منفی و ضرب و تفریق با اعداد و ارقامی وارد جغرافیای به اصطلاح اشتراک شوند که حاصل تمام این ریاضی، صعود ارقام فارسی به نفع پدیده ی فارسیسم است.
تا قبل از حاکمیت پهلوی اول در ایران، در تمام اسناد و مکتوبات دولت افغانستان، کشور همسایه ی ایران، با همین نام یاد شده است. نام ایران، پس از تولید از کارخانه ی شعوبیه، وارد شاهنامه می شود و در زمان مغولان، بر جغرافیای کنونی ایران، اطلاق شده است. صورت پارسی، تناظری ست که در برابر ایران، در منابع شرقی و غربی قرار می گیرد. چنان چه در غرب به مصر Egypt می گویند و نام های جرمنی- آلمان، پولند- لهستان و صد های دیگر، در زبان های شرقی و غربی معمول اند.


تصویر جلد یک معاهده میان افغانستان و ایران
در سلطنت های شاه امان الله و سلطان احمد
شاه قاجار (آخرین شاه سلطنت قاجاری)

تصویر آخرین صفحه ی معاهده میان دولت های شاه امان الله و شاه احمد شاه قاجار
بر اساس اسناد تصویری ای که از میان صد ها گزیده شده اند و آوردیم، روایت پذیرش نام ایران از سوی دولت های معاصر افغانستان، کاملاً جعلی است. ایران، نام کشوری بوده که قبل از حاکمیت پهلوی ها نیز در مناسبات رسمی ما، معروف و پذیرفته شده بود.
شاه رضای پهلوی اول برای رسمیت جهانی نام ایران، از کشور های بیرونی می خواهد از استفاده از تناظر آن در زبان انگلیسی که  «Persian» است، خودداری کنند. هرچند     می دانیم که ایران، معادل پارسی یا فارسی نیست و این نام ها (پارسی یا فارسی) در حالی که غلط معروف برای نام زبان دری اند، شامل بخشی از جغرافیای کوچکی در جنوب ایران است که فاقط طبیعت گوارا می باشد و انتساب قومی آن، بیشتر متوجه پیروان دین زردشتی می شود که از150 سال قبل به واسطه ی انگلیسی ها از هند به ایران صادر شده است و مشمول جعل هویت برای بخشی از جامعه ی قومی ایران می سازند که گویا در راس زعامت اند، اما شاخصه ی دینی- مذهبی بودن با اقتدار کامل سادات (دوگانه)که اکثریت قریب به اتفاق روسای جمهوری اسلامی و نیرو های مسلحی چون سپاه پاسداران را تشکیل می دهند، واقعیت های مکتوم دیگر نیز می شوند.
ما در تمام قرن نوزده با عنصر متجاوز ایرانی مواجه بوده ایم- هرچند سایه ی این مصیبت با کفایت زمامداران و ملت ما رفع شده، اما محور توجه ایران بر اساس منافع استعمارگران - پس از آن که با حاکمیت پهلوی، پرونده ی محفوظ برای منافع بریتانیا می شود، رخ دیگری متوجه کشور های منطقه می کند که جغرافیای ایران را از گذشته تا حال هرازگاهی در تاریخ برای انحنای جهان اسلام، گاه با صفویه، گاه با قاجاریه و بالاخره با پهلوی و اکنون با ولایت فقیه، در جان مردم منطقه و مسلمانان بیاندازند و به درستی که نقش ایران در بی ثبات ساختن کشور های همجوار و اسلامی، بی نهایت محسوس و زیانبار است.
حاکمیت های افغانستان در پاسخ شکل هجومی فارسیسم، اجندا ها و کارنامه های داشته اند که هرچند با قایل شدن به عمق تاریخی غلط (آریانا- خراسان) انحراف از واقعیت های افغانی را باعث می شوند، اما موفقیت های آن ها در احیای ارزش های اصیلی چون دری، اینک که سال ها از زمان رسمیت این نام می گذرد، همانند برنامه های جا به جایی و خلط اقوام در جغرافیای افغانستان، بینشی را برای ما به اثبات رسانیده است که از مزیت آن، بسیاری از برنامه های گسست و خیال برای تباهی افغانستان، به حسرت و آرمان دشمنان ما مبدل شده اند.
