خط کوچکی از مجموعه ای که شاید در حدود 50 الی 100 تن می شدند، در دره ی کجکن (نام واقعی پنجشیر) با پرچم های حکومت ربانی و مسعود و شعار هایی که حالا کاملاً استهلاک شده اند (خر-آسانی)، یکی پی دیگر، مانند گوسفندانی روان بودند که اگر چنین بماند (کم خردی سیاسی)، به زودی در مسلخ افغانستان، ذبح می شوند. آوردن جزییات شعار ها، باعث ملال می شود، اما آن چه در این میان توجه مرا جلب کرد، شمار محافظانی بود که کمتر از راه پیمایان نبودند.  

آخرین گزارش های بین المللی، حکایت از کاهش ده درصدی علاقه مندان سکتور امنیتی دارند. توجه کنیم که سکتور امنیتی افغانستان پس از سقوط امارت اسلامی، در حد هفتاد درصد در انحصار کامل اعضای جمعیت و شورای نظار است. از این طریق، تراکم مردمان یک اقلیت قومی، اکثراً از چند منطقه ی شمال شرق، وزارت دفاع، ریاست امنیت و وزارت داخله را با مفاهیم شایسته سالاری، ملی و مردمی، بیگانه کرده است. 

 استراتیژی اعضای باند شر و فساد با انحصار سکتور امنیتی، با انگیزه های اعمال فشار روی مدیریت تکنوکراتان بود. تا زمانی که آقای کرزی با تشکیل قطعه ی محافظ ارگ (پی.پی.اس) از شر اوباش تنظیمی رهایی می یابد، امیدواری های باند شر و فساد برای حصار کردن مدیریت غیر تنظیمی، به سرحد توطئه و سوء قصد نیز رسیده است. در کتاب «ناگفته های ارگ» (اثر استاد اسماعیل یون)، روایتی از ترور حامد کرزی وجود دارد که از سوی اعضای جبهه ی به اصطلاح مقاومت، ترتیب داده شده بود. در واقع پس از چنین رویداد هایی، آقای کرزی مجبور می شود از موتلفان تنظیمی اش دورتر شود.  

قومی سازی مساله ی طالبان که عمل عمدی برای دور نگه داشتن شاخه ی موثر پشتون ها در تقابل با انحصارگران بود، بستر اجتماعی افغانستان را در تمام ولایات کشور، به جبهات گسترده ی ضد دولتی مبدل می کند. فشار های ناشی از این گسترده گی، آمار و ارقام تلفات جانی انحصارگران تنظیمی در سکتور امنیتی را به اندازه ای بلند بُرده است که 17 سال پس از آن همه چپاول و انحصار، حالا از هراس وظیفه در «اطراف»، ترجیح می دهند ادارات ملکی را ملوث کنند.  

احمد شاه رمضان که از حواریون والی پیشین بلخ است، در زمان واکنش ها به برکناری او، گفته بود، اگر چنین شود، زن افغانستان می شوم. نماینده ی مردم بدخشان در ولسی جرگه، امان الله پیمان نیز تصریح کرده بود که اگر تذکره ی الکترونیک توزیع شود، قیام مسلحانه خواهد کرد.  

نمونه ی اول به این شوخی های مردم، پاسخ نگفت که بالاخره در متن گرایش های منحرف همجنس بازی در جامعه، این نمونه ی مذکر، به کی می رسد؟ او، زن افغانستان را زود فراموش کرد، اما فرد دومی، مرا به یاد یک هموطنان کوهستانی می اندازد که     راننده ی موتر های شهری ست. در بحث هایی که عموماً میان راکب و راننده، عادی اند، او از هراس کسانی یادآوری کرد که پس از سال ها خوردن و خیانت، حالا از ترس با بادیگارد به تشناب می روند.  

تهدیدات میان تهی و تبلیغاتی شماری از راهپیمایان دره ی کجکن، مرا به یاد صورت حال کسانی می اندازد که همانند نمونه های بالا، معلوم نیست از کدام های راه مخفی، رفت و آمد می کنند.  

سوء استفاده از سکتور خصوصی برای محافظت شماری مفتخوار سیاسی که در زمینه ی مدنی کنونی، نه به جهادشان نیاز است و نه مقاومت شان، اهمیتی دارد، ثابت می کند که ایجاد هرج و مرج اجتماعی، بیش از آن که مفید باشد، آسیب های اجتماعی را با تداخل عناصر ضد همه، فراگیر می کند.  

نشست های خبری و تظاهرات چند نفری، از پدرام ناقل تا بقایای مسعود- ربانی، اما از این واقعیت های نزدیک، غافل می شوند که مجموعه ی خشن درگیر در تنازع افغانستان، برای همه، حساب باز کرده اند. 

 ضمن معایب فرهنگ رسمی جعلیات (آریایی، خراسانی، فارسی) که با رسوب در اذهان گروهک ها، دعاوی امثال پدرام را از مکاتب تا پوهنتون ها، ثبوت فرهنگی می کنند، اوضاع اجتماعی و سیاسی افغانستان، خلاف هیاهوی رسانه یی اند.  