پا به پای جریان احیای ارزش هایی چون دری، ستمی گری یا بدترین دشمن این کشور، در فرصت هایی که از برکت زعامت های افغانستان، آرام و آسوده بودیم و حتی دیموکراسی موفق ده سال را پشت سر می گذاریم، با طیفی از چند پسرک مهاجر (فرزندان ناقلین بخارا) ظهور می کند و این تنیده که بعد ثابت شد، وسیله ی سیم کشی روسی در افغانستان است و فارسیسم از وجودش بهره می برد، با اجندای بزرگتر از واقعیت چند اقلیت قومی، به جان افغانستان و افغانان می افتد و در واقع همزمان با احیای ارزش دری، کوشیده است وارونه نمایی و تصحیح غلط فارسی را در حالی مذمت کند که بر اثر باوری های فارسی زبان، مذبوحانه تلاش کردند ظرفیت بشری خویش را انبوه سازند. این که کسی به زبان مادری اش حتی در حد فراموشی صحبت نمی کند، دلیل نمی شود تا با کسب زبان اکتسابی، تغییر هویت دهد؛ چه با فراگیری زبان انگلیسی،کسی انگلیس نمی شود، اما شانس همگرایی و همپذیری مردم ما که در برابر داده ها و گیرش دیگران تعصب نورزیده اند، ستمی گری را تشویق کرده است محیلانه وانمود کند هرکه فارسی زبان است، بنا بر این جزو ظرفیت بشری آنان می شود. اگر واقعیت دری زبان بودن هزاره ها، قابل انکار نیست، اما در هیچ لابرتوار تاریخی نیز نمی توان اینان را تاجیک ساخت.
زبان دری با قدامت و حضور واضح در گنجنیه های ادب دری، آن قدر سند و مدرک دال بر حقانیت خود دارد که هیچ کوردلی، ولو با چشمان بسته، اگر راه بیافتد از طنین ابیاتی اصم نخواهد شد که گاه با حافظ، گاه با نظامی و زمانی با سوزنی و در جایی فرخی و  قطران، انوری و از اقبال تا خلیلی، ما را قانع می کنند غلط معروف (فارسی= پارسی) را اصلاح و بگوییم:
دری گویم، دری آن من است
          این زبان، ارث نیاکان من است. خلیلی
احیای ارزش نام دری، جزو سوژه ها و بهانه ای برای ستمی گری، سال هاست که نفی   می شود و گروه مخالف این ارزش، مضمونی آفریده است تا بخشی از توانایی های فکری و قلمی فرهنگیان ما، در جهت نفی و تایید ارزشی مصرف شود که واقعیت آن غیر قابل کتمان می باشد.
در چهارده سال گذشته که با موج دیگر و تنوع تهاجم فرهنگی مواجه شدیم و سرمایه گذاری های کلانی صورت گرفتند تا با تضعیف ارزش ها، ماهیت ادعای ستمی گری مبنی بر نبود پشتوانه ی تاریخی افغانستان، جا بیافتد، بار دیگر دری ستیزی با نام مولد قبیله و تفسیر های دلخواه دیگر، مود می شود. هرچند ارزش های ما جزو قانون اساسی کشور نیز رسمیت دارند، اما بی توجهی و تغافل که با بهانه ی آزادی توجیه شدند، در حالی که با تمام طول و تفصیل واقعیت های تاریخی، رسمیت جهانی و ویژه گی های فرهنگی شهرت داریم، خالیگاه ها و شکم گرسنه گی ناشی از اقتصاد، ابزار ضد افغانستان و افغانان را تیز می کنند- به ویژه از مجرای پدیده ی مهم و اثر گذار رسانه، شاهد اجحاف و گستاخی هایی شدیم که اگر در بیرون از این جغرافیا بودند، معادل خیانت ملی شمرده می شدند. افراد و نشانی های مزدور و وابسته با سماجت و حماقت تمام در برابر ما صف بسته اند و از ادله ی مهم ابراز وجود این طفیل های ننگین (سلاله ی ستمی)، نفی افغانستان، افغانان و ارزش های چون نام دری است.
صرف نظر از این که صاحبان این کشور، بیدار، با غیرت و آماده ی هرگونه ایثار برای بقا و جاودانه گی افغانیت و ضمایم آن (دری، پشتو و ...) استند، اسناد بزرگ تاریخی و بررسی های نیم قرن گذشته، آن قدر مُهر تایید داعیه ی برحق ما را دارند که اگر ستمی گری و رهروانش آرمان نفی افغانستان و افغانیت را به گور می برند، تایید ارزش های ما در آنجایی که گویا افغانی نیست، آن قدر برای دشمنان این مملکت دلتنگ کننده و کوبنده است که هرگز ادعا نتوانستند مثلاٌ پدیده ی تاریخی و ادبی دری، تولید به اصطلاح قبیله سالاران باشد. در تمامی آثار بزرگان فرهنگ و ادب از تاجیکستان تا ایران و جهان، نام دری به عنوان اصلیت زبان به اصطلاح فارسی و یک اصل تاریخی کهن، وضاحت دارد. ستمی گری، پدیده ی انحراف فکری ست و این عملکرد را با جعل و قرائت های دلخواه خودش انجام می دهد. در یک دهه ی گذشته، پس از ناکامی در میدان ارزش های افغانستان، تفسیر هایی نشر کردند که یکی بدتر از دیگر، و اما متاسفانه اندکی جا می افتند. دشمنان پس از ناکامی در برابر دری و اسناد آن، آن را صفت به اصطلاح فارسی خواندند و بر این نیز قانع نشده- بعداٌ مساله را در حد لهجه تعدیل کردندکه با مزخرفی به نام «فارسی دری» مواجه شدیم. اینان خیال کرده اند روزگار فردوسی است که خرس را رنگ می زدند و به جای بلبل، معرفی می کردند. در صد سال گذشته، خوب ترین آثار، تالیفات و تحقیقات در زبان دری را بزرگان ما ایجاد کرده اند، بنا بر این برای فهم اصل مساله، محتاج کسی نیستیم که طرزالعمل و رهنمود بسازد و اگر زور شان نرسید که دری، مولد سیاسی قبیله گرایان است، بانگ بزنند صفت زبان فارسی است.
با ستایش از جسارت آن جوانان و فرهنگیان افغان که با دست خالی همت کردند پرچم افغانیت ما بلند بماند، خالیگاه های زیادی پُر شدند که در نهایت تهور و ابتکار فرهنگی،  واکنش منطقی و قابل ستایش می شود و ضمن اشغال کرسی خالی اش، امید هایی را به وجود آورده است که با چنین جسارت هایی، تعاریف مقولات فرهنگی- سیاسی ما در جهت منافع ملی قوام یابند، اما در هرکجایی که خوب است، بد نیز است. حفظ و تعمیم ارزش ها برای منافع ملی، مستلزم درک، ظرفیت و واقعیت هایی ست که ما را در جهان خودمان در بر می گیرند.
دری ستیزی در نهایت بی چاره گی، در مرحله ای رسیده است که جز دشنام و هتک حرمت کاری نمی کند و بدبخت تر از همه، به چنان موجودی می ماند که برای اختفای شرم برهنه گی، پاره و پور جمع می کند تا خودش را بپوشاند.
چنانچه آورده ام، پس از احیای نام دری، تمام کوشش ها در جهت نفی و تحریف آن، ناکام مانده اند و اما بعضی از این تلاش ها آن قدر مسخره و خنده آور اند که اگر ارزش تعریف نداشته باشند، روایت آن ها برای پردازش طنز، مفید است.
 از چندی ست که با قرار دادن جلد کتاب های تعلیمی چند دهه ی قبل که با نام «قرائت فارسی»، ظاهراٌ جزو نصاب درسی ما بوده اند، دری ستیزان در پی این برآمده اند که گویا وقتی از دری بحث می کنیم، از آن غلطی قبلی (کتاب های درسی) بی خبر بوده ایم، اما وقتی همانند همان جلد کتاب ها، جلد کتاب «ادب دری افغانی» را که اداره ی دارالتالیف افغانستان در 40 سال قبل نشر کرده بود، برای تقابل ظاهری آوردیم و با چاپ کتاب «دری افغانی» مدعای سیاسی، فرهنگی و ادبی خویش را ثابت کردیم، بار دیگر رم کردند.