هراس گروهک هایی که می دانند با پایان حضور نظامی خارجی، عمر ننگین آنان نیز خاتمه می یابد، همین اکنون در قواره ی موانع و خانه هایی مشاهده می شود که در حیاط وسیع آن ها، خبری از خویشان و نزدیکان ندارند. سلسله ی تصاویر سلفی فرزندان تنظیمی در دوبی، اروپا و امریکا، روایت متناقض از مردمانی ست که اگر ابراز نارضایتی کنند، مجبور اند برای تحفظ یک گروهک 50 تا 100 تن تظاهر کننده، به همین میزان، محافظ استخدام کنند.  

واقعیت این که رفت و آمد اعضای شرآشوب به ساحاتی که امنیت آرا و حمایت خویش می دانند، در حد حصار هایی شده است که فقط در چند خط عبور و مرور آن ها، مخالفان مسلح و نیرو های امنیتی، فشار های سنگین تحمیل جنگی را نمایش می دهند که در محاسبه ی مخالفان، هرگز به نام زون تجمع قوم گرایان، جواز شرعی ندارد. در چنین واقعیتی، اصرار برای تعیین اهداف دلخواه که نه فقط تاریخی نیستند، بل بر اثر اغراض یک گروه یا افرادی از یک اقلیت یا چند اقلیت قومی طرح می شوند، در حالی ست که از پشتوانه ی لازم ملی، بهره ندارند، زیرا اراده ی جمعی برای حفظ ارزش های افغانی، درصد کامل را نشان می دهد و مولفه های حقوقی، جهانی و جا افتیده ی افغانستان در چند قرن اخیر، واقعیت افغانی این واحد سیاسی را در مجامع بین المللی به مساله ی اصل مبدل کرده اند.  

زوزه زدن و پارس کردن برای برآورد های سیاسی گروهک های کوچک، چیزی بیشتر از همین اصوات نیستند. در مساله ی تغییر و تبدیل، اصل توان و مدیریت اوضاع، بسیار مهم است.  

اگر عمر چند مخالف سیاسی، وابسته به حضور خارجی نیست، از چه می ترسند؟ 

در روز های اخیر، بزرگ شده گان باند شر و فساد که حداقل از نزدیک اوضاع افغانستان را تجربه کرده اند، به مزاج کسانی زده اند که فکر می کنند خموشی آنان برای معامله است. این که آنان برای مفاد، چند هزار بار آستان بوسی کرده اند، روایت های مالی آنان  بخشی از ثبوت اند، اما با عدم درک واقعیت های افغانستان که حتی در تجربیات حضور نظامی خارجی، ناممکن است تحریف شوند، طیف ابله و احساساتی را سرعقل نمی آورند که خموشی های سرمداران شر و فساد، آگاهانه می باشند. زنده گی، حیات و ممات آنان وابسته به ثبات سیاسی و تحفظ واقعیت های افغانی ست.  

قرار گرفتن در سنگر ضد افغانستان و افغانان، تقابل با همین واقعیت هاست. بنابراین، بحث های افغان ستیز، به معنی دشمنی های بی جا با عامه ی مردم می شوند. اگر توان اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گروهک ها در حد گروه ها شمرده شده است، پذیرفتن این منطق اهم می شود تا بدانند برای حمل و نقل بیشتر، به توانی نیاز دارند که از حد آنان بسیار بلند است. به اصطلاح آن هموطن کوهستانی، از هراس با بادیگارد به تشناب می روند، اما دم از فتح مریخ می زنند. 

وقتی ما (عامه ی ملت)، در عقب تحفظ افغانیت ایستاده ایم، بهتر نیست با مرور گذشته، سر عقل بیایند که حاکمیت سقوی دوم با تمام مزایای انحصار دولتی و حمایت خارجی، کجا بیشتر از 5 درصدی شد که حالا صدای خر-آسانی، همه گیر شود. مفاد و امتیاز ما در بقای نام های افغانستان و افغان است، بنابراین، این ها باقی می مانند.   

شرح تصاویر: 

نقشه ای از حدود اربعه ی تاریخی خراسان. بر اساس این نقشه که از روی منابع تاریخی تهیه شده است (از صفحه ی داکتر خالدی)، دیده می شود که بخش کوچکی از خراسان، شامل افغانستان کنونی می شود. بنابراین، طرح جانشین آن برای مملکت، اگر روی اغراض، حماقت و جعلیات استوار نباشد، هیچ منطقی ندارد. در سه تصویر دیگر، راه پیمایی 50 الی 100 تن در دره ی کجکن دیده می شود. اکثر این ها، افراد وابسته به قوماندان های جهادی و متعصبین قومی اند. در یک تصویر دیگر (کامنتی در فیس بوک)، هراس از وحدت اکثریت، نیاز به تشریح ندارد.