در این که دری ستیزی با پشتوانه ی آثار تاریخی و تفسیر های ستمی به هیچ کجایی نرسیده است، جای شکر است، اما سندسازی در حد این کودکانه (کتاب های درسی) مضحک تر از آنی ست که در گذشته کرده بودند. اگر چند جلد کتاب چند دهه ی قبل، بهانه می شود که در گذشته چنین بوده و این به اصطلاح قبیله سالاران بوده اند که چنین کرده اند، آیا فارسی بافبان جرات دارند هزار سال حضور نام دری به نام زبان را نایده گیرند؟ اگر برای اثبات فارسی که به هر صورت یک نام ولو غلط دری است، پوش چند جلد کتاب را شریک می کنند، ما دعوت می کنیم با مراجعه به حافظ، نظامی، سوزنی، انوری، ناصر خسرو، فرخی و صد های دیگر تا اقبال لاهروی و خلیلی افغان، دری را بیابند که یقین می دهد: زبان دری ست.
در برابر آن چند جلد پوش چروک خورده و کهنه، بخشی از زحمات دوستی (نبیل عزیزی) را در این جا می آورم که از انگشتان بزرگان زبان ما جوهر شده اند و اصالت دری را به یادگار می گذارند.

گزیده ی اشعار در وصف زبان دری

نظامي گنجوي:
نظامي که نظم دري کار اوست
دري نظم کردن سزاوار اوست
یا:
خرد نامه‌ ها را ز لفظ دري
به يونان زبان کرد کسوت گري
یا:
سخن را نشان جست بر رهبري
ز يوناني و پهلوي و دري
یا:
معني در خروش آورده  پرده
غزل هاي دري آغاز کرده
 یا :
زان سخن ها که تازی ست و دری
در سواد بخاری و طبری
یا:
به دو رهبان فرهنگی چنین گفت
به وقت آن که دُر های دری سُفت
***
 فرخي:
دل بدان يافتي از من که نيکو داني خواند
مدحت خواجه ي آزاده با لفظ دري
يا:
خاصه آن بنده که ماننده ي من بنده بود
مدح گوينده و داننده ي الفاظ دري
يا:
اندر عرب در عربي گويي او گشاد
او باز کرد پارسيان را در دري
یا:
آیا به فعل تو نیکو شده معانی خیر
و یا به لفظ تو شیرین شده زبان دری
***
حافظ:
ز شعر دلکش حافـظ کسي بود آگاه
که لطف طـبع و سخن گفتن دري داند
یا:
چو عندليب فصاحت فـروشد اي حافظ
تـو قدر او به سخـن گفـتن دري بشکن
یا:
زمن به حضرت آصف کي مي برد پيغام
که ياد گيرد دو مصرع ز من به نظم دري
***
سنايي:
با شرف گشتي چو تاج اصفهانت جلوه کرد
پيش تخت تاج داران لفظ تازي و دري
يا:
شکرلله که تـو را يافتم اي بحر سخا
از تو صلت ز من اشعار با الفاظ دري
***
نجيب الدين جربادقاني:
طبعش از شعر دري گرچه تحاشي کرده است
کي نباشد شرف بنده به تازي و دري
***
خاقاني:
بربط اعجمي صفت هشت زبانش در دهان
از سر زخمه ترجمان کرده به تازي و دري
یا:
راوي ز دُر هاي دري دلال و دل ها مشتري
خاقاني اينک جـوهر دُر هاي بيضا ريخته
یا:
دُر دري را از قلم در رشـته جان کرده ام
پس باز بگشاده زهم بر شاه والا ريخته
یا:
بر رقعه ي نظم دري قـايم منم در شاعري
بـا من بقايم عنصري آب مجـارا ريخته
یا:
ديد مرا گرفته لب آتش پارسي ز تب
نطق مـن آب تازيان برده به نکته ي دري
یا:
چون به تازی و دری یاد افاضل گذرد
نام خویش افسر دیوان به خراسان یابم
یا:
دیوان من به سمع تو دُر دری دهد
جانم صفات بزم تو ز اوج سما کند
***
قطران تبريزي:
گر چو ديگر بنده گان بر درگهي تو بودمي
همچو ديگر بنده گان اندر دل تـو پادمي
گر مرا بر شعر گويان جهان رشک آمدي
من در شعر دري بر شاعران نگشادمي
***
 واصل:
شرح بيان معرفت از ارغوان بپرس
وز ني شنو درس مقامات معنوي
دراج  دُر نظم دري سفت و فاخته
سر کرد عاشقانه غزل هاي پهلوي
***
 ناصر خسرو:
من آنم که در پاي خوکان نريزم
مر اين قيمتي دُر، لفظ دري را
***
شمس طبسي:
نيست عجب گر شـود عيسي تازي زبان
از پي گفـتار او عاشق شعر دري
***
 سوزني:
صفات روي تو آسان بود مرا گفـتن
گهي با لفظ دري و گهي به شعر دري
***
 جبلي:
پيوسته به الفاظ دري وصف تو گويم
چون مدح خداوند به الفاظ حجازي
***
انوري:
طمع بگشايد ز شرح و بسط او جذر اصم
چون زبان نطـق بگشايد به الفاظ دري
***
 معزي:
دست رادش در دهانم در دريا بي نهاد
چون بباريد از زبانم پيش او دُر دري
***
 سعدي:
هزار بلبل دستان سراي عاشق را
ببايد از تو سخن گفتن دري آموخت
***
 لاادري:
گر حمد تو بر قبله ي ابدال نگارند
خواند به نماز انـدر شعر دري ابدال
***
 اقبال:
گرچه هندي در عذوبت شکر است
طرز گفتار دري شيرين ترست

هرچند به خوبی می دانیم که چرا در برابر ارزش های فرهنگی ما، و ارزش هایی که دوباره احیا کرده ایم، قواره می کنند، اما جالب نیست، فارسی چند دهه ای اخیر که صورت حاد آن پس از سقوط طالبان هویدا شده است، تنگاتنگ با منافع فارسیسم که در چند سال اخیر با رسانه ها و چند دکاندار کتاب فروش، ذهنیت منفی می بافد، در هرکجایی که پذیرفته است، بر تایید حذف افغانستان و افغان، اصرار می روزد.
در میان کتاب های متبذل سالیان اخیر، کتابی به نام «تغییر نام افغانستان به خراسان»، یک آیینامه ی رسمی از دشمنان ماست و تاکید بر فارسی سازی آن، نشان می دهد چرا نام دری باید برای دشمنان ما، مشکل ساز باشد.
تقریباٌ اکثریت قریب به اتفاق مخالفان نام های افغانستان، افغان، دری و پشتو، فارسی باف استند و در حالی که تاریخ افغانستان و ارزش های چون افغانیت را قابل اصلاح می دانند، با وجود صد ها برگ اصالت دری، نمی خواهند غلط معروف (فارسی= پارسی) اصلاح شود. معنی این چیست؟ گذشته از کسانی که در مورد دری، دچار مغالطه شده اند و عمل آنان عمدی نیست، کار روایی قصدی در جهت حذف دری و تایید غلط معروف (فارسی= پارسی) سندسازی زار به منظور دشمنی با این مملکت و مردم اش است. چنان چه در مقاله ای مستقل نگاشته بودم «دری، نام جهان شمول برای افغانستان و فرهنگ افغانان است»، بنا بر این هرگونه اجحاف در برابر آن، به معنی حذف بدنه ای از افغانیت ماست.
 در سرتاسر جهان، به صد ها رسانه، مرکز فرهنگی و علمی، در جایی که مقوله ی سیاسی- فرهنگی افغانستان و افغانان، مطرح باشد، دری را ویژه ی ما می دانند. توجه کنید! تمام رسانه های خارجی حتی در ایران، وقتی مساله ی ویژه گی ما در میان باشد، دری را برای مان به رسمیت پذیرفته اند. از رسانه های چند بُعدی (نت) تا تلویزیون ها، رادیو ها، آژانس های خبری و امثالهم، نام دری را در سرتاسر جهان برای رسمیت شکل سیاسی افغانستان پذیرفته اند. هرچند جنگ تحمیلی، پروسه ی تعلیم و تربیه را کند می سازد، اما جامعه ی تحصیل کرده ی افغان با اشراف بر واقعیت (دری) باید از زبان نوشتار تا محاوره ی عام، نام دری را مستعمل کنند- چه احیا و تعمیم این ارزش ها از نشانی مراکز آموزشی و تربیتی ما بوده است. کسانی که می دانند، اغماض نکنند! حذف دری، معادل حذف افغان، برای دشمنان ما اهمیت دارد، زیرا آن را جزو ارزش های افغانی می دانند.